شطرنج بازی سیاسی خاتمی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

برخلاف نظر آن دوستانی که بر این باورند “شرط گذاری ها”ی سید محمد خاتمی بیشتر با نیت “نیامدن” است ‏تا “آمدن”، من بر این باورم که خاتمی به میزان زیادی بر”تردیدها”یش فائق آمده و اکنون در حال تبیین و ‏اعلام “دغدغه ها” یش در مورد انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 است .‏

برخلاف نظر آن دوستانی هم که خبر وگزارش “شرط گذاری ها” را مطالعه نکرده، یا دقیق و سر فرصت ‏نخوانده، حکم صادر کرده اند که “خاتمی ننربازی در آورده است”، من بر این باورم که خاتمی برخلاف ‏تصمیم اولیه سه سال پیشش که بوسیدن و کنار گذاردن دنیای سیاست بود، یا دست کم بسنده کردن به امور بین ‏المللی، اکنون در بازی شطرنج سیاسی بسیار پخته ترشده و بدون اینکه خود در وضعیت بن بست قرار گیرد، ‏به صورت برنامه ریزی شده دیگران را در وضعیت “آچمز” و “بلاتکلیفی” قرار داده است.‏

لابد این هم نتیجه ی یک تجربه مهم و پختگی سیاسی بوده است که شخصا بحث انتخابات را تنها در عرصه ی ‏عمومی مطرح می کند و ضرورتی نمی بیند با سطوح بالای قدرت - دست کم تا این زمان- در این زمینه ‏مستقیما طرح بحث کند و مشورت بگیرد. ‏

لابد به گونه ای نیز رفتار کرده است که دیگران نیز خود را در جایگاهی نبینند که شخصا از او نتیجه ی ‏‏”تصمیم”‌ و “برنامه” اش را سوال کنند و مجبور شده اند تنها به اخبار رسانه ها، شایعات و حرف های ‏درگوشی تن دهند. و اگر این حد از اطلاعات منتشره هم پاسخگوی کنجکاوی هایشان نبوده باشد، به ناچار از ‏رقبای سیاسی هم جبهه ی او چون شیخ مهدی کروبی بپرسند که “خاتمی می خواهد چه کار کند؟”!‏

بر خلاف نظر گذشته ام در مورد ضعف تصیمی گیری سریع در خاتمی و تاکید بر این نکته که “اگر این ‏تزلزل و تردیدها واقعی نبود، بلکه برآمده از یک برنامه تبلیغاتی هوشمندانه برای به تعویق انداختن زمان ‏نامزدی در جهت بر هم زدن نظام تفکر و برنامه ریزی جریان سیاسی اقتدار گرا بود، و یا حتی به منظور ‏تشنه نگاه داشتن جامعه و به نوعی جذب علائق و توجه آنان به ماجرا، می شد به چنین خط مشی ای نمره ی ‏مثبت داد و حتی طراحان آن را تشویق کرد که با روش و راه های مناسب تری نیز چنین وضعیتی ادامه پیدا ‏کند. اما، چون این احتمال بسیار اندک و حتی تا حدی غیرمحتمل است…“، اکنون با موضعگیری های زنجیره ‏ای مکمل یکدیگر او، باید اعتراف کنم که به نظر می رسد که “یک برنامه تبلیغاتی هوشمندانه”، مرحله بندی ‏شده و گام به گام در حال اجراست. ‏

شواهد و قرائن نشان می دهد که خاتمی چون شطرنج بازی چیره و قهار که در ابتدای بازی با حوصله ی ‏فراوان مهره های خود را به صورت حساب شده و دقیق، با هدف برهم زدن نظم فکری، چیدمان حمایتی مهره ‏ها و در نهایت به دام انداختن رقیب در صفحه ی شطرنج می گستراند، این مرحله از بازی سیاسی را به ‏خوبی پیش برده و اکنون وارد مرحله ی اصلی و سرنوشت ساز، یعنی متمرکز کردن بازی در نقطه ی کلیدی ‏و به سرانجام رساندن آن شده است؛ بازی ای دو سر باخت برای حریف و دو سر برد یا دست کم یک سر برد ‏بلند مدت، برای او!‏

وی تاکنون همچون ماهیگیران سخت کوش عمل کرده که در دل شب تاریک، در میان دریایی طوفانی و مواج، ‏تب زده تور ماهی گری خود را در بهترین نقطه می گسترانند، به ساحل بازگشته و در انتظار برآمدن خورشید ‏و طلوع سحر می نشینند تا تور پر خویش را به ساحل مراد کشانده و ماهی مطلوب را در سبد ریخته و به ‏بازار سیاست ایران عرضه کنند.‏

