چند روز پیش خبرگزاری های داخلی خبر دادند که نظامیان ایرانی موفق شدند یک هواپیمای بی سرنشین پیشرفتۀ آمریکایی را به سلامتی بر زمین بنشانند. رسانه های داخلی حامی حاکمیت تلاش کردند برای این موفقیت اعتبار زیادی به حساب جمهوری اسلامی واریز کنند. اما، با توجه به چند اتفاق همزمان، کمی قبل و کمی بعد از این “فتح بزرگ”، در سپهر سیاسی کشور، به نظر می رسد حاکمیت جمهوری اسلامی در مجموع و دولت احمدی نژاد به ویژه، چندان هم از مجموع شرائط کنونی کشور در ارتباط با کشورهای جهان احساس آرامش نمی کنند. در این نوشتار قصد آن دارم که اثبات کنم حاکمیت جمهوری اسلامی، به رغم ظاهر پیروز و پرقدرت خود، به آهستگی توان تحمل فشارهای بین المللی را از دست داده، ناچار می شود به سمت نرمشی از سر تسلیم برود. این همان زنگ هشداری بود که از مدت ها پیش توسط بسیاری از منتقدین حکومت به صدا درآمده بود. آنها به درستی بر این نکته تأکید کرده بودند که اگر نخواهیم با دنیا از طریق عقل و منطق کنار بیآییم، از سر اضطرار وادار به تسلیم می شویم، که در چنین شرائطی کشور باید تاوان سنگینی بدهد.
اجازه بدهیم ابتدا از ماجرای حمله به سفارت آغاز کنیم که به خاطر رقابت های موجود در حلقه های مختلف قدرت، خسارت های فراوانی برای کشور به همراه داشت. حرکت رئیس مجلس و شرکا در داخل و خارج مجلس برای تحت فشار قرار دادن دولت در امر سیاست خارجی، چنان واکنش های تندی را برانگیخت که باعث آچمز سیاسی دست اندرکاران حکومت شد. آنقدر پاسخ صریح بود که رهبر کشور به خود جرأت نداد کوچکترین اظهار نظری در این مورد بکند. رهبری که عادت دارد در مورد هر چیزی بی پروا سخن بگوید در مورد این امر حیاتی سکوت اختیار کرد. جو بین المللی به سمتی رفت که حتی برخی از روزنامه های محافظه کار نظیر خراسان به رفتار انجام شده، اعتراض کردند. در میان آیت الله های حامی حکومت در قم هم زمزمه های مذمت در مورد این رفتار خارج از عرف های جهانی شنیده شد. حتی روزنامۀ سیاست روز، مجبور شد اعتراف کند در دنیای امروز جمهوری اسلامی تنها مانده، با ملت ها هم ارتباطی ندارد، چون با دولت ها قطع ارتباط شده است.
عوامل دولت از چنین جوی استفاده و تلاش کردند خود را از این خطاها مبرا کنند و رقبا را در مرکز اتهامات قرار بدهند. وزارت امور خارجه ابتدا تلاش کرد با سرزنش دانشجویان ودادن اجازه به سفرای 25 کشور برای بازدید از سفارت انگلستان و باغ مربوطه، ضمن پایان بخشیدن به مسئله، برای دولت آبرویی بخرد. اما این اقدامات جواب نداد و دولت ناچار شد که وزیر خارجه را برای دلجویی اروپایی ها و جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع به کنفرانس بن در مورد افغانستان گسیل کند؛ سفری که بدون صلاح دید رهبری ممکن نبود. صالحی بارها در مذاکره با وستر وله، وزیر خارجه آلمان، و مطبوعات و رسانه های آن کشور از عمل انجام شده اظهار تأسف کرد که می توان آن را در عرف دیپلماتیک به معنای معذرت خواهی قلمداد کرد. حتی شایعاتی قوت گرفت که وی از وزیر خارجۀ انگلستان هم عذر خواهی کرده است؛ هر چند که بعداً این خبر از سوی وی تکذیب شد. اگر چه خبری از مذاکرات صالحی با وزیر امورخارجه آلمان به بیرون درز نکرد، اما اتفاقات بعدی نشان می دهد که نمی توان با خوش بینی به روند این گفتگوها نگریست.
