پس از سه‌شنبه‌های اعتراض

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

راهپیمایی‌های بیست‌و‌پنجم بهمن و اول اسفند، واکنش حکومت به شهیدان این روزها و بازداشت موسوی، کروبی و همسرانشان، تجربه‌‌ی تازه‌ای را به فهرست تجارب جنبش سبز افزود: سه‌شنبه‌های اعتراض؛ آیا این تجربه کامیاب بود؟

اینک زمان ارزیابی آن فرا رسیده و این یادداشت، بخش اول از یک نوشته‌ی سه‌گانه است که این تجربه را بازخوانی می‌کند، اما نخست اگر کسی می‌خواهد در صورتی “خلاصه” بداند در سه‌شنبه‌های اعتراض (دهم، هفدهم و بیست‌وپنجم اسفند) چه گذشته است گزارش‌های سه‌گانه‌ی فرشته‌ قاضی را بخواند (1)، آن سه گزارش، جامع‌ترین خلاصه‌هایی است که از میان دوازده رسانه‌ی خبری برگزیده‌ام.

 

نخستین تجربه‌

این نخستین بار بود که یک سلسله حرکت دامنه‌دار اعتراضی برگزار شد در حالیکه نه مجوّز داشت، نه رهبر و نه تمرکز.

نه تنها مجوّز نداشت بلکه به انواع زبان‌ها تهدید شده بود؛ آن جمعیت پراکنده‌ای که در تهران و شهرهای مختلف ایران به خیابان آمدند در آوار تهدیدها از همه چیزشان گذشتند و آمدند، و مگر از جان عزیزتر نیز هست وقتی هنوز خاک و داغ محمد مختاری و صانع ژاله تازه است و حکومت، بی‌رحمانه یا به تیغ می‌کِشد یا به زنجیر می‌کُشد؟

رهبر نداشت چون نه به دعوت موسوی و کروبی آمده بودند و نه مشاوران ارشد آن دو؛ حتی “شورای هماهنگی راه سبز امید” نیز آغازگر آن دعوت نبود. پیشنهادی بود از گروه‌های فعال در داخل کشور که از خارج پشتیبانی شد و به کمک رسانه‌های سبز و نیز صفحه‌ی فیس‌بوک ۲۵ بهمن فراگیر شد و سرانجام مورد حمایت مشاوران و شورا نیز قرار گرفت.

متمرکز نبود چون حکومت همه‌ی راه‌ها را برای تجمع متمرکز بسته بود و هزار دسته در هزار گوشه‌ی تهران و دیگر شهرها در اجتماعی غیر متمرکز، در عین مطالبه‌ آزادی رهبران و زندانیان سبز، اعتراضی متمرکز داشتند؛ این هزارپاره اما خوب می‌دانستند که دیر یا زود بعد از مبارک و بن‌علی، نوبت سیدعلی فرا می‌رسد.

 

 دستاوردها

شبکه الجزیره در گزارش خود از این تجربه تاکید کرد که ایرانی‌ها وضعیتی متفاوت از مصر و تونس دارند و مجبورند راه‌های مختلفی را از جنس سه‌شنبه‌های اعتراض تجربه کنند.

در شرایطی که هیچ سلاحی جز فشارهای بین‌المللی نمی‌تواند بر طغیان “فرعون ایران” تاثیر بگذارد اگر سه‌شنبه‌های اعتراض فقط توانسته باشد توجه دنیا را به ناآرامی کشوری جلب کند که دولتش مجبور است هر سه‌شنبه، لشکرکشی نظامی راه بیاندازد و در ساعاتی از روز به حکومت نظامی اعلام نشده متوسل شود بی‌تردید تا اینجا موفق بوده است.

در یادداشت‌های آینده از رسانه‌هایی خواهم نوشت که پس از همین سه‌شنبه‌ها باور کرده‌اند که ایرانیان نه‌ تنها بی‌قرار زندانیان شجاع و رهبران مقاوم خویش‌اند بلکه دیگر حکومتی با این مختصات را نیز نمی‌خواهند و ادعاهای دولت ایران در مقبولیت مردمی‌اش دروغی بیش‌ نیست.

 مسئولان جمهوری اسلامی نیز در این مدت بارها اشاره کرده‌اند که سال ۱۳۹۰ سال بحران است و راست گفته‌اند؛ زیرا دولتی که مردمش او را در جهان بی‌آبرو کرده است در باتلاق بحران و بی‌اعتباری داخلی و خارجی فرو خواهد رفت.

