زندگی نامهی هنری و سیاسی مرتضی احمدی
مرتضی احمدی زادهی ۱۰ آبان ماه سال ۱۳۰۳ در جنوب تهران است. پدرش مردی سَقطفروشی با تبار تفرشی بود. “من درجنوبی ترین نقطه تهران پائینتر از خیابان گمرک امیریه که به سبزیکار امینالملک معروف بود و بعدها خیابان مختاری و راهآهن شد؛ در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم و در همان جا بزرگ شدم. تا قبل از ۷ سالگی مکتب میرفتم و بعد وارد دبستان منوچهری در چهارراه گمرک شدم و دوران دبیرستان را هم در دبیرستان شرف گذراندم و بعد از آن وارد کارهای اجتماعی شدم”.
دبیرستان شرف تنها مدرسهای بود که فعالیت تئاتر داشت “من در سال ۱۳۱۸ اولین تئاترم را در آنجا کار کردم. در سال ۱۳۱۹ شخصی به نام زندهیاد منزوی در تئاتر سپه که تازه یک سال بود راه افتاده بود، پیش پردهخوانی میکرد که او را دیدم و خیلی خوشم آمد. تا قبل از آن هم عاشق صدای مرحوم جواد بدیعزاده بودم و تصینفهای فکاهی تازه مُد شده بود.
خانوده او مذهبی بودند و زیاد از این کارها خوششان نمیآمد “ من یواشکی تصنیفها را حفظ میکردم و با بچهها توی مدرسه یا بیرون که میرفتیم میخواندم”.
نوجوانی
در شانزدهسالگی ورزش باستانی و فوتبال را شروع کرد و به همراه تیم فوتبال دبیرستانش در مسابقات آموزشگاههای تهران رتبههایی به دست آورد. بعدها در تیم فوتبال راهآهن تهران و پس از آن در باشگاه راهآهن بازیکن و مربی (تا سال ۱۳۲۵) شد.
فعالیت حرفهای
“در سال ۱۳۲۲ تصمیم گرفتم به صورت حرفهای تئاتر را ادامه بدهم و با توجه به اینکه دانشکدهای برای این حرفه نبود، تصمیم گرفتم از راه پیشپردهخوانی وارد کار شوم. در تئاتر تهران آقایان محسنی، شیبانی و قنبری به این کار مشغول بودند، ولی تئاتر فرهنگی که بعدها بعد از آتشسوزی نامش “پارس” شد، پیشپردهخوان نداشت و من به آنجا رفتم و با توجه به اینکه آنها تصمیم گرفته بودند، یکجوری من را رد کنند، اما من همه متلکها را به جان خریدم و ماندگار شدم. در سالن انتظار نشسته بودم که مرحوم پرویز خطیبی به سراغم آمد و گفت: پسر اینجا چی میخواهی؟ من هم او را نمیشناختم و گفتم: میخواهم پیشپردهخوان شوم. گفت: پول داری؟ گفتم: بله گفت: چهقدر؟ گفتم: ۵زار گفت: پیشپرده من ۱۲ تومان قیمتش است و آن را داد و از من خواست حفظ کنم و پنجشنبه هفته بعد برگردم اما من خیلی زود آنرا حفظ کردم”.
“آنها میخواستند من را سانس اول روز جمعه جلوی جمعیت بفرستند و درآن سانس که بیشتر میدانیها و لوطیها بودند، من را هو کنند تا دیگر سراغ این کار نیایم. فکر کردم پیشپرده چگونه بخوانم؟ خواستم کاری بکنم که سنتی باشد و مردم خوششان بیاید پس لباس یک فروشنده دورهگرد را پوشیدم و روز 5شنبه با یک ارکستر به رهبری استاد حسن رادمرد تمرین کردم و همان روزی که روی صحنه رفتم و پیشپرده را خواندم به خاطر سنتی بودنش خیلی مورد استقبال قرار گرفت و همان شب با من قرارداد بستند و پیشپرده خواندن من شروع شد. از دو ماه بعد هم با بازی در نمایش “اشتباه لپی” به کارگردانی زندهیاد نصرتاله محتشم همزمان مشغول بازی در تئاتر شدم و تا سال ۱۳۲۸ در تئاتر پارس مشغول بودم و بعد از آن هم به تئاتر تهران دعوت شدم که بین دو پرده هم پیشپرده میخواندم و تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ آنجا بودم که بعد از آن کودتای فرهنگی، تئاتر “سعدی” را آتش زدند و همه چیز به هم ریخت و هنرمندان تماشاخانههای فرهنگ و تهران با تمام شهرت و محبوبیتی که داشتند، هریک به گوشه انزوا پناه بردند و من هم که کوچکترین شاگرد همان بزرگان هنر بودم، راهی اهواز شدم”.
