روز برافراشته شدن پرچم مقاومت

محمد ملکی
محمد ملکی

با گرامی داشت روز 16 آذر (روز دانشجو) و با الهام‌گیری از همة آنها که در راه عدالت و آزادی در سنگر ‏دانشگاه جان باختند تا پرچم مقاومت را در برابر هر نوع استبداد برافراشته نگه دارند برای آگاهی بیشتر ‏دانشجویان و جوانان و همه کسانی که وقایع آن روزها را شاهد و ناظر نبوده‌اند، 52 سال به عقب برمی‌گردیم تا ‏با بازنگری تاریخ، واقعیت‌های یک مقاومت را به تحلیل بنشینیم و با تجربه‌آموزی از آن وقایع، چراغی سازیم برای ‏بهتر دیدن راه آیندمان.‏

دو هفته پس از کودتا، سازمان مخفی و نوبنیاد “نهضت مقاومت ملی” با شرکت نمایندگان احزاب ملی و نمایندگان ‏دانشگاه و بازار، تشکیل و اعضای کمیته مرکزی را انتخاب کرد و ساختار تشکیلاتی نهضت را تدوین و به ‏تصویب رساند، نهضت مقاومت ملی که یکی از فعالترین کمیته‌های آن کمیته دانشگاه بود همراه با کمیته بازار ‏مرکز ثقل نیروی مقاومت در برابر رژیم کودتا بود و فعالترین نهاد سیاسی نهضت مقاومت به شمار می‌رفت ‏‏”دانشگاه پس از کودتای مرداد 1332 تا انقلاب سالِ 1357 همواره پیشقراول مبارزات ملی باقی ماند و در ‏سخت‌ترین دوران اختناق و سرکوب به پیکار علیه رژیم دیکتاتوری شاه ادامه داد”.‏

‎ ‎تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران‎ ‎

نهضت مقاومت ملّی تا پیش از حادثه 16 آذر دانشگاه تهران چند تظاهرات علیه دیکتاتوری را انجام داده بود که ‏اوج آن موجب حمله به دانشگاه تهران در 16 آذر 32 یعنی حدود 100 روز پس از کودتا و شهادت سه آذر ‏اهورایی مصطفی بزرگ‌نیا، مهدی شریعت‌رضوی و احمد قندچی گردید با شهادت سه دانشجو و زخمی شدن ده‌ها ‏دانشجوی دیگر پرچم مقاومت بر فراز سنگر آزادی به اهتزاز درآمد که تا امروز در اهتزاز است. حال برای ‏عبرت‌آموزی به جزئیات جریان می‌پردازیم.‏

یکی از هدفهای کودتای 28 مرداد 32 بازگرداندن جریان نفت ایران به غرب بود، بنابراین باید روابط سیاسی بین ‏ایران و بریتانیا را که در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق قطع شده بود دوباره تجدید کنند. نهضت مقاومت نیز ‏قصد داشت صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و تلاش انگلیس و آمریکا را، که می‌خواستند ‏این کار در یک محیط آرام صورت گیرد، خنثی نماید. اجرای این برنامه بعهدة کمیته هماهنگی و کمیته دانشگاه ‏گذاشته شد.‏

با ورود دنیس رایت کاردار جدید انگلیس در ایران از روز 14 آذر 32 تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران آغاز ‏شد. دانشجویان دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکده‌های ‏خود تظاهرات پرشوری علیه رژیم کودتا و مقاصد و برنامه‌های آن برپا کردند. روز 15 آذر تظاهرات به خارج ‏از دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی در هجوم به دانشجویان و زد و خورد با آنها شماری را مجروح و جمعی ‏را دستگیر و زندانی کردند.‏

