برخلاف نظر آن دوستانی که بر این باورند “شرط گذاری ها”ی سید محمد خاتمی بیشتر با نیت “نیامدن” است تا “آمدن”، من بر این باورم که خاتمی به میزان زیادی بر”تردیدها”یش فائق آمده و اکنون در حال تبیین و اعلام “دغدغه ها” یش در مورد انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 است .
برخلاف نظر آن دوستانی هم که خبر وگزارش “شرط گذاری ها” را مطالعه نکرده، یا دقیق و سر فرصت نخوانده، حکم صادر کرده اند که “خاتمی ننربازی در آورده است”، من بر این باورم که خاتمی برخلاف تصمیم اولیه سه سال پیشش که بوسیدن و کنار گذاردن دنیای سیاست بود، یا دست کم بسنده کردن به امور بین المللی، اکنون در بازی شطرنج سیاسی بسیار پخته ترشده و بدون اینکه خود در وضعیت بن بست قرار گیرد، به صورت برنامه ریزی شده دیگران را در وضعیت “آچمز” و “بلاتکلیفی” قرار داده است.
لابد این هم نتیجه ی یک تجربه مهم و پختگی سیاسی بوده است که شخصا بحث انتخابات را تنها در عرصه ی عمومی مطرح می کند و ضرورتی نمی بیند با سطوح بالای قدرت - دست کم تا این زمان- در این زمینه مستقیما طرح بحث کند و مشورت بگیرد.
لابد به گونه ای نیز رفتار کرده است که دیگران نیز خود را در جایگاهی نبینند که شخصا از او نتیجه ی ”تصمیم” و “برنامه” اش را سوال کنند و مجبور شده اند تنها به اخبار رسانه ها، شایعات و حرف های درگوشی تن دهند. و اگر این حد از اطلاعات منتشره هم پاسخگوی کنجکاوی هایشان نبوده باشد، به ناچار از رقبای سیاسی هم جبهه ی او چون شیخ مهدی کروبی بپرسند که “خاتمی می خواهد چه کار کند؟”!
بر خلاف نظر گذشته ام در مورد ضعف تصیمی گیری سریع در خاتمی و تاکید بر این نکته که “اگر این تزلزل و تردیدها واقعی نبود، بلکه برآمده از یک برنامه تبلیغاتی هوشمندانه برای به تعویق انداختن زمان نامزدی در جهت بر هم زدن نظام تفکر و برنامه ریزی جریان سیاسی اقتدار گرا بود، و یا حتی به منظور تشنه نگاه داشتن جامعه و به نوعی جذب علائق و توجه آنان به ماجرا، می شد به چنین خط مشی ای نمره ی مثبت داد و حتی طراحان آن را تشویق کرد که با روش و راه های مناسب تری نیز چنین وضعیتی ادامه پیدا کند. اما، چون این احتمال بسیار اندک و حتی تا حدی غیرمحتمل است…“، اکنون با موضعگیری های زنجیره ای مکمل یکدیگر او، باید اعتراف کنم که به نظر می رسد که “یک برنامه تبلیغاتی هوشمندانه”، مرحله بندی شده و گام به گام در حال اجراست.
شواهد و قرائن نشان می دهد که خاتمی چون شطرنج بازی چیره و قهار که در ابتدای بازی با حوصله ی فراوان مهره های خود را به صورت حساب شده و دقیق، با هدف برهم زدن نظم فکری، چیدمان حمایتی مهره ها و در نهایت به دام انداختن رقیب در صفحه ی شطرنج می گستراند، این مرحله از بازی سیاسی را به خوبی پیش برده و اکنون وارد مرحله ی اصلی و سرنوشت ساز، یعنی متمرکز کردن بازی در نقطه ی کلیدی و به سرانجام رساندن آن شده است؛ بازی ای دو سر باخت برای حریف و دو سر برد یا دست کم یک سر برد بلند مدت، برای او!
وی تاکنون همچون ماهیگیران سخت کوش عمل کرده که در دل شب تاریک، در میان دریایی طوفانی و مواج، تب زده تور ماهی گری خود را در بهترین نقطه می گسترانند، به ساحل بازگشته و در انتظار برآمدن خورشید و طلوع سحر می نشینند تا تور پر خویش را به ساحل مراد کشانده و ماهی مطلوب را در سبد ریخته و به بازار سیاست ایران عرضه کنند.
