سخنان چند روز پیش آقای خامنهای در دیدار با مسئولان دولتی بسیار مهم بود، هم در حوزه مذاکرات هستهای و هم در حوزه مسائل داخلی.
به دو علت توجه و تمرکز اصلی رسانههای داخلی و خارجی روی سخنان هستهای ایشان بود. یکی حساسیت بینالمللی روی مسائل هستهای که سالهاست مسائل داخلی را در رتبه دوم قرار داده است و دیگری فضای بسته و سانسورزده رسانهها در داخل کشور که نمیتوانند وجه داخلی را مورد تحلیل و توجه قرار دهند، الا رسانههای راست و راست افراطی که هم دستشان در پرداختن به این مسائل باز است و هم سخنان رهبر جمهوری اسلامی باب طبع آنها بود؛ سخنانی از این قبیل که:
“مراقب باشید جریان های مومن را با شعاراعتدال کنار نزنند زیرا همین جریان مومن است که در مواقع خطرزودتر از همه سینه سپر می کند و در مشکلات نیز دولت را به طور واقعی کمک می کند”.
و یا “اعتدال همان اسلام است یعنی مقابله شدید با کفار و مهربانی با یکدیگر، یعنی امر به معروف نهی از منکر؛ اعتدال به این معنا نیست که از کارهایی که جریان مومن احساس وظیفه می کند، جلوگیری کنیم”.
در مسائل هستهای نیز رسانههای اصلاح طلب یا طرفدار دولت بیشتر حمایت آقای خامنه ای از مذاکرات و تیم دولت را برجسته کردند و رسانه های مقابل شرط و شروط ها و ورود به ریز و جزئی مذاکرات را.
به سیر مواضع و سخنان کنونی رهبر جمهوری اسلامی در باره مسائل هسته ای باید جدا و به تفصیل توجه شود اما به اجمال می توان گفت در رابطه با ورود به ریز مذاکرات با ذکر مصادیقی دقیق و تقریبا پنهانی و غیرعلنی می تواند چهار فرض مطرح باشد:
کهولت سن
یکی از دلایل می تواند بالا رفتن سن رهبران نسل اول جمهوری اسلامی باشد که گاه دقت و تمرکز آنها را (به علت گم کردن فضای بیرونی و درونی یا عمومی و خصوصی از یک طرف و اعتماد به نفس بالا از طرف دیگر) به هم می زند و باعث می شود گاهی اوقات آنها سخنان خصوصی را در جمع های بزرگتر نیز مطرح کنند. هر چند این فرضی بسیار فرعی و حاشیه ای و ضعیف است. اما در این سنین دیگر نمیتوان در مورد برخی سخنان امثال آقایان خامنهای، هاشمی، موسوی اردبیلی، محمد یزدی و برخی روحانیون مسن تر کاملا نادیده گرفت.
شریک شدن در موفقیت مذاکرات
فرض دوم این است که مذاکرات در حال پیشرفت است و غربیها نیز در برابر عقبنشینیهای فراوان ایران (که آخرین آنها در آستانه این مذاکرات اعلام شد که بعضی شرایطی که ایران میپذیرد “موقت” است)، برخی امتیازها را از جمله در بعضی مواردی که آقای خامنهای به آنها ورود کرده، پذیرفتهاند. بر این اساس، آقای خامنهای با ذکر برخی جزئیات میخواهد اعلام کند که مذاکره کننده اصلی خود اوست (که به واقع نیز تا حد زیادی چنین است) و در جهان و منطقه و مهم تر از آنها در داخل کشور و افکار عمومی اش، خود را در موفقیت مذاکرات سهیم کرده و بلکه عامل موفقیت را خودش معرفی کند. همچنین به بدنه میدانی تندرو چنین القا کند که باز این رهبر بود که جلو سازش را گرفت و در برابر غربیها خط و نشان کشید و آنها نیز عقبنشینی کردند. بدین ترتیب همه عقبنشینیهای کلان جمهوری اسلامی از خط سرخهای قبلی را به جای “شکست”، “موفقیت” معرفی کند و “نرمش قهرمانانه” را با “مقاومت پیروزمندانه” جابجا سازد. حدی از خبرهای علنی که از مذاکرات پنهانی در حال جریان، انتشار می یابد ظاهرا خلاف این فرض است.