در پی تیره تر شدن روابط جمهوری اسلامی با عربستان سعودی، بر سر خبر “طراحی ترور سفیر این کشور در آمریکا”، تهدیدها و جنجال های بسیاری در داخل به راه افتاد. تندروها به جای حل مسئله، با بیان جملاتی زشت و تهدید آمیز علیه مسئولین عربستان به آتش اختلافات دامن زدند. اما در میان این هیاهو ها خبر رسید که وزیر اطلاعات در سفری خارج از برنامه و به دور از چشم و گوش رسانه ها راهی عربستان شده است. با توجه به اینکه وزیر اطلاعات را باید از وزرای دفتر رهبری دانست نه هیات دولت، طبیعی است که این سفر حتما باید زیر نظر بالاترین مقام حکومت صورت گرفته باشد؛ سفری که حتی توانست روزنامۀ کیهان را هم متعجب و معترض کند. روزنامه ای که معمولاً به محرمانه ترین خبرها دسترسی دارد، ظاهراً این بار نامحرم شده بود. اگر چه روزنامۀ کیهان ادعا کرده با توجه به شناختی که از مصلحی دارد مطمئن است که او “ پیام تند و محکمی” به مقامات عربستان خواهد داد، بعید است که حاکمان ریاض مشتاق شنیدن درشت گویی های مسئولین تهرانی باشند. قطعاً غرض از این مسافرت باید مخالف منویات روزنامۀ میدان توپخانه باشد. از آن جایی که این سفر دور از چشم رسانه ها صورت گرفت، چه انتظاری می توان از این سفر داشت؟ آیا می توان تحلیل روزنامۀ کیهان را پذیرفت؟
نشانۀ بعدی که حاکی از تلاش جمهوری اسلامی برای به دست آوردن دل دولت عربستان است، اتفاقاتی است که به تازگی در وین افتاد. در کنفرانس اوپک در وین، وقایعی رخ داد که چشم کارشناسان بازار نفت را خیره کرد. از کنفرانس شش ماه پیش بر سر افزایش تولید اوپک، اختلاف عمیقی بین ایران و عربستان وجود داشت. عربستان، به عنوان بالاترین تولید کننده و صادر کنندۀ نفت اوپک، به همراه امارات و کویت درخواست کرده بودند که سقف تولید اوپک به مرز سی میلیون بشکه در روز برسد. بلوک مخالف به رهبری ایران به عنوان دومین تولید کنندۀ اوپک و ونزوئلا خواهان ثابت نگاه داشتن میزان تولید قبلی بودند. با شروع نشست اخیر، پیش بینی ها این بود که این تنازع ادامه داشته باشد و ایران با داشتن امتیاز دبیر کلی اوپک بتواند، مانع از افزایش سقف تولید شود. حتی در ابتدای این کنفرانس، ونزوئلا که دلخوش به پشتیبانی ایران بود، اعلام کرد، با توجه به بحران عمیق اقتصادی موجود درجهان و عدم وجود تقاضای کافی در بازار، نباید اجازه داد تولید افزایش یابد. اما به ناگهان اعلام شد اوپک به اجماع رسیده، سقف تولید نفت اوپک به سی میلیون بشکه در روز افزایش خواهد یافت.
