علیه قلمرو عمومی

علی افشاری
علی افشاری

قلمرو عمومی ابداع و برساخته ای بود که هابرماس آن را در زمانه معاصر تئوریزه کرد و فضایی را توصیف نمود که شیفتگان آگاهی و روشنفکرانی که تمایل دارند خارج از سلطه قدرت، ایدئولوژی، منافع اقتصادی گروه های ذی نفوذ و هر آنچه که در پی هژمونی، اعمال سلطه و یکسان سازی است، بتوانند نظرات خودشان برای شکل دهی به افکار عمومی را ارائه دهند. هابر ماس می گوید: “حوزه جدید گفتار سیاسی به طور ریشه ای با دولت شهر یا جمهوری دوران باستان متفاوت بود؛ حوزه عمومی مدرن در حکم «بیرون بودن» از قدرت سیاسی بود. این حالت «برون سیاسی» نه تنها مفهومی سلبی به معنای فقدان قدرت سیاسی داشت، بلکه به صورتی ایجابی هم در نظر گرفته می شد: افکار عمومی درست به دلیل اینکه معطوف به کسب قدرت سیاسی نیست، از هر روحیه هواداری متعصبانه ای به دور است. روشنفکران دوران «روشنگری» حوزه عمومی را فضایی می انگاشتند که در آن تامل عقلانی و بی طرفانه که باید دولت و زندگی انسانی را هدایت کند، می تواند نهادینه و سازماندهی شود؛ چنین مباحثه غیرجانبدارانه ای خصوصیت بنیادی یک جامعه آزاد شمرده می شد.”

بنابراین از دید هابرماس قلمرو عمومی عرصه بازتابانیدن اندیشه های عقلانی غیر جانبدارانه و بدون تعصب است تا هم انکشافی باشد به روی حقیقت ها و هم فضای گفتگوی بین الاذهانی را خلق کند. این میدان از همسان سازی کراهت دارد و تنوع و تکثر نظر ها را نه تنها حرمت می گذارد بلکه ساز و کا ری برای ایجاد و حفظ آن نیز تعبیه می کند.

جلوگیری از شکل گیری انحصار از شروط لازم صیانت از قلمرو عمومی است. مقدمه این شرط طرد هر گونه اشکال فعالیت است که هدف حذف و تخطئه فکر و جریان اندیشگی خاصی را دنبال می کند. هر نیروی یکسان ساز دشمن قلمرو عمومی است. این نکته تا آنجا حائز اهمیت است که کی یر کیگور حتی مطبوعات را مورد انتقاد شدید قرار داد که با همسان سازی، قلمرو عمومی را از بین برده اند. وی هشدار داد که بشر ابداعی کرده است که سرانجام بر وی چیره خواهد شد و شخصیت فرهیخته انسانی را تباه می سازد. به باور وی توزیع گسترده و نوین اطلاعات هم سطح شده، همه نوع اطلاعات هم طراز را بلافاصله در دسترس همگان قرار می دهد و بدینترتیب محصول آن ناظری خنثی، غیر مشتاق و بی اعتنا است. از اینرو خصلت جدید مطبوعات برای انتقال اطلاعات به هر فردی از آحاد ملت باعث می شود که خوانندگان آنها خود را تحت مفهوم انتزاعی “ عموم” فرض می کنند و از تعهدات محلی و شخصی شان طفره می روند و بر سکوت درباره آنچه که مستقیماً به سرنوشت آنها مربوط می شود، اصرار می ورزند. البته وجود تکثر و تعدد هر چه بیشتر رسانه ها و بخصوص قابلیت های رسانه های مجازی این ایراد کی یر کیگور را تا حدی بر طرف می سازند.

در این میان باید توجه داشت که نیرو های همسان ساز و برتری طلب ماهیت متغیر و دینامیک دارند که در هر سطحی از تکامل جامعه ممکن است شکل و شمایل جدیدی پیدا کنند و یا نیروی رهایی بخش قبلی تبدیل به نیروی سلطه گر جدید گردد.

قلمرو عمومی حوزه بازتابی و بازیابی فضائل اخلاقی و سیاسی است تا به مدد رهایی از اشکال سلطه و قدرت سیاسی بتوان متاعی را با مشارکت صاحبان اثر و نظر تولید نمود که به هدایت و روشنگری افکار عمومی بپردازد.

همچنین بین “قلمرو عمومی” و “خیر عمومی” ارتباط وثیقی وجود دارد. قلمرو عمومی ابزار رسیدن به خیر عمومی و تضمین گر حفظ و بقای آن است.

