”محمود احمدینژاد” پیش از آن که “رییسجمهور” ملت ایران باشد، نماد گفتمان ساختار سیاسی ایران است؛ بلندگویی که شسته و رفته و بدون پرده آرای مهمترین بخش در هرم قدرت سیاسی کشور را بازگو میکند. نخستین بار که اعتماد به نفس بالای او، مرا “شگفتزده” کرد، 28 خرداد 1384، شش روز مانده به دور دوم انتخابات ریاستجمهوری در ایران و در جریان کنفرانس خبری وی پس از گام گذاشتن به این بخش از رقابت انتخاباتی بود. او در همان زمان که مشاورانش مجال پرسش از خبرنگاران مستقل را دریغ کرده بودند، در پاسخ به پرسش CNN گفت: “آزادی در کشور ما مانند آمریکا محدود نیست، آزادی در ایران 360 درجهای است”! بعدها اما شگفتزدگی از سخنان محمود احمدی نژاد در قامت رییس دولت نهم ایران، رویی جهانی یافت و اوج آن را شاید بتوان در مهر 1386 و در نگاه بهت زدهی مردم جهان یافت، زمانی که احمدینژاد در آمریکا، نسخهی آرمانی آزادی روشنفکران راستگرا گفت: “ایران آزادترین کشور دنیاست!“
شاید در یک نگاه ساده و سرسری چنین ادعاهایی چیزی بیش از یک مانور سیاسی نباشد که رهایی از فشار افکار همگانی جهان را با یک فرار رو به جلو شدنی میکند اما در زیرپوست این “سلسلهی مدعا” چیزهایی در شرف شکلگیری است. ساختار سیاسی بنیان نهاده شده در ایران پس از انقلاب، در همان ابتدا از در رویارویی با آمریکا و هر آن چه که مارک USA دارد، درآمد و کوشید تا الگویی خارج از کلیشههای غرب را بپروراند. محمود احمدینژاد اما گویی بیش از همه این مرزبندی را باور کرده و به اشارهای از بالا در پی برآوردن این آرزوی دیرین سی ساله میدود. از همین رو او پنهان نمیکند که سر جنگی تمام و کمال با “لیبرال دموکراسی آمریکا” را دارد. تاکید مداوم و مستمر بر “آزادی در ایران” به ریشههای همین جنگ بازمیگردد چه، پیشنیاز “الگوسازی برای دنیا” توجه نشان دادن به بنیانهای مورد توافق ملتهاست و دنیای امروز جز به اخلاق انسانی و کرامت آدمی پایبند نیست و مردم جهان کنون نیز بیش از هر چیز دیگری بر حقوق بشرو آزادیهای فردی قیمت میگذارند.
به این ترتیب خواه یا ناخواه احمدینژاد در شمایل سمبل برخاسته از نسخهی ایرانی دموکراسی، مستمر در برابر پرسشهایی با چاشنی “آزادی، آزادی بیان، آزادی زنان و اقلیتها و حقوق بشر” قرار میگیرد و ناچار است تا با تاکید بر ادعاهای پی در پی، نوک پیکان را متوجه رقیب سازد. در این میان خیلی مهم نیست که این سخنان را کسی باور کند یا نه، هدف چیزی دیگریست؛ وارد آوردن خدشه و شبهه به لیبرال دموکراسی آمریکایی، نمونهای که هوادارانش گمان دارند ایدهآلترین شکل حکومتهاست.