پس از چند تلاش آماتوری در تئاتر در ۱۳۲۱ با کمک عدهای از دوستانش «تماشاخانه ماه» را روبهروی باغ فردوس دایر کرد، ولی پس از چند هفته مجبور به ترک آنجا شد. در اوایل پاییز ۱۳۲۲ در تئاتر فرهنگ برای اولین بار پیش پردهخوانی کرد و در نتیجه آن بازیگر تئاتر هم شد. مدتی بعد پدرش از فعالیت او در تئاتر مطلع شد و او را از خانه بیرون کرد. مرتضی احمدی پس از مدتی همزمان با هنرپیشگی در راهآهن تهران بهعنوان تعمیرکار استخدام شد.
مرتضی احمدی برای اولین بار به سبک بیات تهران در پیش پردهها آواز خواند و نیز اولین بار (در ۱۳۲۲) ترانه گلپری جون را اجرا کرد، که بسیار محبوب شد و به خاطر آن برای کار در رادیو تهران دعوت شد. در یکی از پیش پردهها ترانهای دیگری به نام “کارگرم من” را اجرا کرد که به استقبال کارگران راهآهن و پس از آن منجر به اعتصاب کارگران راه آهن گردید که در نتیجه، مرتضی احمدی به بخش حسابداری راهآهن منتقل شد و پس از پایان اعتصاب دستگیر شد و در کلانتری تعهد کرد از آن به بعد ازاجرای آن پیش پرده خوداری کند.
پیشپرده دیگری نیز با اجرای احمدی به نام “قدس شاهین” (درباره ماجرای تجاوز جنسی عدهای از سربازان آمریکایی به یک زن ایرانی) توقیف شد؛ ولی پس از اجرای مجدد آن در پاییز ۱۳۲۳ در جمعی خصوصی، محکوم شد شش ماه به کرمان تبعید شود که با پیگیری محمد مسعود، مدیر روزنامه مرد امروز که تصادفاً به تئاتر فرهنگ آمده بود ملغی شد. چندتا از پیشپردههای دیگر با اجرای احمدی نیز توقیف شده است، از جمله پیشپردهای به نام پیرهن زرده که درباره گروههای فشار حزب دموکرات ایران که پیراهن زرد میپوشیدند بود و به کتک خوردن مرتضی احمدی و بازداشت او انجامید و پیشپردهای به نام “کارمند دولت” که منجر به انفصال موقت او از خدمت در راهآهن شد ولی با اعتراض احمدی به دیوان عالی کشور لغو شد.
“در سالهای ۱۳۲۳ تا پیش از انقلاب اکثر پیشپردههایی که میخواندم شدیداً سیاسی بودند و باعث شده بود بارها مرا بُردند و کتک زدند و مجروحم کردند به خصوص قوامالسلطنه مرا خیلی اذیت کرد و حتی یکبار من را شش ماه به کرمان تبعید کردند که اگر “محمد مسعود” مدیر روزنامه “مرد امروز” نبود، مرا همان موقع به آنجا میبردند و شش ماه برای جوانی مثل من که شاید ۲۵،۲۶ سالم بود، خیلی سخت بود. بخصوص اینکه ورزش و فعالیتهای هنریام را از دست میدادم. اما با همه این مشکلات دست از کار نمیکشیدم و حتی یادم میآید. یک شب ساعت ۱۱ من را در کوچه ملی گرفتند که فرار کردم ولی باز هم گرفتند و از این چاقوکشها و اوباشهایی بودند که قوامالسلطنه کنار خودش جمع کرده بود و طوری مرا زدند که تا صبح بیهوش شدم. البته من ورزش سنگین می کردم و این کتکها برای من چیزی نبود و عادت هم کرده بودم”.
مرتضی احمدی در بهار ۱۳۲۴ از طریق مسابقات فوتبال با ناصر فخرآرایی که در تیم “آفتاب شرق” بازیکن و مربی بود آشنا شد. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به دعوت فخرآرایی به مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران رفت و در آن جا شاهد ترور محمدرضا شاه به دست فخرآرایی بود که به کشته شدن فخرآرایی و دستگیر شدن احمدی انجامید که پس از بازجویی و اثبات بیاطلاعیاش از ماجرا، آزاد شد.