روز دوشنبه 16 آذر تعداد زیادتری از سربازان داخل دانشگاه شدند و پیش از ظهر آن روز بین دانشجویان ‏دانشکده‌های حقوق و علوم و مأموران فرمانداری نظامی برخوردهایی روی داد ولی در دانشکدة فنی به دلیل ‏حضور یکی از گروهبانها در سر کلاس برای دستگیری دانشجویانی که شعار داده‌ بودند کار به خشونت کشید. ‏دانشجویان با دیدن یک گروهبان در کلاس درس و مشاجره با استادشان که به ورود او به محل درس اعتراض ‏می‌کرد از کلاس بیرون می‌آیند و علیه حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض می‌کنند. در این هنگام نظامیان ‏دانشجویان را تعقیب و در سرسرا و سالن دانشکده فنی آنها را هدفِ مسلسل‌های خود قرار می‌دهند. در نتیجه سه ‏دانشجو شهید و عده‌ای نیز مجروح می‌شوند. در اینجا لازم می‌دانم برای روشن شدن عکس‌العمل یک رئیس دانشگاه ‏انتخابی، در مقایسه با رؤسای انتصابیِ امروز دانشگاهها که در مقابل دستگیریها و شکنجه نه تنها سکوت که خود ‏دانشجویان را معرفی و برای آنها پرونده سازی می کنند، قسمتهایی از خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی رئیس ‏دانشگاه تهران از خاطره 16 آذر را، که در زمان ریاست او اتفاق افتاد، در اینجا نقل ‌کنم. او در خاطرات خود ‏می‌نویسد:‏

روز 16 آذر هنگامی که آنها (نظامیان) از جلوی دانشکدة فنی می‌گذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره می‌کنند و گویا ‏کلماتِ زننده‌ای بر زبان می‌رانند و به سرعت وارد دانشکده (فنی) می‌شوند، سربازان آنها را دنبال می‌کنند، در این ‏هنگام زنگ دانشکده به صدا درمی‌آید و دانشجویان با سربازان روبرو و با آنها گلاویز می‌شوند، تیراندازی مفصلی ‏صورت می‌گیرد و به سه دانشجو اصابت می‌کند و آنها را از پای درمی‌آورد گزارش که به من رسید، بی‌درنگ با ‏سپهبد زاهدی (نخست‌وزیر) تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم و گفتم: “با این حرکاتِ وحشیانة مأمورینِ انتظامیِ ‏شما من دیگر نمی توانم ادارة امور دانشگاه را عهده‌دار باشم.” گفت: “متأسف خواهم بود، دولت رأسا، از ادارة امور ‏آنجا عاجز نخواهد ماند […] فردای آن روز، در جلسة رؤسای دانشکده‌ها دو ساعت دربارة این جریان و خط‌مشی ‏خود بحث کردیم. نخستین فکر این بود که جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم که این کناره‌گیری نتیجة قطعی‌اش این خواهد ‏بود که آرزوی همیشگی دولتها برآورده خواهد شد، و استقلال دانشگاه را که قریب دوازده سال در استقرار و ‏استحکامش زحمت کشیده بودیم، از بین خواهد برد و یک نظامی یا یک غیرنظامیِ قلدر را به ریاست دانشگاه ‏خواهند گماشت[…] در نتیجة این مذاکرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد، سنگر را خالی نکنیم و به مقاومت ‏بپردازیم.“‏

‏”از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتکارانة قوای انتظامی اعتراض کنم. شاه مجال نداد و به ‏محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: «این چه دسته گلی است که همکاران دانشکدة فنی شما به آب داده‌اند، ‏چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداخته‌اید که این نتیجة نامطلوب را به بار آورد؟» گفتم: «معلوم ‏می‌شود جریان را آن طور که خواسته‌اند، ساخته و پرداخته، به عرض رسانده‌اند». شاه گفت: «به دروغ نگفته‌اند ‏عقل هم حکم می‌کند که جریان همین بوده است»[…] گفتم: «هرچه بوده، نتیجه‌اش این است که سه خانواده عزادار ‏شده‌اند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند…“‏

دکتر علی‌اکبر سیاسی رئیس انتخابی دانشگاه موضوع را پی‌گیری می‌کند و جریان را در هیأت دولت تعقیب ‏می‌نماید او چگونگی مذاکراتش را در جلسة هیأت دولت این گونه نقل کرده است:‏

