انگشت روی ماشه

نویسنده
سها سیفی

بانک های غارت شده؛ اتوبوس های شعله ور

وب سایت خبری تحلیلی الف نسبت به عواقب پیش بینی نشده سهمیه بندی سوخت در اوایل پائیز هشدار داد:

اکنون که در میان تابستان و در فصل حداقل تقاضا برای حمل و نقل عمومی شهری هستیم، شاید اخبار فوق قابل چشم پوشی باشند، اما هرکدام از این اخبار، قطعات پازلی هستند که در صورت تکمیل، تصویری هولناک از یک بحران قریب الوقوع را نشان می دهد:

اتوبوسهای شعله ور در آتش، بانک ها و مغازه های غارت شده و پمپ بنزین های به آتش کشیده شده توسط مردم عاصی از تورم، بحران مسکن، صف های بی پایان اتوبوس و مترو و تاکسی در هفته آخر شهریور و هفته اول مهرماه 1386 (ایام اوج تقاضا برای حمل و نقل عمومی).

شاید این تصویر، خیلی بدبینانه باشد اما این هم خیلی خوش خیالی است که تصور کنیم پورسانت بگیران بنزین وارداتی و باندهای سازمان یافته قاچاق بنزین به خارج، دست روی دست بگذارند و بنشینند تماشا کنند که سهمیه بندی با کارت سوخت، درآمد مستمر و هنگفت آنها را یک شبه قطع کند.

در این راه، مجلس باید تعارف و رو دربایستی و ملاحظات انتخاباتی را کلا کنار بگذارد. انگشت روی ماشه، اگر مسئول تبصره 13 بدون عذر موجه کوتاهی کرد، سوال ـ استیضاح - رای عدم اعتماد و خلاص.

امروز عبدالله نبود

مریم شبانی در وبلاگ اش به نام روزمرگی ها، راوی حضورش در در یک جمع دانشجویی بود که در غیاب عبدالله مومنی تشکیل شده است:

امروز عبدالله مومنی در جمع ما نبود تا این سخن همدلانه عبدالله رمضان زاده را بشنود و لبخندی از سر رضایت زند که: نه! ما را نمی توانید بترسانید. اگر لازم باشد همه مان به زندان می رویم. این مملکت مال ماست و قرار نیست که از آن بیرون برویم. هرکس درمقابل فعالیت سیاسی مسالمت آمیز ما می ایستد، مستبدی بیش نیست.

امروز عبدالله مومنی نبود تا بر نکته سنجی های بخردانه عباس عبدی ریزخنده ای زند. وقتی که درمیانه سخن حکومت ایران را به یک “بیمار ایدزی” تشبیه کرد که با هر اتفاق کوچکی نشانه های بدحالی در او هویدا می شود.

فوق چپ و فوق راست؛ هردو یکی هستند

سهامدار جزء نام وبلاگی ست که به امور اقتصادی و گاه از منظر سیاسی می پردازد. سهامدار جزء در یکی از آخرین پست هایش نوشته است:

زمانی که بین تیم اقتصادی دولت خاتمی شکاف افتاده بود، کسی میگفت که اقتصاد سیاسی مثل یک کره است. فوق چپ و فوق راست؛ هردو یکی هستند. سخنان میرحسین موسوی را که بخوانی می بینی که بیراه نمی گفت آن دوست. کاش سکوتش را نمی شکست!

جدال کاشانی با بروجردی

فرید مدرسی نویسنده اهل قم وبلاگ آذر؛ در آخرین پست اش به موضوع رقابت روحانیون مجتهد پرداخت و اظهار نظری از سید ابوالقاسم کاشانی را در همین زمینه منتشر کرد:

موقعی که این مجتهدان که فعلا مرجع تقلید واقع شده‌‌اند، محصل بودند، من رساله داشتم و در عراق عرب چقدر اشخاص به من مراجعه و درخواست کردند رساله خود را بدهم به چاپ و مردم از من تقلید نمایند. اما من حاضر نشدم و گفتم من نمی‌خواهم که مرجع تقلید بشوم. فعلا آنهایی که لیاقت شاگردی مرا ندارند، زیادتر از من مورد اطمینان بعضی خرمقدس‌های بازاری هستند.