سه‌شنبه‌های اعتراض نه می‌خواست و نه می‌توانست همه‌ چیز را تغییر دهد اما خواست و توانست کاری کند که حکومتیان نه تنها دهانِ آلوده به “درخواست اعدام برای سران فتنه” را ببندند بلکه حتی جرأت نکنند خبر بازداشت آن‌ها را تایید کنند و چندین تن را گماشته‌اند تا بازداشت را تکذیب کنند.

راستی ماجرای “حشمتیه” چه بود؟ وب‌سایت کلمه با قطعیت از انتقال آن‌ها به حشمتیه خبر می‌دهد اما ناگهان به گفته فرزندان موسوی، حکومت از آن‌ها می‌خواهد که به دیدار پدر و مادرشان بروند تا باور کنند که آن‌ها در حشمتیه نیستند. آیا نمی‌توان حدس زد که حکومت از ترس شعله‌ور شدن سه‌شنبه‌ها آن‌ها را از زندان به خانه بازگردانده و به فرزندان موسوی التماس کرده‌اند که به دیدارشان بروند تا از فشار و خشم افکار عمومی کاسته شود؟ نامه فرزندان موسوی را دوباره بخوانید؛ آنها می‌گویند: “اجبار زندان‌بانان برای تن دادن به این ملاقات، پیروزی بزرگی برای مردم ایران است”. از سوی دیگر در آستانه آخرین سه‌شنبه اعتراض که می‌رفت تا آتش زدن عکس‌های فرعون در چهارشنبه‌سوری، نماد و تمثیلی از استبدادسوزی باشد، فرزند مهدی کروبی نیز می‌نویسد: “بعد از ۲۳ روز بی‌خبری مطلق از وضعیت پدر و مادرم، امروز روحانی عزیزی که مورد اعتماد خانواده و حاکمیت است طی تماس تلفنی با اینجانب اظهار داشتند که شب گذشته در محیطی دوستانه با  پدر و مادرم ملاقات نموده‌اند. این عزیز خبر از صحت، سلامت و آرامش کامل آنان دادند. با وجود ۳۶ روز محرومیت تمامی اعضای خانواده از دیدار با والدین  و ۲۳ روز از ناپدید شدن آن ها، این اقدام دیر هنگام مقامات امنیتی را به فال نیک گرفته و امید است که در آینده نزدیک حق اطلاع و دیدار خانواده به رسمیت شناخته شود”.

 

تعداد معترضان

جمعیت معترضان در این روزها چه تعداد بود؟ اگر آمار دقیقی در دست نیست آشفته‌گویی حکومتیان که هست! کیهان نوشت که” سیصد چهارصد نفر بیشتر در این تجمعات شرکت نکرده‌اند”، اما فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد که “به جز افراد قلیلی حدود سه‌هزار نفر که بیشتر در تهران بودند در این فراخوان‌ها شرکت نکردند” و کمی بعد سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران به لباس شخصی‌ها توصیه کرد که “از جمعیت باطل، میلیونی هم که باشند نباید بترسند”. این کلمات قصار برای شمارش جمعیت کافی نیست؟

 

شورای “هماهنگی”

می‌ماند نقش و نقد شورای هماهنگی راه سبز امید؛ شورایی که اگرچه ناشناخته بودن اعضایش در داخل ایران قابل درک، فهم و احترام است اما نباید فراموش کند که اگر به “جای هماهنگی” دچار توهّم رهبری جنبش سبز شود تاثیرش را از دست خواهد داد.

سبزها از مسلمان و غیرمسلمان گرفته تا مدافعان آیت‌الله خمینی و مخالفان وی، از اصلاح‌طلبان در چارچوب قانون اساسی گرفته تا نیروهای خواهان تغییر ساختاری، همه و همه، کنشگران روزهای سبز ایرانند و شورا اگر بتواند امانت‌دارانه، حلقه وصل این گروه‌ها شود و برای حرکت‌های اعتراضی آینده نقدها را بشنود و نقش‌ها را هماهنگ کند تا بتوان با آرایشی هرچه منسجم‌تر در برابر دیکتاتور ایستاد به وظیفه تاریخی خود عمل کرده است.

و سرانجام… حافظ می‌گوید:

از خلاف‌آمد عادت بطلب کام که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

جنبش سبز از زلف پریشانِ همین تجمع‌ها و روزهای پراکنده، قامت‌اش را به رخ دشمنان آزادی می‌کشد و کسب جمعیت می‌کند.

 

پانویس

(1)

گزارش دهم اسفند

گزارش هفدهم اسفند

گزارش بیست و پنجم اسفند