‏”وزرا گوش تا گوش، دور میزی دراز، نشسته بودند. نخست‌وزیر (فضل‌الله زاهدی) به احترام من از جای ‏برخاست، وزیران به او تأسی کردند[…] معلوم شد گفتگو دربارة دانشگاه است[…] نوبت به وزیر جنگ سپهبد ‏‏(عبداله) هدایت رسید او با حدّت و شدّتی بیشتر به دانشگاه حمله کرد و در پایانِ سخنانش چنین نتیجه گرفت «اگر ‏عضوی از اعضاء بدن فاسد شود آن را قطع می‌کنند تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ ‏مملکت باید از بین برد و منحل کرد[…] به آرامی گفتم: نظر تیمسار وزیر جنگ قابل تأمل است؛ اولاً تشبیه ‏دانشگاه به یک عضو بدن و امکان قطع احتمالی آن مانند عضو بدن صحیح نیست، این را «قیاس مع الفارق» ‏می‌گویند. عضو بدن را که قطع می‌کنند از خود مقاومت نشان نمی‌دهد و پس از قطع، جسمی می‌شود جامد بی‌جان ‏و بی‌اثر، در صورتی که دانشگاه که از هزاران استاد و دانشجو و کارمند زنده و پویا تشکیل گردیده، اگر مورد ‏حمله قرار گیرد به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع خواهد کرد و به فرض اینکه موقتاً خاموش گردد، آتشی ‏خواهد شد زیر خاکستر که سرانجام شعله‌ور خواهد گردید[…] البته دیدها مختلف است هر کس از زاویه ‏مخصوص، احساسات و افکار و ارزشیابی‌های خود به امور می‌نگرد و به قضاوت می‌پردازد[…] فردای آن روز، ‏مأمورین انتظامی که پس از سقوط مصدق در دانشگاه راه یافته بودند آنجا را ترک کردند”.‏

‎ ‎دکتر علی‌اکبر سیاسی؛ گزارش یک زندگی، صفحات 234ـ 238‏‎ ‎

خبر تظاهرات 16 آذر و کشته شدن سه دانشجو به سرعت در سراسر جهان انتشار یافت و بسیاری از دانشگاههای ‏اروپا و آمریکا با دانشگاه تهران ابراز همدردی کردند. در مراسم برگزاری سومین روز شهادت دانشجویان، ده‌ها ‏هزار تن از مردم تهران و شهرستانها بر سر مزار آنها در امامزاده عبدالله گرد آمدند. تلاش مأمورانِ انتظامی ‏برای جلوگیری از حرکت دسته‌جمعی هزاران دانشجو به شهر ری با شکست مواجه شد و دانشجویان مراسم وداع ‏با یاران شهید خود را همراه با شعارهای ضداستبدادی باشکوه فراوان برگزار کردند و در اعتراض به جنایات ‏رژیم مدت پانزده روز از شرکت در کلاسهای درس خودداری نمودند.‏

حادثه 16 آذر 32 به عنوان یک روز “مقاومت تاریخی” در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس همه ساله به ‏رغم کوشش رژیم و ساواک، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران مراسم و تظاهراتی به یاد ‏شهیدان آن روز بر پا کرده‌اند که تا امروز ادامه دارد و 16 آذر نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران و ‏مقاومت دانشجویان و دانشگاهیان در برابر ظلم و ستم حکومت‌کنندگان اعم از شاه و شیخ شناخته شده است. ‏تظاهرات دانشجویان که از روز 14 آذر آغاز شد در اعتراض به چند واقعة مهم روز بود: 1ـ محاکمة دکتر ‏مصدق در دادگاه نظامی 2ـ برقراری مناسبات سیاسی بین ایران و انگلیس 3ـ زمزمه تشکیل کنسرسیوم نفت برای ‏چپاول ثروت ملی. دانشجویان که هیچ حادثه‌ای از نظرشان مخفی نمی‌توانست باشد رسالت خود می‌دانستند که در ‏دفاع از آزادی و عدالت و استقلال مملکت در برابر رژیم ایستادگی و مقاومت کنند.‏

