نصرت رحمانی، شاعر مطرود
محمود نیکویه
از میان شاگردان نیما، نصرت رحمانی از اقبال خوبی به ویژه بعد از(1357) برخوردار نبوده است، چرا که علیرغم شهرت فراوانی که در دههی سی قرن حاضر نصیبش شده و همچنین مقدمه و تایید نیما را بر پیشانی اولین کتابش کوچ داشته، در دهههای بعد به سبب توطئهی سکوت ناقدان و همچنین حواشی نامعقولی که برای خود ایجاد کرده بود، با همه زیبایی و لطفی که شعرش داشته، شوربختانه نتوانسته آن محبوبیتی که شاعران همعصر و همطرازش داشتهاند را برای خود کسب کند، بهطوری که در میان جوانان نسل حاضر ناشناخته مانده است و این دریغ است. چرا که نصرت و شعرش در طول پنج دهه پابهپای شعر معاصر حضوری چشمگیر داشته و همپای تحولات شعر نوین ایران پیش رفته و نوآوریهای درخور و شایستهای داشته است. بهطوری که در سال 1350 به خاطر انتشار حریق باد پنجمین مجموعه شعرش، جایزهی بهترین کتاب شعر نو سال را از آن خود کرده بود، اما با این همه همواره سوی ناقدان با بیمهری و توطئهی سکوت مواجه شده است و این مساله تنها دلیل مهجور ماندن نصرت در صحنهی نمایش شعر معاصر ایران است.
اگرچه در بازار نقد معاصر، به ویژه شعر، کالای گران قیمتی ارائه نشد که طالبان را به کار آید و شاعران را بلاغت افزاید! اما با ظهور ناقدی نامجو و شهرتطلب که برای مطرح شدن خود و نه معرفی شاعران، بلکه تخریب چهرههای مشهور و استخواندار، پا به میدان نقد و نقادی در عرصه مطبوعات روشنفکری آن دوران گذاشته بود، نخست تیشه را نه بر ریشهی سنتگرایان، بل بر تنه دوستداران و پیروان راستین نیما فرود آورد و کمر بر قلع و قمع شاعران مطرحی چون: نادرپور، سایه، کسرایی، نصرت و… بست.
اما از آنان تنها نصرت بود که جوابش را با کشیدهای جانانه در کافه نادری به ناقد جویای نام داد و از آن هنگام بود که توطئهی سکوت علیه نصرت رحمانی نطفه بست، و چون نقد شعر معاصر از آن دوران به بعد یکسره در تیول ناقد نوخاسته و باندش بود، نصرت برای همیشه به صورت یک شاعر مطرود تلقی گردید و کمتر مورد التفات و تعارفات مطبوعاتی قرار گرفت.
دراین میان نصرت نیز تلاشی برای مطرح کردن خود نکرد، چرا که به کار و اثر خود ایمان داشت و پشتگرمی مردم و حمایت گوهر شناسان راستین را همراه داشت. اگرچه همواره حواشی نامعقول زندگی خصوصیاش علامت سئوال بزرگی پیش پای طرفدارانش میگذاشت و به قول نادرپور: «اما تو از ملامتیان بودی/ بدنامی اطاعت شیطان را/ در کوی می فروشان/ فریاد میزدی».
ولی نصرت در بند این قضایا نبود، و به دور از هیاهو و جنجالهای معمول به کارش ادامه میداد.
با این همه به قول نیما رهگشای راستین نهضت نوین شعر معاصر: “آنکه غربال دارد از پشت سر میآید.” باز هم به قول او:” صبح وقتی که هوا روشن شد/ هر کسی خواهد دانست و بجا خواهد آورد مرا/ که در این پهنه ور آب/ به چه ره رفتم و/ بهر چهام بود عذاب؟”
بالاخره روزی خواهد رسید و تلاشهای هر یک در زمینه شعر معاصر روشن و سره از ناسره گشوده خواهد شد. آن وقت است که حب و بغض ما به کناری خواهد رفت و چهرهی نصرت رحمانی و جایگاه واقعیاش در شعر معاصر ایران یقین خواهد شد.