احمدی در ۱۳۲۳ به رادیو تهران (چندی بعد در رادیو ایران و بعد از آن در رادیو و تلویزیون ایران)به کار کردن اشتغال گزید، تا برنامههای کمدی اجرا کند. در دورههای مختلفی در رادیو کار کرد و از جمله تیپی به نام “بابا جاهل گریان” اجرا کرد و به سبکهای مختلف ترانه و آواز خواند. در فروردین ۱۳۵۳ نقش اول سریال پربیننده هردمبیل، نوشته پرویز خطیبی را بازی کرد در نظرخواهیاز مردم در سال ۱۳۵۶ بهعنوان محبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد.
با اکبر عبدی
کودتای ۲۸ مرداد
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ احمدی بازیگری را کنار گذاشت و به مدت هفت سال به اهواز رفت؛ ولی پس از بازگشت به تهران از نو کار بازیگری را در سریالی تلویزیونی به نام تکمضراب از سر گرفت. از سریالهای تلویزیونی دیگری که بازی کرده است میتوان از سلطان صاحبقران، هفت شهر عشق (۱۳۵۶)، آئینه و زیر بازارچه (۱۳۷۷، رضا ژیان) نام برد.
در فروردین ۱۳۴۹ نیز احمدی به دعوت علی حاتمی ترانه عنوانبندی فیلم حسن کچل را، ضربیخوانی کرد (که به نام روحوضی نیز شناخته میشود). در همین سبک در ۱۳۲۸ پنج صفحه موسیقی برای یک شرکت انگلیسی ضبط کرد. مرتضی احمدی بیش از چهارصد ترانه ضربی و صد و پنجاه ترانه فکاهی خوانده است، این ترانه هااز نوشتههای نصیریفر، نویسنده کتابی است به نام مردان موسیقی سنتی و نوین ایرانکه بیشتر کارهای موزیکال مرتضی احمدی از آن کتاب گرفته شده است.
انقلاب ۱۳۵۷
“در سال ۵۸ در رادیو با مدیر وقت صداوسیما دعوایم شد و توهین کرد. پس عطای رایو را به لقایش بخشیدم و بعد از ۳۸ سال خدمت بیرون آمدم. در اوایل ۵۹ وقتی فهمیدند آنجا نمیروم موسسهای از من برای پرکردن نوار قصه برای کودکان دعوت کرد و به همراه کنعان کیانی به آنجا رفتم و قصههای زیادی از جمله “پینوکیو”، “گرگ بد گنده” که خیلی پرفروش بودند را کار کردیم و تا سه سال آنجا بودم، که آمدند سراغم برای دوبله که کم کم دوباره جان گرفت و کارها شروع شد و با “مردی که زیاد میدانست” به کارگردانی یدالله صمدی هم فعالیت دوبارهی سینماییام را آغاز کردم که تا فیلم “تارزن و تارزان” ادامه داشت ولی بعد از آن برای هر فیلمی اسمم برای پروانه ساخت میرفت مخالفت میکردند تا بعد از ۹ سال که در فیلم “ستاره بود” فریدون جیرانی بازی کردم”.
با جمشید مشایخی
سانسور پس از انقلاب
چندسال پیش برای افتتاحیه تئاتر من را دعوت کردند قبلش گفتند که میخواهند پیشپرده را هم اجرا کنیم. یک پیش پرده خوب، که جوانان هم بودند. ارکستر دراختیارم گذاشتند وخیلی خوب تمرین کردیم و آماده اجرا شده بود و حتی تا نزدیکی اجرا رفته بودیم ولی چون گفتند باید یکچیزهایی را حذف کنیم من رها کردم و آمدم. بنابراین اگر این روزها برای پیشپردهخوانی از من درخواست کنند این کار را انجام نمیدهم. متاسفانه محدودیتها و ممیزیها باعث شده تئاتر وضعیت خوبی نداشته باشد. ما در این مملکت خیلی علاقهمند داریم. شما ببینید ۳۰و۴۰ سال قبل چند سالن تئاتر داشتیم و الان چند تا تئاتر داریم؟! فقط یک تئاتر شهر داریم.
من بارها گفتم تمام شهرداریهای مناطق یک فرهنگسرا دارند که هر کدامشان یک سالن تئاتر دارند. چرا این سالنها دارند خاک میخورند؟ چرا این سالنها را در اختیار انجمن بازیگران تئاتر نمیگذارند؟! این گروهها این جوانان ما همه تحصیل کرده، همه زحمت کشیده همهشان دارند خون جگر میخورند. یه مقدار شرایط فراهم کنید تا به این فرهنگسراها بیایند و تئاتر راه بیاندازند. وقتی جوان تئاتر ما هیچگونه امنیت شغلی و پولی ندارد چگونه باید زندگی بکند”.