مشکل اصلی ما ملت ایران تا قبل از جنبش سبز همین یکی بود که نمی دانستیم چقدر حق با ماست و چقدر زیادیم و اتفاقا مشکل طرف ما این بود که توهم می کرد چقدر زیاد است، در حالی که نبود و نیست و نخواهد بود. نمایشگاه کیهان سبزآلود شد، سبز رنگ شد و سبز نوشته شد و عکس و فیلمش همه جا منتشر شد و از آنجا که وقتی همه دیدند چیزی وجود دارد می شود گفت، آن چیز وجود ندارد، به همین دلیل روزنامه کیهان کل سبز شدن غرفه و رفتن سبزها به آنجا و سبز کردن غرفه مذکور را بکلی و از بیخ تکذیب کرد. به هر حال دروغ که خناق نیست آدم را خفه کند، نهایتا آنفلوآنزای خوکی است که سرایت می کند. وقتی صاحب عزایش که پیشنماز باشد، دروغ های 63 درصدی می گوید، طبیعی است که گوبلزنامه کیهان هم تا دسته دروغ می گوید.
سیزده آبان را سراسر سبز می کنیم
می رویم که یک سیزده آبان سبزداشته باشیم، در کمال اشتیاق و خونسردی.
اولا که به نظر من همان محل قدیمی که سفارت آمریکا باشد، بهتر است، بیخودی نرویم دم سفارت روسیه، و اصولا شعار مرگ بر روسیه را جایگزین شعار مرگ بر آمریکا نکنیم. اصلا جنبش سبز دلیلی ندارد دنبال شعار مرگ بگردد. مگر ما با آمریکا دشمنی داریم؟ یک کودتایی سال 1332 کردند که حالا 60 سال از آن گذشته، دویست بار هم عذرخواهی کردند، تازه ما که طرفدار مصدق بودیم کوتاه آمدیم، این دولت که همه طرفداران مصدق را می کشد، آن پیرمرد هم اگر زنده بود، کودتا که هیچ تیربارانش می کردند.
دوما، برویم برای درست کردن شعارها برای دوستی با آمریکا و اینکه ما دشمن آمریکا نیستیم و اینکه اگر بناست صلحی هم بشود که ما با آن مخالف نیستیم، باید منافع ملت در آن در نظر گرفته شود، نه اینکه آقای الفنون صلح کند، بعدش بیاید توی سر ما بزند.
سوما، فعلا آقایان اختیار خودشان را ندارند، آن یکی فرمانده سپاهش پناهنده می شود به آمریکا، این یکی هم دخترش پناهنده می شود، که البته بسیار کار خوبی می کند، به نظرم سیزده آبان چنان حالی از حکومت بگیریم، که این دفعه دیگر آقای نامبروان برود چالوس و همانجا بماند و تا چند سال برنگردد.
ترانه هایی برای هماهنگی
عسگر اولادی گفته بود که اگر زندانیان با ولایت فقیه هماهنگ بشوند، ایشان نمی گذارد به آنان ظلم شود. به همین دلیل کلی فکر کردم، با میرزا یوهانسعلی خان مشاور موسیقی خودمان هم مشورت کردیم، قرار شد هر زندانی یا هر سیاستمدار، یا هر کسی از چپ و راست یک ترانه را با آهنگ ولی فقیه بخواند و هماهنگ شود، شاید زودتر آزاد شوند یا مشکلات حل شود و بقول عسگراولادی به آنان که تا بحال ظلم می شد، ظلم نشود
مکن ای دوست مکن( ترانه برای هماهنگی زندانیان کهریزک)
امشب شب مهتابه، حبیبم رو می خوام( اصولا برای هماهنگی با حبیب الله عسگراولادی)
یک حمومی من بسازم( برای رئیس جمهور که حداقل به بهانه کار واجبی حمام هم برود)
من از روز ازل دیوانه بودم( برای هماهنگی الفنون با مصباح یزدی)