برخورد دوگانه و مظلوم نمایی و جدا نشان دادن خود از عقب نشینی ها
فرض سوم این است که پیروزی خاص و محدودی هم در کار نیست و درست است که غربیها اصل غنیسازی بسیار محدود ایران را به رسمیت شناختهاند، اما این در حد یک بند فرعی تبلیغاتی برای ایران در متن توافقات بیشتر نیست و رهبر جمهوری اسلامی و راهبر اصلی مذاکرات نیز به خوبی از این امر آگاه است و از کلیه عقبنشینی ها و “نرمش” بزرگ و پذیرش شروط غربی ها در مرحله تازه مذاکرات با قید “موقت بودن” آگاه است؛ اما حال با ذکر برخی جزئیات میخواهد در اذهان نیروهای تندرو و میدانی حامی خود که در این سخنرانی نیز از آنها به عنوان کسانی که “در مواقع خطرسینه سپر میکنند” یاد کرد، تا حدی خرج خود را از مذاکراتکنندگان دولت علیرغم حمایت مجدد از دولت و مذاکرات هسته ای (همچون “همه دولت ها”) جدا کند. بدین طریق برخورد دوگانه و دولایهای که ایشان در بسیاری از مسائل دارد را در این جا نیز به کار میبرد. یعنی از یک طرف به طور جدی به دنبال این است که مذاکرات به نتیجه برسد و تحریمها کاسته شود و از طرفی هم میخواهد همچنان قهرمان صحنه مبارز با “دشمن” باقی بماند و بدنه میدانی طرفدار خود را حفظ کند. پس هم از تیم دولت حمایت میکند(البته با این قید که از “همه دولت ها” حمایت کرده است) و تئوری “نرمش قهرمانانه” را هم به عنوان هموارکننده اصل مذاکرات و مسیر آن علناً مطرح میکند و هم بنا به گفته آقای ظریف که همه جزئیات مذاکرات را با رهبر هماهنگ میکنیم، اجازه عقب نشینی تازه تر به عنوان پذیرشهای “موقت” را در پشت صحنه به تیم مذاکرهکننده میدهد و هم در روی صحنه با ذکر برخی جزئیات دقیق و گفتن برخی شرط و شروطی که اجازه عقبنشینی “موقت” از آنها را قبلا به صورت غیرعلنی داده، علامت و نشانهای را باقی میگذارد که بعدا در برابر برخی فشارها و نقدهای داخلی جریان تندرو و به خصوص بدنه میدانی خود بگوید شما هم دیدید که من نیز با برخی مفاد مذاکرات موافق نبودم ولی آقایان آمدند اصرار کردند بنده هم برای اینکه در کار دولت اخلالی نشده باشد پذیرفتم. آقای خامنهای قبلا نیز در رابطه با اصل مذاکرات با آمریکا، چه به شکل پنهانی (قبل از روی کار آمدن دولت روحانی) و چه به صورت علنی (پس از روی کار آمدن دولت جدید) چند بار با زبانهای مختلف گفت که من بدبین هستم ولی مخالفتی ندارم و در مواردی مشابه نیز از تعبیر “آقایان اصرار کردند، من هم پذیرفتم…” استفاده کرده است.
بدین ترتیب در گزینه سوم رهبر اصلی مذاکرات خود به عنوان یکی از منتقدان آن که بنا به مصالحی و درحمایت از دولت آن را پذیرفته است و یارانش او را وادار به صلح کرده اند و به تعبیر برخی حامیان تندرواش جام زهر را به او نوشانده اند، نشان داده میشود. در این گزینه دولت و تیم مذاکره کننده به لحاظ تبلیغات سیاسی دربین نیروهای تندرو قربانی می شوند اما اصل ماجرا نیز طبق منویات رهبر و حتی قبول عقب نشینی های جدیدتر در مسیر نرمش قهرمانانه با قید موقت زدن به آن (در ظاهر و برای افکار عمومی داخلی) به پیش می رود و از فشار تحریم ها کاسته می شود. اما در هر حال سازش به نام دولت و تیم مذاکره کننده تمام می شود و رهبر مظلومی که جام زهر به او خورانده شده معرفی می شود.
تردید؛ بازگشت به “دشمن ستیزی” با ریسک کمتر “تب به جای مرگ”
یک گزینه نسبتا بدبینانه نیز در کنار فروض سه گانه قبل قابل فرض است و آن این که رهبر جمهوری اسلامی در رابطه با عزم قبلی خود در پیشبرد مذاکرات، به خاطر فشارهای نیروهای تندرو که انگشت روی عقاید و شعارهای قبلی خود او گذاشته و مستندا نشان داده اند که چه عقب نشینیها و به تعبیر آنها سازشهای بزرگی صورت گرفته و نیز به خاطر برخی سختگیریها و عدم انعطاف غربیها، دچار تردید شده و باور قبلی او که همان مصاف و مقابله با “دشمن” به “هرقیمت” است، دوباره خودنمایی کرده است. به خصوص این که در ظاهر وضع اقتصادی کشور اندکی بهبود یافته و دوباره “توهم” مقابله با تحریم ها در ذهنش جوانه زده است. همراه با اینکه برخی نیز گفته اند غربی ها به مرگ گرفته اند تا به تب راضی شویم و احتمال و ریسک طرح این موضع نیز خیلی زیاد نیست و شروط رهبر در سطح همان تبی است که غربی ها هم بدان راضی خواهند شد و اگر نشدند نیز نباید زیر سازشی تا این حد بزرگ رفت.