‎ ‎دانشجویان، استادان، دانشگاهیان‎ ‎

آن گونه که ملاحظه فرمودید وقتی چند ماه پس از کودتا و در شرایطی که نظام شاهی مست بادة پیروزی ا‌ست و ‏کثیری از آزادیخواهان را به بند کشیده و حکومت نظامیان بر پا کرده و نفس را در سینه‌ها حبس نموده و یک ‏نظامی قلدر (سپهبد زاهدی) را در مقام نخست‌وزیری گمارده و قدرت‌های سلطه‌گر را در پشت خود دارد و جنایت ‏‏16 آذر را آفریده در چنین شرایطی یک رئیس دانشگاه منتخب استادان (انتخابی) در دفاع از دانشگاه و دانشگاهیان ‏در برابر رژیم می‌ایستد تا نظامیان را از ورود به صحن مقدس دانشگاه منع کند. اگر او چنین می‌کند از آن روست ‏که نه منصوب حاکمیت که منتخب استادان است و پشت‌گرمی او نه رژیم که دانشگاهیان هستند و این صحنه را ما ‏باز در زمان ریاست دکتر فرهاد شاهدیم وقتی روز اوّل بهمن ماه 1340 دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض ‏به تعطیل مجلس به کلاسهای درس نرفتند و با برپایی تظاهرات خواستار کناره‌گیری دولت دکتر امینی شدند، شاه ‏که در انتظار فرصت بود تا زهرچشمی از دانشجویان بگیرد دستور حمله به دانشگاه و سرکوبی دانشجویان را ‏صادر کرد؛ کماندوها به فرماندهی سروان منوچهر خسروداد، به دانشگاه یورش بردند و در تعقیب دانشجویان تا ‏کلاسهای درس رفتند و عدة زیادی از دانشجویان، دختر و پسر را مضروب و مجروح نموده چند تن از استادان را ‏نیز کتک زدند، وسایل و دستگاههای علمی آزمایشگاههای دانشکدة پزشکی را شکستند و حتی کتابها را در ‏کتابخانه‌ها پاره کردند. آمار مجروحان این یورش به بیش از 600 تن رسید. دکتر فرهاد رئیس انتخابی دانشگاه ‏تهران طی اعلامیه ای این حمله وحشیانه را محکوم کرد و از ریاست دانشگاه استعفا داد.‏

‏ ‏

متن اعلامیه دکتر فرهاد اینگونه بوده است:‏

‏”امروز یکشنبه اوّل بهمن ماه ساعت یازده و ربع، عده‌ای نظامی، بدون آنکه اتفاقی مداخله آنان را ایجاب نماید به ‏محوطة دانشگاه وارد شده و جمعی از دانشجویان را مضروب و مجروح نموده‌اند. دانشگاه نسبت به این عمل ‏رسماً اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین و مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی که نتیجه ‏رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود، این جانب و رؤسای دانشکده‌ها از ادامة خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود”.‏

رئیس دانشگاه تهران ـ دکتر فرهاد

دکتر فرهاد و شورای عالی دانشگاه که مرکب از رؤسا و نمایندگان انتخابی دانشکده‌ها بودند در جریان دستگیری ‏صدها دانشجو و انتقال آنها به زندان قزل‌قلعه هم (نویسنده نیز از جمله دانشجویانی بودم که در این جریان به زندان ‏انفرادی قزل‌قلعه افتادم) بسیار فعال بودند و تا آزادی همة دانشجویان زندانی از پای ننشستند. شاه که می‌خواست با ‏مطرح کردن “انقلاب سفید” و اصلاحات ارضی پایه‌های حکومت خود را تثبیت کند با عکس‌العمل تند دانشجویان ‏روبرو شد تا آنجا که دانشجویان پارچه نوشته‌ای سر در دانشگاه تهران نصب کردند که این جملة معروف و ‏تاریخی در آن آمده بود “اصلاحات آری، دیکتاتوری نه”. پس از آنکه شاه سعی کرد بار دیگر فضای سیاسی ایران ‏را به فضای استبدادی کامل تبدیل نماید و حوادثی نظیر 15 خرداد 42 پیش آمد باز در تمام مبارزات ضد ‏دیکتاتوری دانشجویان و دانشگاهیان در صف مقدم جبهه تلاش می‌کردند و هزینه می‌پرداختند. بالاخره این ‏دانشجویان و استادان بودند که با انتخاب راه مبارزه مسلحانه و مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد شاه، راه را ‏برای تغییر نظام هموار کردند و پرچم مبارزه را با خون خود در سنگر آزادی در اهتزاز نگه داشتند و در این ‏مبارزه یک لحظه از پای ننشستند.‏