نکته ی جالب اینجاست که خاتمی چون شطرنج بازان حرفه ای چند دست مهره را روی صفحه ی سیاست ‏ایران چیده است و دست کم با دو گروه بازی هم زمان را آغاز کرده و ادامه می دهد؛ “اصلاح طلبان و تحول ‏خواهان، به معنای وسیع مردم”، “محافظه کاران و اقتدارگرایان، به معنای اخص رهبری”.‏

طبیعتا بازی دوستانه و راحت تر با یاران و جریان های همسو بهتر پیش رفته و زودتر در حال رسیدن به ‏نقطه ی پایانی است، و بازی اصلی و نهایی با رقیب قدر و مکار هم روز به روز به نقطه ی سرنوشت ساز ‏خود نزدیک تر می شود.‏

نکته ی جالبتر اینکه “این شرط گذاری ها” و “پیش شرط ها” هم نگاه به هردو بازی دارد؛ “تفاهم با ملت ایران ‏بر سر خواسته های آنان” و “امکان عملی شدن برنامه هایش برای اداره کشور”.‏

در صفحه ی شطرنج بازی دوستانه، خاتمی اگرچه هنوز در پذیرفتن رهبری “جبهه ی گسترده اصلاحات” ‏مردد نشان می دهد، اما مشخص است که تکلیفش را با خود در مقام “نظریه پرداز” یا دست کم تبیین کننده ی ‏‏”چارچوب اصلی” اصلاحات و اصلاح طلبی در ایران روشن ساخته است.‏

به عبارت دیگر، او در صدد روشن ساختن این مهم است که اگر قرار باشد “تفاهم با ملت” صورت گیرد، در ‏حیطه ی این نوع اصلاح طلبی خاص تعریف و ترسیم شده از جانب من است. تفاهم و توافقی اولیه بر اساس ‏ضرب المثل “جنگ اول به از صلح آخر”. سیاستی که کمک می کند بر خلاف دو دوره ی پیشین، همه چیز از ‏همان ابتدا روشن و شفاف باشد و در فردای روز پیروزی محک و معیاری تبیین شده وجود داشته باشد که بر ‏اساس آن بتوان “تندروی” و “کندروی” را تشخیص داد، و به گونه ای عمل نشود که اعضای گوناگون جبهه ‏ی گسترده اصلاحات دائم در حال متهم کردن دیگری به کندروی یا تندروی باشند و خود نیز در معرض ‏قضاوتی مشابه قرار گیرند.‏

در این میان، از سر اتفاق هر سه نامزد اصلی اصلاح طلب همگی ملبس به کسوت روحانیت هستند، و گویا ‏باز دست تقدیر این بوده است که “سید”، در میانه ی دو “شیخ” بنشیند. شیوخی که یکی اکنون نشانه و نماد ‏‏”تحول خواهی اصلاح گرایانه” است و دیگری “اصلاح طلبی اصول گرایانه”. یکی نگاه به پائین داشته باشد ‏و ملت و قدرت نهادهای اجتماعی، و دیگری چشم به بالا داشته باشد و رهبر و توان گفت و گوهای سیاسی ‏پشت پرده! یکی از هم اکنون تکلیف خود را روشن کرده و می گوید که اگر خاتمی بیاید، من نمی آیم، چون ‏‏”اگر خاتمی بیاید و محکم بایستاد انشاءالله در انتخابات و پس از آن موفق خواهد بود”، و دیگری این دور از ‏انتخابات ریاست جمهوری را حق خویش می داند و ناگفته خویش را مستحق تر از خاتمی بر نشستن بر مسند ‏دولت می داند و تاکید نیز دارد که نتایج نظرسنجی های علمی “ده شاهی هم نمی ارزد”! ‏

در این “میانه نشینی سیاسی”، از سر اتفاق برنامه های خاتمی نیز سنتزی شده است بین این تز و آنتی تز ‏اصلاح طلبی. در نتیجه اگر قرار باشد “توافق” و “تفاهم” ی بر سر خواسته های ملت صورت بگیرد، اکثریت ‏مردم ایران باید تصمیم خود را بگیرند و به طور شفاف و روشن بگویند که در برابر “نه”‌ به احمدی نژاد و ‏هر گزینه ی دیگر مطلوب آیت الله خامنه ای، میل به کدام یک از این سه نوع روش و منش اصلاح طلبی ‏دارند. ‏