حال با این توضیحات روشفکر قلمرو عمومی کسی است که از تعلق به هر نوع قدرت سیطره جو آزاد است وبه کمک عقلانیت انتقادی و تامل خرد ورزانه می کوشد تا حتی المقدور از بی طرف ترین جنبه ممکن به تقسیر و یازگویی واقعیت های جامعه بپردازد و اصحاب سیاست، دولتمردان و رهبران جنبش های اجتماعی را به نقد بکشد. نقادی از شروط اساسی و لازم روشفکر قلمرو عمومی است. اما آیا همین صفت کافی است ؟ اگر کسی مدعی شد که روشنفکر قلمرو عمومی است و همه تلاشش را معطوف به نقد تمامی گرایش های سیاس و اجتماعی در جغرافیای پیرامون خودش کرد، می توان ادعای او را پذیرفت و او را روشنفکر قلمرو عمومی بحساب آورد ؟ به عبارت دیگر مرز های تمایز و جدایی این سنخ از روشنفکری با روشنفکر ایدئولوژیک و فعال سیاسی چیست؟ به گمان من نقاد بودن شرط لازم است اما شرط کافی نیست. معیار هایی برای انتساب روشنفکری قلمرو عمومی لازم است و در غیاب آنها ادعای خود خوانده افراد نمی تواند ملاک واقع شود. همچنین روشنفکر قلمرو عمومی بمانند هر پویش دیگر آفاتی دارد که عدم توجه به آنها پژمردگی و نابودی متعاقب را در پی دارد.

نخستین آفت بت وارگی و شی زدگی در پای احکام و گزاره های عقیدتی است. گزاره ها ابزار هایی برای فهم حقیقت هستند نه خود حقیقت. این گزاره ها اصول لا یتغیر و ثابت نیستند که اعتبار فرا تاریخی و فرا مکانی داشته باشند بلکه انگاره هایی هستندکه در کانتکست و بستر خاصی شکل می گیرند و محصول فهم و درک نسبی هستند که بر اساس شرایط خاص و پیش فهم های معینی بوجود آمده اند. اعتبار آنها تا جایی است که خلاف آنها ثابت نشود. ممکن است در زمینه دیگر، صحت و راستی آنها مخدوش گردد. این فتیشیسم گزار ها یکی از بزرگترین پرتگاه ها پیش روی روشنفکر قلمرو عمومی است. برخورد مکانیکی و بدون توجه به ماهیت دگرگونی پذیر امور و توسل به نسخه واحد برای شرایط متغیر رهزن حقیت است.

 شی زدگی و یا بت وارگی ایده ها که نوعی شیفتگی به باور ها را به نمایش می گذارد، چونان حجابی دیدگان روشنفکر و صاحب تفکر را می بندد و یا عینکی رنگی بر چشمان آن می زند. در نتیجه بی طرفی و غیر جانبداری که جوهره اصلی روشنفکر قلمرو عمومی است، زایل می گردد. بر خلاف نظر روشنفکران ایدئولوژیک و عقیده محور واقعیت ها و موفقیت در تبیین آنها است که راستی و اعتبار گزاره ها، فرضیه ها و دستگاه های فکری را مشخص می سازد نه اینکه واقعیت ها را بر اساس گزاره های ثابت و اصول مقدس باز آفرینی کرد. این سنخ از روشنفکری نوعی افسونگری جدید را جایگزین تقدس گرایی در نظام های سیاسی کهن می کند با این تفاوت که این بار “باور خدشه ناپذیر” به جای آسمان، فره ایزدی، تبار، خون و آئین می نشیند. وادی رسیدن به حقیقت بخصوص در حوزه مسائل اجتماعی نیازمند مستند بودن ادعا ها و ارائه فکت های مناسب است. داده های واقعی را همانطور که هست باید مبنای تحلیل و ارائه نظر قرار داد. آرایش داده ها در خدمت پیش انگاشت ها و حمایت متعصبانه از آنها از ساحت روشنفکر قلمرو عمومی بیرون است.

جزمیت اندیشی و نگرش ایدئولوژیک دیگر آفتی است که به نوعی تعصب می انجامد. نگرش انتقادی در روشنفکر قلمرو عمومی از عقلانیت ابزاری و فلسفه تحلیلی مدد می جوید تا در حد امکان تعصب زدایی کند و بتواند در حد فهمش که کاملا عصری است و برونداد آن نیز اعتباری محدود در جغرافیای زمانی و مکانی موضوع شناسایی دارد، حقیقت موضوع را بشکافد.