این گفته «سیدابوالقاسم کاشانی» یکی از رهبران سیاسی دهه‌های 20 و 30 است که از حوزه علمیه قم و مرجعیت آن دوران دل پری داشت و آن را در اسفند 1329 بیان کرد. او اگرچه در دایره سیاسیون می‌گنجید، اما همواره بر کسوت روحانیت خود پای می‌فشرد تا گواهی بر «دخالت دیانت در سیاست» باشد…

اگر کیمیایی سراغ این نسل نرود

سحر طلوعی وبلاگ جزیره بی خیالی را منتشر می کند. این بخشی از آخرین نوشته اوست:

کار کیمیایی به کجا کشیده که دلش به مهناز افشار، پولاد کیمیایی، بهرام رادان، لعیا زنگنه، فروتن و… خوش شده؟ جمعی جوان فقط خوش بر و رو و خوش پوش (در این ویژگی دوم باید پذیرفت هنوز هیچکدامشان به پای خوش لباسی خود آقای کارگردان نمی رسند) که قرار است بار بهروز وثوقی و پوری بنایی و فریماه فرجامی و گلچهره سجادیه را به دوش بکشند.

بار سنگینی است و اینها اینکاره نیستند. مهناز افشار دستش نیامده عاشقی زنهای فیلم های کیمیایی را نباید آنقدر ننر و بی جنم بازی کند. لعیا زنگنه مانده تا بداند “اگه تا آخرش هستی این سرنگ و بشکنم، اگه نیستی من به این زندگی عات کردم”را چطور ادا کند که نم اشک را بنشاند توی چشمهای عاشق رضا… چرا کیمیایی بی خیال این ها نمی شود؟ هر چند که غیر اینها هم توی این سینمای ایران پیدا نمی شود. اما دست کم می شود کمتر سراغشان رفت. اصلا اگر کیمیایی سراغ این نسل نرود و با نسل رضا و خودش سر کند بهتر است. کیمیایی این دوره اکس پارتی و دوپس دوپس و بالا و پایین کردن جردن را بلد نیست، نمی شناسد و این است که رییس، کمدی آقای کارگردان می شود. ای کاش کیمیایی بگذارد این آخری ها خاطره دندان مار، ردپای گرگ، گاهی اعتراض، شاید حکم، برای ما محترم و عزیز بماند. قیصر و گوزنها که جای خود دارد…


بی نمازها بر سر سفره نظام

امام جمعه موقت رشت اظهاراتی داشت که رجا نیوز آن را منتشر کرد:

نماز انسان را از خطا و معصیت شست‌وشو می‌دهد و با توجه به ویژگی هایی که نماز جمعه دارد باعث پاکی انسان‌ها می‌شود. مسئولین و آنهایی که سر سفره نظام هستند؛ موظفند در نمازهای جمعه شرکت کرده و نیز اطرافیان خود را تشویق به این کار کنند.

مسئولیت اش به عهده انتشارات سروش

ثمانه اکوان در وبلاگ سیاه مشق از زاویه دیگری به داستان شبکه تازه تاسیس پرس تی وی پرداخته است:

در اولین جلسه سخنگوی دولت پس از افتتاح شبکه پرس تی وی داشتم تعداد لوگوهای روی میز سخنگو را می شمردم. غیر از بی بی سی که خارجی بود، همه ایرانی بودند. به یکی از خبرنگارها گفتم می دونم الان تو سازمان (صدا و سیما) چه خبره ! چه کتک کاریهایی که سر برنامه ها نمیشه !

خوب حکایت کار موازی همینه دیگه! سه هزار نفر از صدا و سیما می روند یک مراسم و یا یک جلسه دولت و یا مجلس را پوشش دهند. نمی دونی چقدر نیرو و وقت و هزینه استفاده میشه که هفت تا شبکه مختلف یک مطلب را پوشش دهند و فیلم بگیرند و گزارش کنند و چقدر خبرنگارهاش با هم دعوا کنند که تو چرا این گزارش را گرفتی من جا موندم و قس علی هذا !