البته بدیهی است که اگر امکان برگزاری انتخاباتی به معنای مطلق “آزاد، مستقل، منصفانه‌ و رقابتی” وجود ‏داشت و جلب نظر هدایتی رهبری مهمتر از رای آزاد ملت، برای برگزار کنندگان انتخابات شرط نبود و ابزار ‏‏”نظارت استصوابی” تیغی بر گردن “نامزدها”، مسلما صفحه ی شطرنج سیاسی ایران به گونه دیگر چیده می ‏شد. اما اکنون که جبر زمانه چنین است و “جمهوریت در شرایط تعلیق” و “آزادی در سطحی محدود” و ‏‏”دموکراسی مبتنی بر نامزد شدن همه ممنوع”، امکان تنها برای چنین بازی محدودی فراهم است- آن هم در ‏شرایطی که به راحتی می توان حدس زد که امکان رد صلاحیت شدن نوری “قطعی”، خاتمی “محتمل” و ‏کروبی “ناممکن” است- و نیروهای اصلاح طلب درکارزار انتخاباتی در بهترین شرایط چاره ای جز معرفی ‏کردن این سه گزینه، یا حتی در صورت گسترده بودن رد صلاحیت ها و غیر آزاد بودن انتخابات چرخش به ‏سمت یک نامزد “محافظه کار میانه رو” ندارند. اکثریت ملت نیز به تبع چنین گزینه های محدود و شرایط ‏ناهموار به ناچار باید تا آخرین لحظه مردد بمانند که در انتخابات ریاست جمهوری دهم شرکت کنند یا راه ‏تحریم و عدم مشارکت را برگزینند.‏

در شطرنج سیاسی دوستانه ی خاتمی اکنون تقریبا بازی روشن است، نوری تصمیم خود را برای “ آمدن” ‏موکول به “نیامدن” خاتمی کرده است و با آمدن او تکیف را از دوش خود ساقط می بیند - هر چند که معلوم ‏نیست در روز انتخابات شخصا رای ش را به صندوق بیندازد. کروبی نیز گویا روز یکشنبه را برگزیده تا با ‏قاطعانه بگوید قصد “آمدن”‌ دارد یا “نیامدن”‌. البته کار سختی نیست که انسان حدس بزند که برنامه ی حزب ‏اعتماد ملی و تلاش شخصی او “آمدن کروبی”‌ است در برابر “نیامدن خاتمی”. ‏

اما خاتمی در دست دیگر، شطرنج بازی سیاسی خود با رقیب، گام به گام در حال تنگ تر کردن عرصه بر ‏‏”اقتدارگرایان” است و شدت و حدت بخشیدن به وضعیت “آچمز” و “بلاتکلیفی” رقیب. وضعیتی که تا کنون ‏مانع از آن شده است که احمدی نژاد به دلیل مخالفت های آشکار و وسیعی که با نامزدی و تداوم برنامه هایش ‏می بیند، به صراحت جسارت اعلام وجود مجدد داشته باشد. دیگران نیز با توجه به حمایت های بی قید و ‏شرط رهبری از او تنها در دایره ی این نگاه تنگ که “احمدی نژاد تاوان هشت سال حاکمیت اصلاح طلبان ‏است”، به صراحت نگویند که چنین هزینه ی را نمی خواهند و رسما از رفتار و کردار رئیس جمهور فعلی ‏برائت می جویند- هر چند که زمزمه های خفه ای از این سو و آن سو در حال بلند شدن و به گوش رسیدن ‏است. ‏

خاتمی با مهره هایی که تا کنون در این بازی پیش رانده، با سخنانی که به زبان جاری کرده، شفافیت و ‏صراحتی که به خرج داده اکنون مشخص ساخته است که این دور، دور راهبرد “تهاجمی” به جای “تدافعی” ‏است، و راهکارهایش هم مبتنی بر “اصلاحات رو به جلو” یا همان شعار “اصلاحات؛ یک گام به پیش” ‏انتخابات ریاست جمهوری 1384.‏

او در عین حال با ادبیات خاص خویش که از یک سو زبانی ملی دارد و ریشه در ملت، و از سوی دیگر ‏قرائتی مذهبی است و ریشه در قرآن و سنت، به ظرافت دارد تکلیف “دنیا”‌ و “آخرت” آشکار می سازد؛ منافع ‏دنیا را برای “ملت”، جزای آخرت را برای “بزرگان”. ‏