این خبر که با شگفتی تحلیلگران روبرو شده بود، باعث تفسیر های بسیاری شد. عده ای ادعا کردند این تصمیم به خاطر ملاحظاتی اتخاذ شده که از قوانین درونی اوپک نشأت می گیرد. بر پایۀ اساسنامۀ اوپک هرگاه اعضا بر سر میزان تولید به اجماع نرسند، کشورهای عضو ملزم به رعایت سهمیۀ تولید نیستند. با توجه به همین قانون دولت عربستان و هم پیمانان آن در اوپک، قبل از آغاز کنفرانس عملاً سقف اوپک را به مرز سی میلیون رسانده بودند. بنا براین توافق و عدم توافق اعضا تأثیری در میزان تولید اوپک نمی توانست داشته باشد. پس می توان نتیجه گرفت که ایران روغن ریخته را نذر امامزاده کرده بود. اما نکتۀ مغفول مانده در این تحلیل، ژست سیاسی است که همیشه از طرف ایران، در چنین شرایطی، اتخاذ می شود. به عبارت دیگر ایران همواره تلاش کرده رهبری کشورهایی را بر عهده داشته باشد که در مقابل بلوک غرب موضع دارند. چرا جمهوری اسلامی این بار سخنان ونزوئلا را بی جواب گذاشته، پیام عربستان را لبیک گفت؟ چرا قاسمی، که حالا سمت دبیرکلی اوپک را یدک می کشد، حاضر شد به دیدار علی النعیمی بشتابد و قبل از شروع رسمی جلسه با او به مذاکره بنشیند؟
شاید بتوان تکرار این نرم خویی “بیش از حد” را در چهارچوب رفتارهای اخیر وزارت امور خارجه دید. این برخوردها علیه کسانی اتخاذ می شود که تلاش دارند با مواضع تند خود کشورهای همسایه را تهدید کنند. به عنوان مثال وقتی یکی از مسئولین سپاه ترکیه را به واسطۀ استقرار سپر موشکی ناتو تهدید کرد، مورد مؤاحذۀ وزارت امورخارجه قرار گرفت. یا وقتی کیهان ادعا کرد که ممکن است ایران تنگۀ هرمز را ببندد، بلافاصله با عکس العمل وزارت خارجه روبرو شد.
ممکن است بتوان این رفتار “بسیار آشتی جویانۀ ” جمهوری اسلامی را در هماهنگی با مواضع ایران در مورد سفر مشاور امنیت ملی عراق به سوریه ارزیابی کرد. قصد از این سفر وادار کردن بشار اسد برای پذیرفتن شرائط اتحادیۀ عرب است. شکی نیست که رهبری اتحادیۀ عرب برای حل بحران سوریه به دست عربستان و قطر است. از آن جایی که بسیاری از کارشناسان متفق القول هستند، این سفر حتماً با صلاح دید تهران صورت گرفته، چه نتیجه گیری باید صورت بگیرد؟
بدیهی است که نتوان با اصل تشنج زدایی در عرصۀ بین المللی مخالفت کرد، اما تنش زدایی در شرائط اضطرار، با دوری از تشنج با برنامۀ مشخص و با اقتدار تفاوت دارد. اگر با حکومتی روبرو هستیم که در یک تصادف همه جایش له شده است، آنطور که هادی خامنه ای ارزیابی می کند، آیا می توان انتظار داشت که برنامۀ نزدیکی به دشمنان پیشین از سر عقلانیت صورت گرفته باشد؟ اگر با حکومتی روبرو هستیم که تنها می تواند دو سال دیگر فشارهای تحریم را تحمل کند، آن گونه که رئیس بانک مرکزی آن مدعی است، آیا می توان پذیرفت که آشتی جویی با حفظ منافع ملی صورت خواهد گرفت؟ اگر با حکومتی روبرو هستیم که دیگر نه با دولتی ارتباط دارد و نه با ملتی، به شکلی که روزنامۀ سیاست روز، از روزنامه های هوادار حکومت، معتقد است، آیا می توان قبول کرد این حکومت برای نزدیکی به این ملت ها و دولت ها امتیازهای گزاف نخواهد داد؟ اگر با حکومتی روبرو هستیم که دروغ و فساد در تار و پود آن رخنه کرده، به ترتیبی که موسوی ادعا کرده است، آیا می توان متصور بود که در چانه زنی های سیاسی با سایر دول به عهدی که با ملت داشته وفادار بماند و برای حفظ خود، منافع مردم را قربانی نکند؟
