از طرح تثبیت تا طرح تحول

موسی غنی‌نژاد
موسی غنی‌نژاد

mosaghaninejad.jpg

واقعیات اقتصادی همیشه بزرگ‌ترین چالش در برابر وعده‌ووعیدهای آرمان‌گرایانه (اگر نگوییم عوام‌فریبانه) ‏سیاستمداران بوده است. ‏

این چالش میان اقتصاد و سیاست (یا سیاسی‌کاری) منحصربه‌ جامعه مانیست و خصلت همه شمول دارد. اما مانند ‏بسیاری از آسیب‌های اجتماعی-تاریخی بعضا به شکل افراطی در کشور ما ظاهر می‌شود. سیاستمداران اغلب ترجیح ‏می‌دهند هزینه‌های تصمیمات عامه‌پسند خود را از چشم مردم پنهان سازند. آنها طوری وانمود می‌کنند که گویا ‏سیاست‌های پیشنهادی آنها صرفا متضمن فایده است و هیچ هزینه‌ای در بر ندارد. سیاستمداران اغلب تلاش می‌ورزند ‏بنیادی‌ترین مفهوم علم اقتصاد یعنی هزینه فرصت را آگاهانه یا ناخودآگاه نادیده انگارند. آنها درباره ناچیزترین ‏دستاوردهای واقعی یا خیالی تصمیمات گذشته خود داد سخن می‌دهند.اما هیچ گاه حاضر نمی‌شوند درباره هزینه‌های ‏فرصت از دست رفته ناشی از این تصمیمات حرفی به میان آید. اما واقعیت‌ها سرسختند و همچنانکه با خطابه و ‏مغالطه نمی‌توان قانون جاذبه را انکار کرد، واقعیت هزینه‌های ناشی از تصمیمات نادرست نیز دیر یا زود بر مردم ‏آشکار می‌شود. آن وقت است که چالشی جدید در برابر سیاستمداران بروز می‌کند و آنها ناگزیر به خطابه و مغالطه‌ای ‏متفاوت روی می‌آورند و دوباره روز از نو و روزی از نو!‏

زمانی که طرح منطقی و واقع‌بینانه اصلاح تدریجی قیمت‌های حامل‌های انرژی در برنامه سوم توسعه مطرح شد و به ‏تصویب نهایی رسید، این سیاستمداران مجلس اصلاحات (مجلس ششم) بودند که هنگام اجرا اولین سنگ را به سوی ‏آن پرتاب کردند و بدون ارائه کوچک‌ترین استدلال علمی و در شرایطی که نرخ تورم نزدیک به 20درصد بود، یک ‏سقف من‌درآوردی 10درصدی برای افزایش قیمت‌ها تعیین کردند. این رفتار غیرکارشناسانه و غیرمسوولانه که در ‏عمل به معنای ارزان‌تر کردن قیمت واقعی حامل‌های انرژی بود و به گسترش مصرف بی‌رویه و اتلاف آنها دامن ‏می‌زد، با بر سر کار آمدن مجلس هفتم (مجلس اصولگرایان) تکمیل شد و سقف ده‌درصد به صفر کاهش یافت. طرح ‏تثبیت قیمت‌های مجلس هفتم از سوی دولت نهم به شدت و با جدیت دنبال شد و طی سه سال متوالی قیمت حامل‌های ‏انرژی به بهانه مبارزه با تورم بدون تغییر باقی ماند، در حالی که در همه این سال‌ها تورم همچنان دو رقمی بود. به ‏سخن دیگر، قیمت‌های نسبی حامل‌های انرژی که از دیرباز پایین بود، پایین‌تر آمد و رشد مصرف و اتلاف منابع ‏بی‌سابقه‌ای را در این سال‌ها دامن زد، به طوری که در نهایت دولت ناگزیر شد به سهمیه‌بندی مصرف بنزین در سال ‏‏1386 دست یازد، چراکه دیگر از پرداخت یارانه‌های عظیم ارزی برای واردات ناتوان شده بود.‏

