روح ابوبکر بغدادی رهبر گروه داعش این جا، رو به روی من در صفحه ۱۴ روزنامه اعتماد ۱۶/۰۷/۱۳۹۳ در جسم چند نفر حلول کرده است. می گویید نه؟ از زبان خودشان بشنوید:
اولی:
“وقتی متوجه ی ارتباط لیلا و حسن شدم، تصمیم گرفتم از آن ها انتقام بگیرم. به همین خاطر تلفن همراه لیلا را گرفتم و با آن به حسن پیامک دادم و او را به محل جنایت کشاندم. در آن جا با حسن درگیر شدم و خواهرزاده ی خود را کشتم.”
چرا؟
لیلا و حسن، دخترخاله پسرخاله و با هم دوست بودند.
شنیده اید که از قدیم گفته اند:
عقد پسرعمو و دخترعمو در آسمان بسته شده است. حالا چه فرق می کند، فرض کنیم عقد پسرخاله و دخترخاله نیز می توانست در آسمان بسته و در زمین اجرا شود. این دایی بی وجدان وقتی فهمیده پسرخاله و دخترخاله به هم علاقه دارند، نیامده و نخواسته که عقد آسمانی آن ها را زمینی کند، عدل رفته سراغ حسن و او را با چاقو از پای درآورده است.
بهتر نبود چاقو را می داد دست لیلا که کیک عروسی اش را ببرد؟
دومی:
عبداله مدعی شد، خواهرش از ورزشکاران رشته ی تکواندو بوده و پس از ابتلا به بیماری، دیگر به ورزش ادامه نداده و به دختری گوشه گیر تبدیل شده بود… سرانجام بعد از ۱۰ روز دو برادر لب به اعتراف گشوده و نحوه ی مرگ دختر تکواندو کار را فاش کردند. یکی از برادران… گفت روز حادثه متوجه ی حضور مرد غریبه ای در اتاق خواهرم شدم… از شدت خشم چند سیلی به صورت او زدم… محمد نیز او را با کمربند زد… ساعتی بعد وقتی رفتیم با او حرف بزنیم، دیدیم نفس نمی کشد. پس از قتل و شناسایی مرد ناشناس متوجه شدیم این مرد از بیماری خواهرمان سوء استفاده و او را اغفال کرده بود.
آخه
آخه گنده بگ ها، کدام قانون، به جز قانون داعش و کدام اخلاق، به جز اخلاق ابوبکر بغدادی به شما مجوز می دهد که خواهر بیمارتان را بزنید تا حدّی که دیگر نفس نکشد؟ تازه مگه شما نشنیده اید که حتّا ابوبکر زن ها را نمی کشد بلکه یا آن ها را می فروشد و یا به خودش و جنگجویانش تقدیمشان می کند زیر عنوان قانون جهاد نکاح، یعنی جنگجویان نه فقط دست به ماشه که پای پنجم هم به کار باید باشند. به علاوه چرا فکر نمی کنید که آن مرد دوست خواهرتان بوده و همراه تنهایی و بیماری او؟ و شما نیز در نهایت می توانستید مریض النکاح راه بیندازید و آن ها را عقد کنید، اگر فقط این مسأله تان را حل می کرد؟