شاید به این دلیل است که فردای روز “شرط گذاری” وقتی مهره ای جدید ی به پیش راند، در دیدار با اقشار ‏مختلف مردم اصفهان که بازاریانش با اعتصابی حق طلبانه همین دیروز دولت را مجبور به عقب نشینی ‏مفتضحانه از برنامه ی اقتصادی نسنجیده کردند، چنین انذار داد: “یکی از خطراتی که امروز در جامعه ‏احساس می‌شود، این است که اگر نتوانستیم در حکومتی که به نام اسلام بنا شده است نیازهای واقعی مردم و ‏حرمت و امنیت جامعه را تامین کرده، زمینه‌های پیشرفت کشور را فراهم آوریم، مطمئن باشید گرایش‌هایی ‏شکل خواهد گرفت که همه دستاوردهای انقلاب و میراث خون شهدا و رزمندگان عزیز از بین خواهد رفت و ‏جریانی به وجود خواهد آمد که به مقابله با دین برخواهند خواست… مطمئنا ایران و ارزش‌های اسلامی ‏جاودان خواهند ماند؛ متاسفانه انحرافاتی هست که زیان‌هایی برای کشور دارد، اما ایران و انقلاب مردمی ما ‏قوی‌تر از آن است که این انحرافات بتوانند آن را از پای در آورند. امیدوارم همه بزرگان و شخصیت‌ها به این ‏نتیجه برسند که راه و روشی که امروز هست، نه به نفع انقلاب است، نه به نفع اسلام و نه به نفع مردم. اگر ‏بر سر این موضوع به اتفاق‌نظر دست یابیم، زمینه برای حضور و کار و خدمت فراهم است”.‏

او در واقع از یک سو پیامی علنی می دهد که دستور دهید شورای نگهبان فکر رد صلاحیت را از سر بیرون ‏کند، وزارت کشور آرای مردم را دستکاری نکند و خلاصه چیزی خارج از اصول “آزادی” و “جمهوریت” به ‏ملت تحمیل نکنید و از سوی دیگر این هشدار عقلی و دینی را تکرار می کند که خودکامگان نه دنیا دارند و نه ‏عاقبت. می توان چند روزی یا چند دوره ای جلوی “دموکراسی” و “انتخابات آزاد” را گرفت، اما تا ابد نمی ‏توان جلوی “خواست و اراده ی ملت”‌ را سد کرد!‏

اکنون می توان امیدوار بود که با این شطرنج بازی سیاسی حساب شده و اوضاع بحرانی کشور، به دلیل ‏انتصاب فردی‌ “نادان”، “ نابلد” و “ناتوان” از طریق تصمیمی فردی و کاری پادگانی، احمدی نژاد در نهایت ‏اجازه ی ورود به صحنه ی رقابت ها نیابد و انتخاباتی نسبتا آزاد با نامزدهایی وجیه و معقول شکل گیرد که در ‏یک سو نامزدهای انتخاباتی اصلاح طلبان صف آرایی کنند و در سوی دیگر اقتدارگرایان معقول به صف ‏بایستادند. ودر نهایت نه اشاره ای به خاتمی شود که “نیا” و نه دستوری خطاب به برگزار کنندگان انتخابات ‏که “نذار”. ‏

در این شرایط، نه تنها خاتمی بدون داشتن نیاز به گرفتن اجازه برای ثبت نام به صحنه ی انتخابات وارد ‏خواهد شد، بلکه تا حد زیادی شرط دوم خود، یعنی “امکان عملی شدن برنامه هایش برای اداره کشور” تا ‏آخرین روز نشستن بر مسند قدرت را- دست کم در شرایط سکوت توام یا اجبار به رضا- نیز تحقق یافته ‏خواهد دید.‏