اما مساله به همین جا خاتمه نیافت، همان سیاستمدارانی که تا سه سال پیش به شدت از طرح تثبیت قیمت‌ها دفاع ‏می‌کردند و آن را به مهم‌ترین ابزار تبلیغاتی خود برای مبارزه با تورم تبدیل کرده بودند، به یک باره موضع خود را ‏عوض کردند و با برنامه تبلیغاتی جدیدی به نام طرح‌تحول اقتصادی سیاست‌هایی را پیشنهاد نمودند که زمانی نه ‏چندان دور از نظر آنها کفر مطلق تلقی می‌شد. به راستی چه اتفاقی افتاده که همان سیاستمدارانی که افزایش ده ‏درصدی قیمت حامل‌های انرژی را تحمل‌ناپذیر می‌دانستند، یک‌باره پیشنهاد افزایش چندصد درصدی را ارائه می‌دهند؟ ‏چگونه است که آن افزایش جزئی در آن زمان به تورم دامن می‌زد اما این افزایش کلی در این زمان تاثیری روی ‏تورم ندارد؟ مگر نه این است که سیاست‌های تثبیت قیمت‌ها نتایج مورد انتظار سیاستمداران را به بار نیاورد و با ‏تحمیل هزینه‌های کمرشکن و اتلاف گسترده منابع کمیاب به بن‌بست محتومی رسید که بسیاری از اقتصاددانان اهل علم ‏از همان آغاز به روشنی پیش‌بینی کرده بودند؟ مشکل اکنون این نیست که چرا خاطیان به خطای خود در پیشگاه مردم ‏اعتراف نمی‌کنند و استغفار نمی‌طلبند (اگرچه این کار به لحاظ اخلاقی از اوجب واجبات است) بلکه این است که با ‏مغالطه دیگری گام در ماجراجویی پرهزینه جدیدی می‌نهند. طرح‌تحول اقتصادی بیش از آنکه یک برنامه جدی ‏کارشناسانه در جهت اصلاح قیمت‌های نسبی باشد، اقدامی در جهت پهن کردن هرچه بیشتر سفره صدقه دولتی است. ‏نقدی کردن یارانه‌ها هیچ منطق اقتصادی ندارد و صرفا یک مغالطه آشکار است. ‏

این مغالطه ریشه در خلط دو مفهوم کاملا متمایز یعنی واقعی کردن یا اصلاح قیمت‌های نسبی از یک سو و باز کردن ‏چتر حمایتی برای اقشار کم‌درآمد و آسیب‌پذیر از سوی دیگر دارد. هیچ اقتصاددان اهل علمی مخالف واقعی کردن ‏قیمت‌های نسبی حامل‌های انرژی برحسب منطق بازار نیست، اما با توجه به شکاف گسترده‌ای که در سایه اجرای ‏سیاست‌های نادرست تثبیت قیمت‌ها به وجود آمده، این اصلاح نباید دفعتا و ضربتی صورت گیرد تا یک باره فشار ‏زیادی به مصرف‌کنندگان وارد نشود. اصلاح قیمت‌ها باید طبق برنامه‌ریزی مشخصی به صورت تدریجی اما با ‏جدیت دنبال شود.‏

هر عقل سلیمی تصدیق می‌کند که پرداخت یارانه چه به صورت قیمتی و چه به صورت نقدی برای مصرف کالاهایی ‏که آثار خارجی منفی دارد کاری نادرست و غیرعقلانی است. از این رو مشاهده می‌کنیم که در همه کشورهای ‏پیشرفته حتی آنهایی که نفت و‌گاز فراوان دارند، برای مصرف فرآورده‌های این گونه محصولات که موجب آلودگی ‏هوا و ترافیک شهری می‌شود، نه تنها یارانه نمی‌پردازند بلکه روی آنها مالیات‌های مصرفی سنگین می‌بندند تا مصرف ‏آنها را محدود سازند. بنابراین سخن گفتن از یارانه نقدی بنزین و گازوئیل همان قدر غیرمنطقی و باطل است که ارائه ‏یارانه‌های قیمتی که پیش از این پرداخت می‌شد. دولت در همه تصمیمات خود باید مصلحت عمومی را معیار قرار ‏دهد، از این رو نباید به پرداخت یارانه قیمتی یا نقدی به کالاهایی که مصرف آنها آثار خارجی منفی وحشتناکی مانند ‏آلودگی هوا و ترافیک شهری دارد بپردازد، بلکه باید با اتخاذ تمهیداتی از دامنه مصرف آنها هرچه بیشتر بکاهد.تردیدی ‏نیست که اصلاح تدریجی قیمت حامل‌های انرژی منابع مالی گسترده‌ای را در اختیار دولت قرار خواهد داد، اما دولت ‏به عنوان امین مردم نباید از این منابع استفاده نادرست به عمل آورد.‏

‏ در شرایط فعلی که دولت به شدت به سازمان تامین اجتماعی، صندوق‌های بازنشستگی و نظام بانکی بدهکار است ‏بهتر است با استفاده از منابع مالی جدید بدهی‌های خود را به این نهادها بپردازد تا ضمن اصلاح ساختار مالی دولت، ‏امکانات بیشتری برای گسترده کردن و کارآمد ساختن چتر حمایتی از اقشار کم‌درآمد و آسیب‌پذیر فراهم آید. اصلاح ‏ساختار مالی دولت، اجتناب از کسری بودجه‌های مزمن پنهان و آشکار، بازپرداخت بدهی‌های انباشته‌شده به نظام ‏بانکی می‌تواند سیاست‌های پولی ضدتورمی را از طریق کنترل حجم پول (در ضمن توانمندسازی مالی نظام بانکی) به ‏شدت تقویت کند و موجب موفقیت کم‌هزینه آنها گردد. ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند تحول فکری و پذیرفتن ‏نظریات کارشناسی و اجتناب از اقدامات شتاب‌زده و فاقد پشتوانه علمی هستیم. ‏

منبع: ‎دنیای اقتصاد، بیست و سوم بهمن ‏