نکته ی جالب اینجاست که خاتمی چون شطرنج بازان حرفه ای چند دست مهره را روی صفحه ی سیاست ایران چیده است و دست کم با دو گروه بازی هم زمان را آغاز کرده و ادامه می دهد؛ “اصلاح طلبان و تحول خواهان، به معنای وسیع مردم”، “محافظه کاران و اقتدارگرایان، به معنای اخص رهبری”.
طبیعتا بازی دوستانه و راحت تر با یاران و جریان های همسو بهتر پیش رفته و زودتر در حال رسیدن به نقطه ی پایانی است، و بازی اصلی و نهایی با رقیب قدر و مکار هم روز به روز به نقطه ی سرنوشت ساز خود نزدیک تر می شود.
نکته ی جالبتر اینکه “این شرط گذاری ها” و “پیش شرط ها” هم نگاه به هردو بازی دارد؛ “تفاهم با ملت ایران بر سر خواسته های آنان” و “امکان عملی شدن برنامه هایش برای اداره کشور”.
در صفحه ی شطرنج بازی دوستانه، خاتمی اگرچه هنوز در پذیرفتن رهبری “جبهه ی گسترده اصلاحات” مردد نشان می دهد، اما مشخص است که تکلیفش را با خود در مقام “نظریه پرداز” یا دست کم تبیین کننده ی ”چارچوب اصلی” اصلاحات و اصلاح طلبی در ایران روشن ساخته است.
به عبارت دیگر، او در صدد روشن ساختن این مهم است که اگر قرار باشد “تفاهم با ملت” صورت گیرد، در حیطه ی این نوع اصلاح طلبی خاص تعریف و ترسیم شده از جانب من است. تفاهم و توافقی اولیه بر اساس ضرب المثل “جنگ اول به از صلح آخر”. سیاستی که کمک می کند بر خلاف دو دوره ی پیشین، همه چیز از همان ابتدا روشن و شفاف باشد و در فردای روز پیروزی محک و معیاری تبیین شده وجود داشته باشد که بر اساس آن بتوان “تندروی” و “کندروی” را تشخیص داد، و به گونه ای عمل نشود که اعضای گوناگون جبهه ی گسترده اصلاحات دائم در حال متهم کردن دیگری به کندروی یا تندروی باشند و خود نیز در معرض قضاوتی مشابه قرار گیرند.
در این میان، از سر اتفاق هر سه نامزد اصلی اصلاح طلب همگی ملبس به کسوت روحانیت هستند، و گویا باز دست تقدیر این بوده است که “سید”، در میانه ی دو “شیخ” بنشیند. شیوخی که یکی اکنون نشانه و نماد ”تحول خواهی اصلاح گرایانه” است و دیگری “اصلاح طلبی اصول گرایانه”. یکی نگاه به پائین داشته باشد و ملت و قدرت نهادهای اجتماعی، و دیگری چشم به بالا داشته باشد و رهبر و توان گفت و گوهای سیاسی پشت پرده! یکی از هم اکنون تکلیف خود را روشن کرده و می گوید که اگر خاتمی بیاید، من نمی آیم، چون ”اگر خاتمی بیاید و محکم بایستاد انشاءالله در انتخابات و پس از آن موفق خواهد بود”، و دیگری این دور از انتخابات ریاست جمهوری را حق خویش می داند و ناگفته خویش را مستحق تر از خاتمی بر نشستن بر مسند دولت می داند و تاکید نیز دارد که نتایج نظرسنجی های علمی “ده شاهی هم نمی ارزد”!
در این “میانه نشینی سیاسی”، از سر اتفاق برنامه های خاتمی نیز سنتزی شده است بین این تز و آنتی تز اصلاح طلبی. در نتیجه اگر قرار باشد “توافق” و “تفاهم” ی بر سر خواسته های ملت صورت بگیرد، اکثریت مردم ایران باید تصمیم خود را بگیرند و به طور شفاف و روشن بگویند که در برابر “نه” به احمدی نژاد و هر گزینه ی دیگر مطلوب آیت الله خامنه ای، میل به کدام یک از این سه نوع روش و منش اصلاح طلبی دارند.