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود( برای هماهنگی هاشمی و الفنون در نماز جمعه)
شد خزان گلشن آشنایی( برای هماهنگی بهزاد نبوی سخنگوی دولت اسبق با خامنه ای)
دیدی که رسوا شد دلم( برای هماهنگی کردان با دانشگاه آکسفورد)
الهه ناز( برای هماهنگی بیشتر کلهر با رئیس جمهور)
رفتم و بار سفر بستم( برای هماهنگی مازیار بهاری با ولایت فقیه)
مجنون تو( سرود ملی رحیمی برای کلیه مسوولان وقت)
عاشق شیدا من، واله و رسوا من( برای هماهنگی کامل شریعتمداری با ولی فقیه)
از برت دامن کشان رفتم ای نامهربان( نوری زاد برای ولایت فقیه )
عشق خود حاشا مکن( برای هماهنگی کردان با هیات دولت)
بگذر از کوی ما( برای هماهنگی دانشجویان زندانی کوی دانشگاه برای رهبری)
اشکم دونه دونه، رو گونه روونه( برای هماهنگی رهبری برای دانشجویان بعد از حمله)
مراببوس( برای هماهنگی احمدی نژاد با کفشهای ولایت فقیه)
بلبل به چمن با ناز آمد( سرود متن لحظه ورود احمد خاتمی به نماز جمعه)
دم گاراژ بودم یارم سوار شد( سرود هماهنگی برای سفر چاوز به حرم امام رضا)
بابا رو بوس کن که تو رویای منی( سرود هماهنگی احمدی نژاد و جنتی)
مرداب پیر( سرود هماهنگی زندانیان بطور عمومی با ولایت فقیه)
دل من یه روز به دریا زد و رفت( سرود هماهنگی موسوی با رهبری)
دلی داریم و دلداری نداریم کیجا( سرود هماهنگی رهبری و هنرمندان)
مجنون نبودم، مجنونم کردی( سرود هماهنگی ابطحی با ولایت فقیه)
آسمان می گرید امشب( سرود هماهنگی حجاریان با رهبری)
ما دو تا ماهی بودیم….( سرود هماهنگی هاشمی و رهبری)
اونجا کیه کیه پشت دیوار کیه( سرود هماهنگی زندانیان با مرتضوی)
دنیای زندونی دیواره( سرود هماهنگی عمومی زندانیان)
بین ما هر چی بوده تموم شده( سرود هماهنگی بهزاد نبوی و ولایت فقیه)
جمعه ها خون جای بارون می کشه( برای هماهنگی با احمد خاتمی)
گفتنی ها کم نیست( برای هماهنگی مصطفی تاج زاده با ولایت فقیه)
بسوزان، نامه هایم را بسوزان( سرود هماهنگی اکبر گنجی برای خامنه ای)
من تو رو می خوام با همه ناز و ادایت بخدا(سرود ملی شریفی نیا برای ولایت فقیه)
عشوه های پنهانی(سرود ملی برای احمد خاتمی)
به این ترانه ها چیزهای دیگری هم که دوست دارید اضافه کنید.
هنر مردمی سبز
هفته قبل محمدرضا گلزار برای حل سی درصد مشکلاتش رفت پیش رئیس جمهور که همین ملاقات باعث شد، شصت درصد مشکلات بعدی برایش بوجود بیاید، سه روز قبل هم رفت پیش شمقدری معاون سینمایی ارشاد که بیست درصد دیگر مشکلاتش حل شود، حالا دیگر گلزار می تواند در فیلمی بازی کند که بدون هیچ مشکلی در عرض چهار ماه ساخته شود، منتهی قبلا فیلمش در هر هفته صد هزار تا بیننده داشت، حالا می شود هزار تا بیننده، آدم خوش تیپ را که کوروکچل های طرفدار رئیس جمهور نمی بینند. از آن طرف معتمدآریا و جعفر پناهی ارج و قرب شان را حفظ کردند و راه دوری نرفتند.