این روش را البته سالها پیبش کمونیسم شرقی در رویارویی با لیبرالیسم غربی آزمود و ره به جایی نبرد اما نه به این دلیل که لیبرال دموکراسی بری از خطاست که در آن مانند هر سیستم انسانی دیگری اشتباه روی میدهد و منتقدان آن میتوانند از این خطاها “پیراهن عثمان” سازند. مشکل اساسی منتقدان لیبرال دموکراسی اما شاید این باشد که از مکانیزم شگفتانگیز “خودبازسازی” آن چیزی سردرنمیآورند و با هر اشتباهی به سرعت نوک پیکان انتقاد خود را به سمت “گرانیگاه” لیبرال دموکراسی نشانه میروند، آنگاه شاید نتیجهی این انتقاد نیز چیز دیگری شود. محمود احمدی نژاد هم دچار همین اشتباه در نشانهروی خود شد که در اسفند 86 به روزنامهی ال پاییس گفت: “بعید میدانم اجازه دهند اوباما بیاید و رییسجمهور شود. مناسبات قدرت در آمریکا مشخص است. آنها در قدرت بسیار خشن عمل میکنند و رای مردم تضمین شده نیست. باور دارم که غیرآزادانه ترین انتخابات دنیا در آمریکا انجام میشود و مردم آمریکا هیچ علاقهای به دخالت در مسایل سیاسی و سیاستهای دولتمردان آمریکا ندارند و به همین دلیل کمترین سطح مشارکت در این کشور است…”
در همان نظر نخست هم بهره بردن از توصیف “غیرآزادترین رقابت دنیا” برای انتخاباتی که بیش از هشتاد نامزد از جریانهای متفاوت سیاسی آمریکا در آن شرکت دارند و دیرینهترین شکل انتخابات در جهان کنونی است، چیزی جز یک بلوف سیاسی نیست که از اعتبار سخن میکاهد. مکانیزم خودبازسازی لیبرال دموکراسی نیز بار دیگر به مدد آن آمد تا امروز با پیروزی باراک اوباما به شکلی آشکار همهی مردم دنیا ببینند که رای مردم آمریکا ”تضمین شده” و انتخابگر نهایی است و مشارکت هفتاد درصدی در انتخابات چهارم نوامبر 2008 نیز نشان داد که برخلاف آن چه که محمود احمدینژاد گمان داشت، از قضا مردم ایالتهای متحد «علاقه» بسیاری به دخالت در سرنوشت سیاسی خود دارند و یکی از بیشترین میزان مشارکتهای سیاسی در جهان به نام دموکراسی آمریکایی نوشته شد.
خطای تاکتیکی احمدینژاد در به باد انتقاد گرفتن روشنیترین استواری دموکراسی آمریکایی اما اینک هم او را در منزل دشواری مینشاند و هم ساختاری که احمدینژاد آن را نمایندگی میکند. در برابر گمان نادرست وی، دموکراسی آمریکایی به خوبی آزمون خود را پس داد و با سربلندی از تمامی بخشهای رقابت انتخاباتی، میزان مشارکت و پاسداری از رای مردم خارج شد. به این ترتیب لیبرال دموکراسی توانست انتقاد احمدینژادی را از اعتبار اندازد و نوک پیکان این انتقادها اینک به سوی ساختار گفتمانی-فکری وی بازمیگردد به ویژه که آزمون بزرگ انتخابات ریاستجمهوری ایران نیز در پیش روست و آن گاه زمان سنجش مدعاهاست؛ آیا در “آزادترین کشور جهان” نیز انتخابات به سان آمریکای “دیکتاتور و مستکبر” آزاد، رقابتی و قانونمند خواهد بود؟
محمود احمدینژاد در چهارمین سفر خود به قلب آمریکا به لری کینگ، گفتوگوگر مشهور CNN گفت: ”انتخابات ایران جزو آزادترین انتخابات است و حداقل ۱۰۰ برابر آمریکا در ایران آزادی هست”! ما اما این جسارت را نداریم که حتا خواب یک انتخابات “صد برابر آزادتر از آمریکا” را ببینیم؛ همین که در آغازش نامزدهایی باسابقهی روشن امکان کاندیداتوری را بیایند و ردصلاحیت نشوند (حتی در وزارت کشور خاتمی) و در پایانش هم با یک چرت شب انتخابات تا همیشه از خوابیدن پشیمان نشویم، کفایت کار دموکراسی در ایران را میکند.