‎ ‎دانشجویان، استادان و دانشگاهیان‎ ‎

پس از انقلاب ضد سلطنتی باز این دانشگاهیان بودند که با الهام از فاجعة 16 آذر و به خاطر حفظ «سنگر آزادی» ‏آن همه ایثار و فداکاری نشان دادند و نگذاشتند حتی در سخت‌ترین شرایط پرچمی که روز 16 آذر برافروخته شده ‏بود بر زمین افتد.‏


پس از پیروزی انقلاب و تشکیل شوراهای هماهنگی در دانشگاههای کشور و به دست گرفتن ادارة دانشگاه‌ها به ‏وسیلة نمایندگان منتخب استادان، دانشجویان و کارمندان، تلاش و توطئه برای درهم کوبیدنِ «سنگر آزادی» ‏شروع شد که شرح ماجرا را در نوشته‌های قبلی توضیح داده‌ام. امروز روشن شده است که پس از تشکیل دفتر ‏تحکیم وحدت مرکب از انجمن‌های اسلامی زیر حمایت رژیم، این تشکل دو شقه می‌شود. یک گروه تمایل به تسخیر ‏سفارت آمریکا و گروه دیگر با این استدلال که اگر قرار است سفارتی تسخیر شود، سفارت شوروی باید باشد، ‏چون آنها مارکسیست و ضدخدا هستند. این گروه برای اینکه از تسخیرکنندگان سفارت عقب نیافتند به فکر تسلط بر ‏دانشگاهها از طریق انقلاب فرهنگی افتادند. یکی از مدافعان سرسخت این جریان محمود احمدی‌نژاد بود و این ‏جماعت کاری را که پس از جنایت 16 آذر 32 وزیر جنگ دولت سپهبد زاهدی می‌خواست انجام دهد زیرا معتقد ‏بود “دانشگاه را هم در صورتِ لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد” ولی به دلیل مقاومت ‏دانشجویان و استادان، شاه و دولتِ برگزیدة او موفق نشد، بعد از 27 سال(در سال 59) آقای احمدی‌نژاد و ‏دوستانش با گرفتن چراغ سبز از نظام ولایی توانستند در دانشگاهها را به روی دانشجویان ببندند و برای چند سالی ‏بر آن مسلط شوند.( مراجعه کنید به مجله شهروند 13 آبان 86 مصاحبه با تقی رحمانی، باقر علائی، عباس عبدی ‏و محمدعلی سیّدنژاد). اما دانشجویان و استادان با مقاومت و ایستادگی حیرت‌انگیز و با هدیه کردن هزاران شهید و ‏زندانی و شکنجه شده در پای آرمان آزادی و عدالت و مبارزه با استبداد و خودکامگی هرگز اجازه ندادند پرچمی ‏که قهرمانان 16 آذر 32 برافراشتند بر زمین افتد. و دیدیم چگونه نهالی که در 16 آذر 32 کاشته شد به بار نشست ‏و 18 تیر 78 بار دیگر از سنگر آزادی فریاد مرگ بر دیکتاتوری برخواست که تا امروز ادامه دارد و دانشجویان ‏و استادان دانشگاههای کشور هزینه آن را می‌پردازند و به مقاومت ادامه می‌دهند. امروز استادان و دانشجویان با ‏تمام وجود آثار تلخ تسلط حکومت بر دانشگاهها و از بین رفتن استقلال محیطهای علمی را احساس می‌کنند زیرا ‏رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمی‌توانند یا نمی‌خواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع کنند و نگذارند به حریم ‏دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و این خصلت دانشجویی است، تا دانشگاه ‏هست مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی و دیکتاتوری ادامه دارد. ‏