اگر این دلائل برای اضطرار جهت عادی کردن روابط با جهان کافی نباشد، مکن است لازم باشد نیم نگاهی به “پرنده ای مهاجم” بیاندازیم که اخیراً در خاک ایران به زمین نشانده شد. تا کنون مشخص نیست که دولت ایران به چه اطلاعاتی از درون این هواپیما دست پیدا کرده است؛ حتی اگر فرض کنیم که اخباری از این پهباد به دست نیآمده باشد، همین قدر نزدیک احساس کردن خطر، آیا کافی نیست که حکومت را وادار کند تا راهی برای تسلیم آبرومندانه پیدا کند؟ روشن است که علائم موجود نشان می دهد در گیری بین ایران و غرب استارت خورده است. قطار مقابله با ایران سوختگیری شده و مقداری از مسیر خود را پیموده است. هر چند آلن ایر در مصاحبه با بی بی سی فارسی ادعا می کند که تنها خواجۀ شیراز نمی داند که آمریکا قصد مذاکره با ایران را دارد، صداهای برآمده از درون مجلسین نمایندگان و سنا مسیری مغایر را نشان می دهد. اروپا از طریق کاترین اشتون مشابه همین حرف ها را می زند، اما هر روز میزان فشارها را بر حکومت ایران افزایش می دهد. این افزایش فشارهای جهانی وقتی بیشتر احساس شد که کاروان تحریم ها به آسیا رسید. ژاپن و کره میزان تحریم های جداگانه را افزایش داده، شرکت های چینی از ایران خارج شدند. اینکه روس ها هم یکی دو روز پیش با ایران قراردادی میلیاردی امضا کردند، نشان از کاهش تشنج ایران با جهان خارج نیست. چرا که همگان می دانند وسوسۀ دست یابی به اطلاعات هواپیمای جاسوسی به دست آمده برای روسیه، امضای هر قراردادی را آسان می کند. قرار دادی را که در آینده به آسانی می توان فراموش کرد. هم چنان که با قرارداد موشک های اس-300 شد.
اگر از چنین استثناهایی صرف نظر کنیم، باید بپذیریم که شانس حکومت ایران، روزانه، برای دست یابی به فرصت برای حل مشکلات از مسیر گفتگو کاهش می یابد.در چنین شرایطی، به نظر می آید دولت ایران مجبور شده است، به دو دلیل، با دادن امتیازهایی به عربستان سعودی خود را به نحوی از زیر بار این فشارها خلاصی بخشد. اول آنکه تصور می کند در صورت هر گونه درگیری، کشورهای جنوبی حاشیۀ خلیج فارس به رهبری عربستان را وادار کند تا موضعی بی طرف داشته باشند. از همین رو از عربستان درخواست کرده که درمقابل لطفی که به این کشور در اوپک کرده، متقابلاً ایشان بپذیرند که تولیدات نفت خود را جایگزین نفت ایران در بازارهای جهانی نکنند. دوم اینکه از آن جایی که اکنون امکان گفتگوی مستقیم با غرب به شدت کاهش یافته است، شاید کشورهایی نظیر عربستان را بتوان میانجی قرار داد، تا قدری از تندی فضا بکاهند.
بدیهی است این معامله نظیر هر داد وستد دیگری با دادن و گرفتن امتیازاتی همراه باشد. در بازاری که فروشنده دست بالا را دارد، نرخ کالایش را تعیین خواهد کرد، اما زمانی که متاع عرضه شده در بازار چندان دندان گیر نیست، ارزش کالا توسط خریدار تعیین می شود. به نظر می آید در وضعیت کنونی اشتیاق چندانی برای خرید تحفۀ ارائه شده از سوی ایران در بازار دیده نمی شود. اگر این مسیر برای حکومت ایران رقم خورده باشد، که چندان هم بعید نیست، باید پذیرفت خطر یک تسلیم رقت بار، بدون توجه به منافع ملی، نباید چندان دور از انتظار باشد.