مجموعه قرائن سیاسی گزینه سوم را محتملتر نشان می دهد و احتمال بدبینانه چهارم فعلا و در حد اطلاعاتی که روی صحنه سیاست از کم و کیف مذاکرات پشت صحنه وجود دارد را باید منتفی و حداقل “بدبینانه” دانست چرا که با کل مسیری که جمهوری اسلامی و رهبر آن، حتی قبل از روی کار آمدن دولت جدید، در رابطه با مذاکره مستقیم با آمریکا و حرکت به سمت حل و فصل گره هستهای و برداشتن تحریمها داشتهاند، مغایر است. آقای خامنهای نیز همانند رهبر سلف خود به شدت به تئوری “مصلحت نظام” معتقد است و این مصلحت و اینکه “حفظ نظام اوجب واجبات است” اینک به شدت اقتضاء می کند که مذاکرات به بن بست و شکست کشیده نشود (چرا که رهبر خود می داند وضعیت اقتصادی کشور در حد ورشکستگی است) ولو مقداری از پرستیژ رهبر هزینه نرمش قهرمانانه شود. هر چند حتی المقدوربهتر است که دیگران پیشمرگ این سازش شوند.
پیشرفت مذاکرات مصلحت ملی است ونیاز به فضاسازی کمکی نیروهای مستقل دارد.
در این مورد به خصوص یعنی مذاکرات هسته ای، “مصلحت نظام” مصلحت “مردم ایران” نیز هست چرا که نزدیکترین راه دموکراسی در ایران “رفاه نسبی برای مردم” است و نه فقر آنها (همراه با “فضای نسبی تنفسی برای فعالان سیاسی و مدنی” نه قطبی شدن فضای سیاسی و تشدید فشار و سرکوب). بحث ها و تحلیل های گوناگونی که از سوی افراد و جریان های مختلف سیاسی (از جمله نیروهای ملی- مذهبی در بیانیه تفصیلی و تحلیلی “ندای صلح و آزادی” منتشره در سال ۱۳۸۶) ارائه شده نشان داده است که اقتصادی بودن کل پروژه هسته ای با توجه به برخورداری ایران از دیگر منابع متنوع انرژی، با تردید های جدی مواجه است؛ مغایرتی مهم با حفظ محیط زیست دارد و خطرات شدیدی نیز با توجه به ریسک های احتمالی این صنعت که در مورد ایران با احتمال خراب کاری در آن به ویژه از سوی صهیونیست ها نیز همراه است، مردم مناطق پیرامون مراکزی که تاسیسات و فعالیت های هسته ای در آن ها صورت می گیرد را تهدید می کند.
اگر از این نکات مبنایی که ممکن است بعضا مورد تایید برخی نباشد بگذریم؛ اینک با توجه به هزینه سنگین سیاسی و اقتصادی که کل پروژه هسته ای به خاطر پیچیده شدن آن در شرایط کنونی بین المللی و نحوه حرکت و مواضع دولتمردان و رهبران ایران پیدا کرده، دیگر هزینه این پروژه بسیار سنگین تر از منافع آن شده است و نمی ارزد که از جیب ملت ایران این قیمت گزاف اقتصادی و سیاسی برای آن پرداخته شود و به قول آقای روحانی در دوران تبلیغات انتخاباتی، اگر سانتریفیوژها می چرخند چرخ اقتصاد ایران نیز باید بچرخد.
بدین ترتیب از موضعی مستقل و ملی باید گفت مسئله تعداد سانتریفیوژها و کلا اصرار برغنی سازی اورانیوم در داخل کشور به علت کمبود و محدودیت ونیز نامرغوب بودن نوع اورانیوم داخلی و ضرورت تهیه آن از بازار جهانی، بیشتر روپوش و روکشی برای کشمکش های سیاسی است و فی نفسه و از موضع ملی هیچ اصالت سیاسی و توجیه اقتصادی ندارد. بنابر این مسائلی از این دست اصالتا مسئله دولتمردان و به خصوص رهبر ایران و نیروهای افراطی متکی به طیف بیت هستند و نه مسئله ملت ایران. نیروهای منتقد و اصلاح طلب و تحول خواه ( به خصوص در خارج از کشور) باید به کمک تیم مذاکره کننده بروند و به نفع پیشبرد مذاکرات و رفع موانع آن فضاسازی کرده و از تابو شدن برخی شرط و شروط های نیروهای افراطی و خط سرخ شدن آن ها (مانند تعداد سانتریفیوزها) در پیشبرد مذاکرات جلو گیری کنند. متاسفانه فضای تبلیغاتی داخلی به علت شدت و فشار سانسور در موضوع هسته ای اجازه طرح این موضع ملی را نمی دهد.
توجه به دیگر وجوه سخنان رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با دولتمردان در رابطه با مسائل داخلی نیز اهمیتی بسیار جدی و استراتژیک دارد که متاسفانه کمتر روی آن توجه و تمرکز شده است.