‎ ‎دانشجویان و استادان، عزیزانم‎ ‎

شما وارث 70 سال مبارزة دانشجویی هستید این امانتی است بسیار گرانبها که امروز در دستان شماست. آن را ‏پاس بدارید آن گونه که در این سالها با فداکاری بسیار در تمامی صحنه‌ها و تحولات کشورمان حضور داشته و ‏نقش پیشتاز داشته‌اید. امروز ملت از شما توقع دارد که با آگاه‌سازی قشرهای مختلف جامعه با همبستگی و یک‌دلی ‏با گروههای اجتماعی دیگر رسالت خود را در این برهه بسیار حساس از تاریخ کشورمان انجام دهید و ثابت کنید ‏که ادامه‌دهندگان راستین مبارزه به خاطر آزادی و عدالت هستید و پرچمی را که در 16 آذر 32 به اهتزاز درآمد ‏به بهترین نحو پاسداری می‌کنید. ‏

‎ ‎چه باید کرد؟‎ ‎

ده سال اخیر که از سال 76 آغاز شد درسهای بسیاری به ما آموخت، آموخت که شعارهای محمد خاتمی ‏‏(دموکراسی، مردم‌گرایی، قانونمداری و جامعة مدنی) و شعارهای احمدی‌نژاد (عدالت و مهرورزی) در حکومت ‏دینی تا چه اندازه غیرعملی و دور از واقعیت است. اگر برنامه‌های اعلام شده از سوی خاتمی منجر به حادثة 18 ‏تیر 78 شد و در پی آن دستگیری و شکنجه تعداد زیادی از دانشجویان، امروز مهرورزی و عدالت‌خواهی ‏احمدی‌نژاد را با مردم و بویژه دانشجویان و استادان و زنان و روزنامه‌نگاران و کارگران و معلمان و اقوام ایرانی ‏و دیگر قشرهای جامعه شاهدیم. دوستان شما در زندانها در سخت‌ترین شرایط قرار دارند و به جای «مهر»، خشم ‏و کینه و انتقام به آنها هدیه می‌شود و به جای عدالت و پول نفت، فقر و بیکاری، اعتیاد، فساد و اختلاف طبقاتی ‏وحشتناک. ‏

حوادث دانشگاههای پلی‌تکنیک، علامه، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه‌ها به ما آموخت که پس از گذشت 30 سال ‏نسلی که هیچگونه نقشی در برپایی نظام فعلی نداشته باید خود سرنوشتِ خویش را بدست گیرد. دانشجویان و نسل ‏جوان ما باید تمام تلاش خود را در جهت این خواست متمرکز کنند که برای عبور از شرایط بحرانی و خطرناک ‏امروز، ضمن مخالفت با هر نوع بهانه‌ دادن برای حمله و تجاوز به سرزمین ایران، شرایط یک همه‌پرسی برای ‏تعیین تکلیف قانون اساسی و نظام فراهم گردد، که پیش شرط‌های آن بارها اعلام شده است. اروپا و آمریکا باید از ‏این موش و گربه بازی دست بردارند و سازمانهای بین‌المللی حقوقِ بشری فشارهای خود را متمرکز در انجام یک ‏انتخابات آزاد در ایران کنند که در آن صورت و با ایجاد حکومتِ مردم بر مردم، بسیاری از مشکلات حل خواهد ‏شد و دانشگاه و دانشجویان در تحقق این امر باید پرچمدار باشند. از دانشگاهیان جز مقاومت و ایستادگی در برابر ‏ظلم و بی‌عدالتی و استبداد و برافراشته نگه داشتن پرچمی که سه آذر اهورایی روز 16 آذر 1332 در سنگر ‏دانشگاه به اهتزاز در آوردند، توقعی نیست.‏

و این شعار شهدای “روز دانشجو” که فریاد کردند مرگ بر دیکتاتوری، زنده باد آزادی را هرگز از یاد نبریم.‏

پیروز باشید.‏