البته دوستانی هستند که چون من خوش بینانه به ماجرا نگاه نمی کنند و اشاره دارند به بلندگوی رسانه ای بیت ‏رهبری، که به خصوص طی هفته ی گذشته در حال دمیدن بود و علائم خطر را با صدای بلند پخش کردن. ‏همین دیروز دوستی در مقابل چنین استدلال های من می گفت که “تو زیادی خوش بینی که عبرت تاریخ دست ‏مایه ی عمل حاکمان شود و قصص قرآنی سر لوحه ی کار آنان. اگر این چنین بود که دیگر جایی برای ‏خودکامگان و فرعونان زمان نبود”. او مرا حواله داد به مقاله ی شخص حسین شریعتمداری خطاب به اصلاح ‏طلبان و به خصوص خاتمی، و سرمقاله ی روز پنجشنبه کیهان که نشانه از همان بازی های دوران اصلاحات ‏داشت، برای فردای روز پس از پیروزی اصلاح طلبان و تحولخواهان، با عنوان موج نو اصلاحات غربگرا: ‏‏”درحالی که زمان زیادی تا موعد انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی مانده از اردوگاه اصلاحات ‏صداهایی آشنا شنیده می شود. کسانی که روند تغییرات فکری و خط مشی گذاری استراتژیک در میان طیف ‏تندرو جبهه اصلاحات را ظرف یک دهه گذشته پی گیری کرده اند، اگر در این «صداهای آشنا» دقیق شوند به ‏نکات جالب توجهی برخواهند خورد. نکاتی که هم سیر دگرگونی خط مشی و برنامه های این «عناصر مطلوب ‏غرب در ایران» را روشن می کند و هم نشان می دهد که به نسبت سال های گذشته چه تغییراتی در دیدگاه ها ‏و روش های آنها رخ داده و سمت و سوی این تغییر رویکردها در مجموع در خدمت کدام اهداف بوده است…. ‏ایده هایی چون به وجود آوردن «سازمان رای» و تقلید از الگوی رفتار شرکت های گلدکوئیستی در ایجاد ‏شبکه های درختی از افراد و بعد- مهم تر از آن- برقراری پیوند میان تشکل های به ظاهر بی ربط اجتماعی و ‏سازماندهی اعضای آنها در پوشش هایی چون «فعالان زن»، «کانون مدافعان زندانیان سیاسی»، «گروه های ‏مختلف دانشجویی»، فعالان «کارگری» و «قومی» و بعد پیوند دادن آنها به یکدیگر و همگرا کردن اهداف و ‏حتی روش های آنها جملگی فازهای به ظاهر بی ارتباط اما در واقع هماهنگ یک پروژه بیرونی است که طبعا ‏از چشمان تیزبین نظام دور نمانده است. آخرین فقره از این پروژه یعنی فاز مکمل پروژه «شبکه سازی»، ‏‏«اجتماعی شدن» جنبش است که البته از مدتی قبل آغاز شده بود اما حالا در حال عمق یافتن است. اصلاح ‏طلبان - هم چنانکه چهره های ملی- مذهبی به عنوان مهمترین «پل» های تغذیه از بیرون- اکنون به صراحت ‏می گویند جنس مطالبات خود را از حال و هوای سیاسی خارج ساخته و به دنبال سوژه های اجتماعی خواهد ‏رفت. علت اصلی چنین تحرکی بدون شک تلاش برای بردن تئوری شبکه سازی به متن جامعه و برای نزدیک ‏کردن اضلاع مختلف اپوزیسیون به یکدیگر و متحد ساختن آنها از طریق شعارهای اجتماعی است. آن ‏‏«صداهای آشنا» همین سخنان را می گویند.“‏

شاید دوستان با توجه به آنچه طی ده سال گذشته فراروی جنبش اصلاح طلبی ایران نهاده شد و مسائلی که ‏برای اصلاح طلبان و تحول خواهان -به قلم کیهانیان و به حکم اقتدارگرایان “اضلاع مختلف اپوزیسیون” و ‏‏”عناصر مطلوب غرب در ایران” - پیش آمد، حق داشته باشند که شطرنج بازی سیاسی خاتمی از طریق شرط ‏گذاری برای حذف عملی این جریان را خوش بینانه ارزیابی کنند، اما باید توجه داشت که این بازی طولانی ‏ناتمامی است که تا پایان دوره ی ریاست جمهوری آینده ی ایران ادامه خواهد یافت و تا آخرین ثانیه ها نیز ‏مهره ها در حرکت خواهند بود. اما بر خلاف روش مرسوم، این بار افکار عمومی داخلی و خارجی خواهد ‏بود که حتی در میانه ی بازی نیز حکم های مکرر صادر خواهند کرد، نه لزوما در آخرین حرکت مهره ها و ‏پایان یافتن بازی.‏

در این بازی که ماه هاست آغاز شده تاکنون روشن است که خاتمی چه “بیاید” و چه “نیاید” برنده ی این ‏ماجراست؛ در یک بازی دو سر برد، یا دست کم یک سر برد بلند مدت! چون با دو شرطی که قرار داده و ‏چارچوبی که روشن ساخته است در هر مقطعی می تواند به میان مردم بیاید و با صدای بلند اعلام کند: “مردم ‏ببینید، نگذاشتند”. مهم هم نیست که در کجای بازی باشد؛ در دوران پیش از ثبت نام، زمان رای گیری و ‏شمارش آرا، یا حتی دوران بر تن کردن ردای ریاست جمهوری.‏

‏ خاتمی؛ دغدغه ها و تردیدها - شنبه 23/6/1387‏

[](http://)

kayhannews.ir/870718/2.htm