البته بدیهی است که اگر امکان برگزاری انتخاباتی به معنای مطلق “آزاد، مستقل، منصفانه و رقابتی” وجود داشت و جلب نظر هدایتی رهبری مهمتر از رای آزاد ملت، برای برگزار کنندگان انتخابات شرط نبود و ابزار ”نظارت استصوابی” تیغی بر گردن “نامزدها”، مسلما صفحه ی شطرنج سیاسی ایران به گونه دیگر چیده می شد. اما اکنون که جبر زمانه چنین است و “جمهوریت در شرایط تعلیق” و “آزادی در سطحی محدود” و ”دموکراسی مبتنی بر نامزد شدن همه ممنوع”، امکان تنها برای چنین بازی محدودی فراهم است- آن هم در شرایطی که به راحتی می توان حدس زد که امکان رد صلاحیت شدن نوری “قطعی”، خاتمی “محتمل” و کروبی “ناممکن” است- و نیروهای اصلاح طلب درکارزار انتخاباتی در بهترین شرایط چاره ای جز معرفی کردن این سه گزینه، یا حتی در صورت گسترده بودن رد صلاحیت ها و غیر آزاد بودن انتخابات چرخش به سمت یک نامزد “محافظه کار میانه رو” ندارند. اکثریت ملت نیز به تبع چنین گزینه های محدود و شرایط ناهموار به ناچار باید تا آخرین لحظه مردد بمانند که در انتخابات ریاست جمهوری دهم شرکت کنند یا راه تحریم و عدم مشارکت را برگزینند.
در شطرنج سیاسی دوستانه ی خاتمی اکنون تقریبا بازی روشن است، نوری تصمیم خود را برای “ آمدن” موکول به “نیامدن” خاتمی کرده است و با آمدن او تکیف را از دوش خود ساقط می بیند - هر چند که معلوم نیست در روز انتخابات شخصا رای ش را به صندوق بیندازد. کروبی نیز گویا روز یکشنبه را برگزیده تا با قاطعانه بگوید قصد “آمدن” دارد یا “نیامدن”. البته کار سختی نیست که انسان حدس بزند که برنامه ی حزب اعتماد ملی و تلاش شخصی او “آمدن کروبی” است در برابر “نیامدن خاتمی”.
اما خاتمی در دست دیگر، شطرنج بازی سیاسی خود با رقیب، گام به گام در حال تنگ تر کردن عرصه بر ”اقتدارگرایان” است و شدت و حدت بخشیدن به وضعیت “آچمز” و “بلاتکلیفی” رقیب. وضعیتی که تا کنون مانع از آن شده است که احمدی نژاد به دلیل مخالفت های آشکار و وسیعی که با نامزدی و تداوم برنامه هایش می بیند، به صراحت جسارت اعلام وجود مجدد داشته باشد. دیگران نیز با توجه به حمایت های بی قید و شرط رهبری از او تنها در دایره ی این نگاه تنگ که “احمدی نژاد تاوان هشت سال حاکمیت اصلاح طلبان است”، به صراحت نگویند که چنین هزینه ی را نمی خواهند و رسما از رفتار و کردار رئیس جمهور فعلی برائت می جویند- هر چند که زمزمه های خفه ای از این سو و آن سو در حال بلند شدن و به گوش رسیدن است.
خاتمی با مهره هایی که تا کنون در این بازی پیش رانده، با سخنانی که به زبان جاری کرده، شفافیت و صراحتی که به خرج داده اکنون مشخص ساخته است که این دور، دور راهبرد “تهاجمی” به جای “تدافعی” است، و راهکارهایش هم مبتنی بر “اصلاحات رو به جلو” یا همان شعار “اصلاحات؛ یک گام به پیش” انتخابات ریاست جمهوری 1384.
او در عین حال با ادبیات خاص خویش که از یک سو زبانی ملی دارد و ریشه در ملت، و از سوی دیگر قرائتی مذهبی است و ریشه در قرآن و سنت، به ظرافت دارد تکلیف “دنیا” و “آخرت” آشکار می سازد؛ منافع دنیا را برای “ملت”، جزای آخرت را برای “بزرگان”.