تو مقدمه کتاب برنامه سازی تلویزیونی که اتفاقا از انتشارات سروش وابسته به صدا و سیما هم هست نوشته : (تو این کتاب نوشته و من مسئولیت این نوشته را بر عهده نمی گیرم ) دولتها و حکومتهای خودکامه که معمولا نمی توانند نظرات مخالف را بشنوند و ببینند، سعی می کنند با ازدیاد رسانه هایی که درواقع خود بانی تشکیل همه آنها هستند، جای چند صدایی را گرفته و از تریبونهای مختف تنها صدای خود را که یک صداست و لاغیر به گوش مردم برسانند… نتیجه گیریش بر عهده خودتون !…

از رتبه هجدهم تا رتبه سی و هشتم

این اظهارات معین که در وب سایت امروز منتشر شد، خواندنی بود:

در انتخابات میان دوره ای مجلس پنجم به همین منوال با خود من برخورد شد. به این صورت که من در مرحله اول نفر هجدهم بودم و انتخابات کشید به مرحله دوم. در همان شهر بزرگ، یک سری اتفاقات معجزه آسایی افتاد بین مرحله اول و دوم. از رتبه هجدهم ما را گذاشتند رتبه سی و هشتم. بیست رتبه فاصله انداختند و یک آقای دکتری آمد و درست به جای من وارد مجلس شد.

مگر می شود از نظر احتمالات و آمار و محاسبات سیاسی چنین اتفاقی بیفتد؟ در واقع به صورت انتخابی و selective یک نفر برداشته شود برود سی و هشتم… تا گذشته را نقد نکنیم حق حرف زدن از آینده را نداریم چون این نگاه یک نگاه غیرواقعی، غیرعلمی و ناموثر خواهد بود. همان عواملی که باعث شد مردم (در دوم خرداد) یک نه بگویند همان نه را یک بار دیگر(در سوم تیر) تکرار کردند. اینکه آقایان بیایند اعلام آمادگی برای شرکت فعال در انتخابات بکنند اما تضمینی نگیرند که انتخابات رقابتی باشد، رویه غلط گذشته را نخواهند تصحیح کنند؛ من منتقد چنین چیزی هستم….بنده باید از حقوق افرادی که در حقشان ظلم شده دفاع می کردم. این را صریح بیان کردم. دگراندیش یعنی چه؟ یعنی کسی که مثل ما فکر نمی کند. بسیار خب فکر نکند مثل ما. مگر قرار است همه مثل من فکر کنند که هم اندیش شوند؟

ماهی 32 میلیارد تومان از جیب فرهنگیان

نورزو صندوق ذخیره فرهنگیان را موضوع مناسبی برای یکی از خبرهایش دید:

در حالی که ماهانه 32میلیارد تومان از محل حقوق فرهنگیان به حساب این صندوق واریز می شود، فرهنگیان از مزایای انباشته شده سرمایه خود آنگونه که باید برخوردار نیستند و تنها در پایان دوره بازنشستگی به طور میانگین دو تا دو و نیم میلیون تومان دریافت می کنند. اگرچه «فرشیدی» وزیر آموزش و پرورش نسبت به عملکرد صندوف ذخیره فرهنگیان بارها تذکر و اخطار گرفته است و بیشتر انتقادات نمایندگان مجلس به فرشیدی مربوط به صندوق ذخیره فرهنگیان است، اما تا به حال نسبت به اصلاح امور مربوط به این صندوق اقدامی صورت نگرفته است.به طوری که مدیریت این صندوق هر بار با اخذ تصمیمات خلع الساعه منجر به ایجاد شوکی در میان فرهنگیان می شود.

گفتنی است دخالت در زندگی شخصی برخی افراد منجر به کناره گیری مدیران فرهیخته از صندوق ذخیره فرهنگیان شده است.