بنابراین در این پویش جایی برای دگماتیسم و برخورد مطلق انگارانه وجود ندارد. خود حق بینی مطلق و مطلق اندیشی از اساس با قلمرو عمومی در تضاد است و خویشاوندی نزدیکی با تمامیت خواهی دارد. بنابراین هر تلاشی که بخواهد به جای گفتگو، استدلال وبحث منطقی با پیش کشیدن انگ ها و اتهامات، چماق تکفیر سیاسی را در دست بگیرد، از حوزه روشنفکر قلمرو عمومی خارج می شود. قلمرو عمومی نیازمند فضای امن و آزاد برای ابراز اندیشه و نظر است تا همه دیدگاه ها مطرح شود و در سایه جدال احسن ایده ای که از استحکام نظری و قوت استدلالی بالا تری برخوردار است بر صدر نشیند.

 روشنفکر عمومی در وهله نخست حافظ و مدافع آزادی بیان است و از مسموم کردن فضا پرهیز می کند. دروازه قلمرو عمومی بر روی نظرات شاذ و غیر متعارف باز است. به عبارت دیگر حق خطا کردن را برسمیت می شناسد و اجازه می دهد تا حق “نا حق بودن” در سایه “روشن فرض کردن” حقیقت به حاشیه رانده نشود.

هر دیدگاهی که بخواهد با چماق تهمت و افترا و اتهام زنی بلا سند عرصه را بر رقبای خود تنگ کند وبدینترتیب آنها را از میدان رقابت بیرون نماید با الفبای روشنفکر قلمرو عمومی بیگانه است.

قلمرو عمومی محتاج رقیب پذیری و رعایت آداب تعامل و رقابت است. منطق گفتگو را حرمت می گذارد و در میدان رویارویی فکری خود فقط به برتری استدلالی و نمایش قوت برهان خود می اندیشد. مغلطه بازی سیاسی و پلمیک زدن جایگاهی در این حیطه ندارد. تخریب شخصیت و زدن صفاتی که تبعات سنگین حیثیتی و امنیتی برای دیدگاه رقیب دارد، از ناحیه وی طرد می شود. او نگاه ذات انگارانه به امور ندارد که گویی افراد و نگرش ها ذات های ثابت غیر قابل تغییر دارند و لاجرم حکمی کلی باید برای آنها صادر کرد. بلکه وی رفتار ها و مواضع را ملاک قرار می دهد که می توانند تغییر یابند. لذا هر حرفی فقط در محدوده زمانی و مکانی خودش مورد نقد و بازبینی قرار می گیرد.

انتخاب زبان مناسب که حالت پرخاشگرانه ندارد، خصلتی مهم برای روشنفکر قلمرو عمومی است. اگر بنا بر این باشد که از واژگانی تحقیر آمیز، بر خورنده و ستیزه جویانه استفاده شود آنگاه ناگزیر خشونت کلامی ایجاد شده به خشونت سیاسی دامن زده و فضای تقابل و ستیز را در عرصه عمومی تقویت می کند.

بدیهی است چنین پسامدی با خاستگاه قلکرو عمومی که در پی بسط حوزه تعامل دیدگاه های مختلف و برخورداری افکار عمومی از گستره بیشتری از نا همسانی دیدگاه ها است، مغایرت جدی دارد. خشونت کلامی فضا را برای خشونت فیزیکی و حذف مساعد می کند و چه بسا مقدمه و آغاز آن است.

نقادی ویژگی و ابزار اصلی روشنفکر قلمرو عمومی است. اما نقادی برابر نهاد مخالفت با وضع موجود نیست. نقادی در جایی به مخالفت منجر می شود اما تناسبی با مخالف خوانی همیشگی ندارد. در گفتمان انتقادی، مخالفت قداست ندارد. در اصل مخالفت ابزاری برای قداست زدایی از وضع موجود است. بنابراین روشنفکری که صرفا در هر میدانی می کوشد تا به بانگ بلند مخالفتش را بیان کند و جنبه های سلبی را بگوید، طلبکار عالم و آدم باشد بدون اینکه خطا های خود را نیز در نظر بگیرد، از کار ایجابی و مثبت در فعالیت های وی خبری نباشد و مخالفت وی نیز جنبه شعاری داشته باشد، بیشتر سیمای یک روشنفکر همیشه نق زن و مخالف خوان را بازتاب می دهد تا روشنفکر قلمرو عمومی.