شاید به این دلیل است که فردای روز “شرط گذاری” وقتی مهره ای جدید ی به پیش راند، در دیدار با اقشار مختلف مردم اصفهان که بازاریانش با اعتصابی حق طلبانه همین دیروز دولت را مجبور به عقب نشینی مفتضحانه از برنامه ی اقتصادی نسنجیده کردند، چنین انذار داد: “یکی از خطراتی که امروز در جامعه احساس میشود، این است که اگر نتوانستیم در حکومتی که به نام اسلام بنا شده است نیازهای واقعی مردم و حرمت و امنیت جامعه را تامین کرده، زمینههای پیشرفت کشور را فراهم آوریم، مطمئن باشید گرایشهایی شکل خواهد گرفت که همه دستاوردهای انقلاب و میراث خون شهدا و رزمندگان عزیز از بین خواهد رفت و جریانی به وجود خواهد آمد که به مقابله با دین برخواهند خواست… مطمئنا ایران و ارزشهای اسلامی جاودان خواهند ماند؛ متاسفانه انحرافاتی هست که زیانهایی برای کشور دارد، اما ایران و انقلاب مردمی ما قویتر از آن است که این انحرافات بتوانند آن را از پای در آورند. امیدوارم همه بزرگان و شخصیتها به این نتیجه برسند که راه و روشی که امروز هست، نه به نفع انقلاب است، نه به نفع اسلام و نه به نفع مردم. اگر بر سر این موضوع به اتفاقنظر دست یابیم، زمینه برای حضور و کار و خدمت فراهم است”.
او در واقع از یک سو پیامی علنی می دهد که دستور دهید شورای نگهبان فکر رد صلاحیت را از سر بیرون کند، وزارت کشور آرای مردم را دستکاری نکند و خلاصه چیزی خارج از اصول “آزادی” و “جمهوریت” به ملت تحمیل نکنید و از سوی دیگر این هشدار عقلی و دینی را تکرار می کند که خودکامگان نه دنیا دارند و نه عاقبت. می توان چند روزی یا چند دوره ای جلوی “دموکراسی” و “انتخابات آزاد” را گرفت، اما تا ابد نمی توان جلوی “خواست و اراده ی ملت” را سد کرد!
اکنون می توان امیدوار بود که با این شطرنج بازی سیاسی حساب شده و اوضاع بحرانی کشور، به دلیل انتصاب فردی “نادان”، “ نابلد” و “ناتوان” از طریق تصمیمی فردی و کاری پادگانی، احمدی نژاد در نهایت اجازه ی ورود به صحنه ی رقابت ها نیابد و انتخاباتی نسبتا آزاد با نامزدهایی وجیه و معقول شکل گیرد که در یک سو نامزدهای انتخاباتی اصلاح طلبان صف آرایی کنند و در سوی دیگر اقتدارگرایان معقول به صف بایستادند. ودر نهایت نه اشاره ای به خاتمی شود که “نیا” و نه دستوری خطاب به برگزار کنندگان انتخابات که “نذار”.
در این شرایط، نه تنها خاتمی بدون داشتن نیاز به گرفتن اجازه برای ثبت نام به صحنه ی انتخابات وارد خواهد شد، بلکه تا حد زیادی شرط دوم خود، یعنی “امکان عملی شدن برنامه هایش برای اداره کشور” تا آخرین روز نشستن بر مسند قدرت را- دست کم در شرایط سکوت توام یا اجبار به رضا- نیز تحقق یافته خواهد دید.