از جشنواره فیلمهای مستند، رخشان بنی اعتماد، کامران شیردل، بهمن کیارستمی، مهوش شیخ الاسلامی، مهرداد اسکویی، مهناز افضلی، پیروز کلانتری، مجتبی میرطهماسب و محسن امیریوسفی کنار کشیدند، قباد آذرآئین و مصطفی مستور هم از مسابقات داستان نویسی آمدند کنار، خانه موسیقی هم بکلی مسابقاتش را متوقف کرد. چرمشیر جیگرطلا و بهرام بیضایی و محمد یعقوبی و گروهی دیگر هم از مسابقات تئاتر کنار کشیدند.
حالا یک پیشنهاد. فرض کنیم که ما نمی توانیم خیلی در نمایش یا شب شعر دانشجویی یا نمایش فیلم دانشجویی یا مثلا نمایش خیابانی حرفه ای باشیم، ولی می توانیم کلی شیوه های گفتگو را در تمام این روش های غیر رسمی بکار ببریم که اساسا ممکن است نتیجه خیلی بهتری از نمایش های رسمی داشته باشد. به نظر من تلاش برای برگزاری این برنامه های غیررسمی، مثل نمایشگاه کتاب غیر دولتی، برای فروش کتاب، یا هفته فیلم آدم حسابی ها، مثلا هفته فیلم پناهی یا مروری بر آثار معتمد آریا، اگر با پشتیبانی مالی مردم هم همراه باشد، می تواند یک مجموعه جشنواره های سبز را بوجود بیاورد، البته پیشنهاد خامی است، اگر نسوزد می شود پختش.
شکایت طلاب و نمایندگان از موسوی
من کاری به غیرت برادران طلبه ندارم، ولی قضیه بودار است، بدجوری هم بودار است. یک سال قبل اگر یک حکومتی در یک جای دنیا یک نمازگزار را کتک می زدند، یا دور از جان اسرائیلی ها و آمریکایی ها به یک زندانی تجاوز می کردند، یا مثلا حقوق هسته ای مملکت را غلفتی می دادند دست روس ها، یعنی همین کاری که امروز دولت ایران با روسیه کرد، یا مثلا اسم خلیج فارس را به جای خالد مشعل، آقای جرج بوش می گفت خلیج عربی، الآن خشتک شان را طلاب به باد داده بودند، یا فرضا اگر این حجم سنگینی که برادران دینی بازجوی کیهان به مراجع تقلید شیعه توهین کردند، یک هزارمش را نه به مصداق، بلکه به مفهوم هم هاشم آغاجری توهین نکرده بود، ولی طلاب کشور همه داشتند می جهنمیدند و تمام مملکت را روی سرشان گذاشته بودند. حالا کجا هستند طلاب غیور که فقط بلدند به میرحسین موسوی که تنها مشکلش این است که می گوید “ در انتخابات چیز شده” خوب چیز شده دیگر، این هم اعتراض دارد، هم تقلب می کنید هم اعتراض؟ اینها به کنار، صد تا نماینده چه می گویند که به میرحسین موسوی اعتراض کردند. البته آمار اعتراض صد نماینده بسیار خوب است، یعنی 170 نماینده مخالف احمدی نژادند، خودش برای “ تصویب طرح عدم کفایت سیاسی” کافی است. البته معلوم نیست چرا حسینیان گفته صد نفر هم بیشترند، اگر بیشترند چرا امضا نمی کنند؟
نامه پدر حسین درخشان به قوه قضائیه
نامه اعتراض پدر حسین درخشان به قوه قضائیه منتشر شد. او در این نامه از اینکه پسرش بعد از ماهها جز دو سه ملاقات کوتاه نداشته است، گله کرده و اساسا پرسیده است جرم پسرم چیست؟ کجا زندانی است؟ و چرا آزادش نمی کنید؟ من فکر می کنم بچه هایی که به نحوی می خواهند از زندانیان سیاسی دفاع کنند، باید از درخشان هم دفاع کنند. اصلا چه معنی دارد دولت کثافت احمدی نژاد یکی را فریب بدهد، بترساند، وادارش کند که تغییر موضع بدهد، به او امان بدهد و بعد دستگیرش کند. ممکن است کسی بگوید حسین در زندان یا بیرون زندان با حکومت همکاری کرده، فعلا که در روز روشن معلوم است که درخشان زندانی است. آزادش کنید.