پیوند بین آرمان و واقعیت و پرهیز از ذهنی شدن شرط لازم برای جلوگیری از انتزاعی شدن است. روشنفکری که در فضای انتزاعی سیر می کند و پا بر روی زمین واقعیت نمی گذارد، نمی تواند حامل خوبی برای ایفای نقش روشنفکر قلمرو عمومی باشد.

اما بزرگترین خطر پیش روی روشنفکر قلمرو عمومی احساس در هم تنیدگی با حقیقت است که گویی فرد تجسم عینی و تمام عیار حقیقت و فضیلت است و او است که خیر وصلاح جامعه را می شناسد و رسالت دارد تا همگان را به آن سمت هدایت بکند. مهیب ترین و خسران آمیز ترین دیکتاتوری ها در دنیا توسط کسانی خلق شده اند که خو درا مظهر خیر عمومی و کلید دار قلعه سعادت قلمداد کرده اند. ابعاد فاجعه زمانی بیشتر شده است که کسانی از روشنفکر قلمرو عمومی نقابی برای اختفای دغدغه های سیاسی معطوف به قدرت خود ساخته اند. هیتلر، لنین، استالین و در تاریخ ایران آیت الله خمینی مصادیق این افراد هستند. برخی از آنها واقعا در صدد ایجاد بهشت بودند ولی جهنم آفریدند. جالب آنجا است که شر و مضرات کسانی که علنا مدعی تصرف قدرت برای منافع شخصی و گروهی خود بودند ویا می خواستند میل جاه طلبی شان را ارضا کنند، به مراتب برای مردم کمتر بوده است. کافی است هیتلر با چرچیل و آیزنهاور مقایسه شود. هیتلر بلحاظ خصوصیات شخصیتی، آگاهی و دانش، احاساسات لطیف انسانی، تعلقات هنری و انگیزه های آرمانگرایانه برتری چشمگیری بر دو فرد دیگر داشت ولی مطلق انگاری، نادیده گرفتن آزادی، بر نتافتن سهم دیگر نگرش ها از حقیقت و عطش سیری ناپذیر به قدرت وی را به آن فجایع کشاند. در برخی موارد ممکن است این اتفاق به صورت نا آگاهانه رخ بدهد. در اصل سوژه نسبت به عمل خود و تبعات منفی آن آگاهی نداشته باشد.

علائمی می توانند کمک کنند تا بین روشنفکر قلمرو عمومی با کسی که از منظر سیاست ورزی معطوف به قدرت از سر مصلحت ویا تاکتیک روی به این نقش اجتماعی آورده است، تمیز قائل شد. در راس آنها تمایل به طرح مصادیق راهبرد ها و حضور مستمر در سطوح خرد منازعات سیاسی است. روشنفکر در سطح کلان و به صورت کلی موضع می گیرد. بدنبال تعیین مصداق نمی رود. او معیار ها و ابزار شناخت را مطرح می سازد و انتخاب مصادیق را به مخاطب می سپارد. منازعات سیاسی موقف و محل حضور روشنفکر قلمرو عمومی نیست. او بر فراز بام سیاست و مجادلات سیاسی روز مره، حرفش پیرامون نقد قدرت، مواضع اپوزیسیون و نظرات مطرح در میدان سیاست و اجتماع را می زند. او نه پروای قدرت را دارد و نه مصلحت سنجی وی را به خود سانسوری می کشد. برای او فقط قرب به حقیقت مطرح است حتی اگر در شرایطی در برابر باوری قرار بگیرد که اکثریت جامعه بدان دلبسته اند.

توجه به آفات قوق و ارزیابی مستمر کنش ها می تواند روشنفکرقلمرو عمومی را از افتادن در بیراه ها نجات دهد .به عبارت دیگر برونداد روشنفکر قلمرو عمومی علیه قلمرو عمومی نشود و بنیان آن را مورد تهدید قرار ندهد.

روشنفکرقلمرو عمومی بمانند هر مقوله دیگری که به حوزه قلمرو عمومی ارتباط پیدا می کند و نا گزیر ارتباط نزدیکی با “خیر عمومی” دارد، هر انقدر که می تواند کارگشا و مفید باشد، ممکن است بر اثر اشتباه و یا سوء استفاده فاجعه آفرین شود. بنابراین تبیین ملاک ها و شناسه ها برای دیدبانی روشنفکر قلمرو عمومی بخشی از ساز و کار صیانت از قلمرو عمومی است.