ذهن خوانی پادشاه فراری ایران توسط سردار علایی و ترسیم احتمالی آنچه او در روزهای فرار با خود می اندیشیده، بی آنکه نام و نشانی از آیت الله خامنه ای در آن باشد، موافقان و مخالفان را به یقین رساند، آدرسی که علایی می دهد نه به تاریخ که به کوچه های بن بست پاستور ختم می شود، جایی که رهبر فرزانه خوانده شده، در قامت دیکتاتوری نه چندان بزرگ، در آن جلوس کرده است. که اگر جز این بود اعزام اجیر شدگانی به نام بسیجی و نامه نگاری سرداران گوش به فرمان و دشنام لشگر رسانه ای سلطان، بی معنا بود.
سردار حسین علایی در یادداشتی با عنوان “قیام 19 دی از نگاهی دیگر” در روزنامه اطلاعات به تاریخ 19 دی 1390 به تحلیل خطاهای محمد رضا پهلوی در سرکوب خواست مردم پرداخته و به ذهن خوانی شاه هنگام فرار از ایران پرداخته و این سوالها را بعنوان پرسش های احتمالی محمد رضا شاه از خودش طرح کرده است:
1- اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمت آمیز می دادم و آنها را متهم به اردوکشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم مساله خاتمه نمی یافت؟
2- اگر به مامورین دستور می دادم که به تظاهرکنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام نکنند، نتیجه بهتری نمی گرفتم؟
3- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم، کار به فرار من از کشور می انجامید؟
4- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟
5- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور، وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر بر مسند قدرت باقی بمانم؟
فارغ از بازتاب گسترده داخلی و بین المللی این یادداشت، پرسش مهم این است که اگر این نامه با همین شکل 15 سال پیش توسط سردار علایی یا نویسنده دیگری، نوشته می شد آیا همه یک صدا آن را علیه آیت الله خامنه ای تحلیل می کردند؟ بدون شک پاسخ منفی است. چراکه اجماع بین نیروهای سیاسی مبنی بر گرویدن آیت الله خامنه ای به سمت استبداد و تبدیل جمهوری اسلامی به نظام دیکتاتوری، محصول عملکرد این نظام در سه سال گذشته و برخورد سرکوبگرانه آن با مردمی است که در حرکتی کاملا خشونت پرهیز و صلح طلبانه آرائشان را مطالبه می کردند.
حال پرسش بعدی این است که چگونه نظام جمهوری اسلامی که با شعار و وعده برچیدن بساط دیکتاتوری در بهمن 57 به پیروزی رسید خود اینک در مرحله ای قرار گرفته که دوست و دشمن یک صدا آن را نظامی دیکتاتوری می خوانند؟ پاسخ این سوال، در پرسش هایی است که سردار علایی به درستی به آنها پرداخته است. نظامی که آمد تا میزان در آن رای مردم باشد، اینک به نظامی تبدیل شده که اقلیت با تکیه بر اسلحه بر اکثریت حکومت می کند. رای مردم به ابزاری برای صحنه آرایی حکومت و اراده سلطان بر تمام امور مسلط گشته اشت. و اما آیت الله خامنه ای در مواجهه با این یادداشت هشدار گونه یکی از سرداران سپاه اش، بی آنکه به تاملی در باب امکان عبرت جویی از تاریخ فرو رود، اجیرشدگانی را برای تهدید و ترعیب سردار علایی و دیگرانی که ممکن است این پرچم را در دست گیرند به خیابانها گسیل می دارد و همان راهی را می رود که هم مسلکان اش رفته اند و فرجامی تلخ نصیب برده اند.
برای 12 سرداری که در نامه ای به علایی، نوشته او را مساوی “چنگ اندازی بر چهره عزیزترین سرمایه انقلاب اسلامی”، “بی انصافی در حق انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه آن”، “جفا در حق رهبری” دانسته اند، روشن است که مخاطب آنچه علایی نوشته، نه دیکتاتوری به تاریخ پیوسته، بلکه دیکتاتوری حاکم بر ایران است که راه پیشینیان را می پیماید، اما آنها این حق را بر علایی ها قایل نیستند که موجب تزلزل در منابع قدرت حکومت شوند، چراکه هر تزلزلی در ساختار حکومت می تواند منافع بادآورده آنها را دستخوش کاستی و خسران کند.
پرسش سوم این است که چرا سردار علایی این زمان را برای نگارش چنین یادداشتی انتخاب کرده است؟ این پرسش اهمیتی مضاعف می یابد وقتی می دانی که علایی روزنامه نگار نیست. او سردار است، با کوله باری از تجربه انقلابی گری و نظامی گری. او لحظه لحظه های جنگ را در رکاب سردارانی همچون باکری و همت رزمیده است. او یک ایثارگر و مجاهد است و با چنین تجربه ای قلم را سلاح کرده است تا رهبرش را به هوش آورد که این راه، ختم به خیر نمی شود. ولی حالا چرا؟ پاسخ می تواند این چنین باشد. نفس های نظام به شماره افتاده است. حکومت در سراشیبی سقوط بی هیچ مانعی سرعت می گیرد. به هوش آوردن فرمانده، سلاحی برنده می خواهد و او قلم را انتخاب کرده است.
به باور نگارنده، امثال سردار علایی ها، نگران آینده میهن و نظام اند. نگران خشونت و ویرانی حاصل از درگیری نظامی اعم از داخلی و خارجی و نگران فرجام فرزندان این آب و خاک هستند که با تداوم سیاست های نسنجیده و ندانم کاری متملقان فرصت طلب و دوستان نادان حکومت، به مخاطره افتاده است. هم حکومت و هم سرداران سپاه اش می دانند که علایی و علایی ها هر چه باشند عامل و فریب خورده دشمن نیستند، فرزندان انقلاب و نظام اند که نسبت به عدم تحمل و مدارای حکومت نسبت به منتقدان، بیمناک اند و نیک می دانند که اگر گذار مسالمت آمیز از نظام دیکتاتوری مستقر در ایران به نظامی دموکراتیک توسط زراندوزان و مقام پرستان مسدود شود، شیوه های خشونت آمیز و احتمالا ویرانگر جایگزین آن خواهد شد. طبیعی است که تجسم تکرار روزهای خون و جنگ و به چشم دیدن پرپر شدن دوباره جوانان وطن به بهای خودکامگی حکومت، تن هر رزمنده ای را بلرزاند.
گیرم که با تجمع اجیرشدگان در مقابل منزل سردار علایی و تهدید آشکار و پنهان، او را مجبور کنید که قلم در دست گرفته و توضیحاتی در وفاداری به نظام و ولی فقیه ارائه کند، اما با پرسش هایی که او طرح کرده چه می کنید؟ پاک کردن صورت مساله شاید سخت ترین کار نباشد ولی بدون شک احمقانه ترین کاری است که همه دیکتاتورها کرده و می کنند.