البته دوستانی هستند که چون من خوش بینانه به ماجرا نگاه نمی کنند و اشاره دارند به بلندگوی رسانه ای بیت رهبری، که به خصوص طی هفته ی گذشته در حال دمیدن بود و علائم خطر را با صدای بلند پخش کردن. همین دیروز دوستی در مقابل چنین استدلال های من می گفت که “تو زیادی خوش بینی که عبرت تاریخ دست مایه ی عمل حاکمان شود و قصص قرآنی سر لوحه ی کار آنان. اگر این چنین بود که دیگر جایی برای خودکامگان و فرعونان زمان نبود”. او مرا حواله داد به مقاله ی شخص حسین شریعتمداری خطاب به اصلاح طلبان و به خصوص خاتمی، و سرمقاله ی روز پنجشنبه کیهان که نشانه از همان بازی های دوران اصلاحات داشت، برای فردای روز پس از پیروزی اصلاح طلبان و تحولخواهان، با عنوان موج نو اصلاحات غربگرا: ”درحالی که زمان زیادی تا موعد انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی مانده از اردوگاه اصلاحات صداهایی آشنا شنیده می شود. کسانی که روند تغییرات فکری و خط مشی گذاری استراتژیک در میان طیف تندرو جبهه اصلاحات را ظرف یک دهه گذشته پی گیری کرده اند، اگر در این «صداهای آشنا» دقیق شوند به نکات جالب توجهی برخواهند خورد. نکاتی که هم سیر دگرگونی خط مشی و برنامه های این «عناصر مطلوب غرب در ایران» را روشن می کند و هم نشان می دهد که به نسبت سال های گذشته چه تغییراتی در دیدگاه ها و روش های آنها رخ داده و سمت و سوی این تغییر رویکردها در مجموع در خدمت کدام اهداف بوده است…. ایده هایی چون به وجود آوردن «سازمان رای» و تقلید از الگوی رفتار شرکت های گلدکوئیستی در ایجاد شبکه های درختی از افراد و بعد- مهم تر از آن- برقراری پیوند میان تشکل های به ظاهر بی ربط اجتماعی و سازماندهی اعضای آنها در پوشش هایی چون «فعالان زن»، «کانون مدافعان زندانیان سیاسی»، «گروه های مختلف دانشجویی»، فعالان «کارگری» و «قومی» و بعد پیوند دادن آنها به یکدیگر و همگرا کردن اهداف و حتی روش های آنها جملگی فازهای به ظاهر بی ارتباط اما در واقع هماهنگ یک پروژه بیرونی است که طبعا از چشمان تیزبین نظام دور نمانده است. آخرین فقره از این پروژه یعنی فاز مکمل پروژه «شبکه سازی»، «اجتماعی شدن» جنبش است که البته از مدتی قبل آغاز شده بود اما حالا در حال عمق یافتن است. اصلاح طلبان - هم چنانکه چهره های ملی- مذهبی به عنوان مهمترین «پل» های تغذیه از بیرون- اکنون به صراحت می گویند جنس مطالبات خود را از حال و هوای سیاسی خارج ساخته و به دنبال سوژه های اجتماعی خواهد رفت. علت اصلی چنین تحرکی بدون شک تلاش برای بردن تئوری شبکه سازی به متن جامعه و برای نزدیک کردن اضلاع مختلف اپوزیسیون به یکدیگر و متحد ساختن آنها از طریق شعارهای اجتماعی است. آن «صداهای آشنا» همین سخنان را می گویند.“
شاید دوستان با توجه به آنچه طی ده سال گذشته فراروی جنبش اصلاح طلبی ایران نهاده شد و مسائلی که برای اصلاح طلبان و تحول خواهان -به قلم کیهانیان و به حکم اقتدارگرایان “اضلاع مختلف اپوزیسیون” و ”عناصر مطلوب غرب در ایران” - پیش آمد، حق داشته باشند که شطرنج بازی سیاسی خاتمی از طریق شرط گذاری برای حذف عملی این جریان را خوش بینانه ارزیابی کنند، اما باید توجه داشت که این بازی طولانی ناتمامی است که تا پایان دوره ی ریاست جمهوری آینده ی ایران ادامه خواهد یافت و تا آخرین ثانیه ها نیز مهره ها در حرکت خواهند بود. اما بر خلاف روش مرسوم، این بار افکار عمومی داخلی و خارجی خواهد بود که حتی در میانه ی بازی نیز حکم های مکرر صادر خواهند کرد، نه لزوما در آخرین حرکت مهره ها و پایان یافتن بازی.
در این بازی که ماه هاست آغاز شده تاکنون روشن است که خاتمی چه “بیاید” و چه “نیاید” برنده ی این ماجراست؛ در یک بازی دو سر برد، یا دست کم یک سر برد بلند مدت! چون با دو شرطی که قرار داده و چارچوبی که روشن ساخته است در هر مقطعی می تواند به میان مردم بیاید و با صدای بلند اعلام کند: “مردم ببینید، نگذاشتند”. مهم هم نیست که در کجای بازی باشد؛ در دوران پیش از ثبت نام، زمان رای گیری و شمارش آرا، یا حتی دوران بر تن کردن ردای ریاست جمهوری.
خاتمی؛ دغدغه ها و تردیدها - شنبه 23/6/1387
[](http://)