مانلی

نویسنده

سروده هایی از محمد رضا عبدالملکیان و سید مهدی موسوی

فلسفه بازی شعر

محمد رضا عبدالملکیان

 

 

او در سال 1331 در شهرستان نهاوند متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهرستان ادامه داد و پس از ادامه تحصیل در رشته کشاورزی، با اخذ درجه لیسانس « مهندسی کشاورزی » در سال 1357 در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران به کار مشغول و در سال 1363 به وزارت کشاورزی منتقل شد.

 تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته مدیریت ادامه داد و در حال حاضر به عنوان مدیرکل دفتر آموزش‏های رسمی و حرف کشاورزی مشغول کار است.عبدالملکیان کار شعر را از دورة دبیرستان آغاز کرد و در سال 1354 نخستین مجموعه شعرش را منتشر کرد. او طی بیش از 30 سال فعالیت شعری علاوه بر چاپ و انتشار چندین عنوان مجموعه شعر، عهده دار مسئولیت‏های گوناگون فرهنگی و ادبی نیز بوده است و از جمله در حال حاضر مدیر عامل دفتر شعر جوان، عضو هیئت مدیره انجمن شاعران ایران و عضو شورای عالی خانه هنرمندان است.

زیبا

زیبا هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم

تا رود آفتاب بشوید

دلتنگی مرا

زیبا

هنوز عشق

در حول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را

با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل ها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

در تندباد عشق نلرزد

زیبا

آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را

احساس می کنم

آنگونه عاشقم که نیستان را

یکجا هوای زمزمه دارم

آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

 

زیبا

چشم تو شعر

چشم تو شاعر است

من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا

کنار حوصله ام بنشین

بنشین مرا به شط غزل بنشان

بنشان مرا به منظره ی عشق

بنشان مرا به منظره ی باران

بنشان مرا به منظره ی رویش

من سبز می شوم

زیبا

ستاره های کلامت را

در لحظه های ساکت عاشق

بر من ببار

بر من ببار تا که برویم بهاروار

چشم از تو بود و عشق

بچرخانم

بر حول این مدار

زیبا

زیبا تمام حرف دلم این است

من عشق را به نام تو آغاز کرده ام

در هر کجای عشق که هستی

آغاز کن مرا

 

مرد هم گریه می کند وقتی…

سید مهدی موسوی

سید مهدی موسوی (متولد ۱۳۵۵ در تهران) از دیدگاه بعضی از منتقدین، بنیانگذار غزل پست مدرن و جنبش شاعران پیرو پست مدرنیسم در ایران است. مطرح‌ترین کتاب او «فرشته‌ها خودکشی کردند» می‌باشد که به‌صورت زیرزمینی در سال ۱۳۸۱ به چاپ رسیده و نایاب می‌باشد. نسخهٔ الکترونیکی آن در اکثر سایت‌های دانلود کتاب موجود است.

وبلاگ او از وبلاگهای پرطرفدار شعر فارسی بوده و در نظرسنجی‌های پرشین بلاگ و بلاگفا همیشه در رده‌های نخست قرار داشته است. او هم‌چنین در زمینه‌های نقد، داستان و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقاله هایش در تعدادی از نشریات به چاپ رسیده است.

او بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) در حمایت از اعتراضات مردمی و جنبش سبز ایران وبلاگش را بست؛ اما بعد از شش ماه دوباره به نوشتن پرداخت. بسیاری از کتاب‌های او توسط وزارت ارشاد ایران برای چاپ در ایران نامناسب تشخیص داده شده و ممنوع می‌باشد.

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های او ایجاد کارگاه‌های شعر و داستان در شهرهای مختلف ایران نظیر کرج، تهران، شاهرود، مشهد و… در طی سال‌های ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۸ بوده است، وی کارگاه های خود را در اعتراض به جریان توقیف کتابش «پرنده ی کوچولو نه پرنده بود نه کوچولو» در نمایشگاه کتاب سال ۱۳۸۹ تعطیل نمود. از شاگردان مطرح او می توان به محمد حسینی مقدم، فاطمه اختصاری، الهام میزبان، آناهیتا اوستایی، محسن عاصی و حامد داراب اشاره نمود. هم‌چنین او در سال‌های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ سردبیری نشریهٔ «همین فردا بود» (نشریهٔ تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که با استقبال خوبی روبه‌رو شده اما پس از انتخابات لغو مجوز شد.

جریان «غزل پست مدرن» و شعرهای او، در بین اساتید ادبیات، طرفداران و مخالفین زیادی دارد. اساتیدی نظیر محمد علی بهمنی از حامیان این جریان و بعضی دیگر مانند علی باباچاهی از مخالفان آن می‌باشند. برگزاری «جشنواره غزل پست مدرن» که با حمایت و نظارت «مهدی موسوی» صورت گرفت در سال ۱۳۸۶ بازتاب‌های مثبت و منفی در رسانه‌های مختلف داشت. بسیاری از آثار برگزیده این جشنواره بعدها به‌صورت زیرزمینی در مجموعه ای تحت عنوان «گریه روی شانه‌های تخم مرغ» منتشر شد.

در سال ۱۳۸۹ وبلاگ او با نام «غزل پست مدرن و» ابتدا فیلتر و سپس با حکم قضایی مسدود شد. بعد از چند مرحله فیلترینگ بالاخره در آدرسی جدید وبلاگی با همین نام ایجاد کرد که به صورت پیوسته هر جمعه به روز می شود.

یکی از شعرهای مجموعهٔ «پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!» در سال ۱۳۸۹ توسط شاهین نجفی به نام «شاعر تمام شده» به صورت موزیک اجرا شد و مورد استقبال زیادی واقع شد.

1

ناگهان زنگ می زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد

مرد هم گریه می کند وقتی، سر ِ من روی دامنت باشد

بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات

واقعا عاشق خودش باشی، واقعا عاشق تنت باشد

روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت

توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد

دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی

بعد، در راه دوست جان بدهی… دوستت عاشق زنت باشد!

چمدانی نشسته بر دوشت، زخم هایی به قلب مغلوبت

پرتگاهی به نام آزادی، مقصد ِ راه آهنت باشد

عشق، مکثی ست قبل بیداری… انتخابی میان جبر و جبر

جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت باشد

خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکی درمیاوری، شاید

هجده «تیر» بی سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد

2

یک چراغ خاموش است، یک چراغ روشن نیست !!

کوچه‌ای که تاریک است جای شعر گفتن نیست !

هر دو پوچ می‌مانیم، هر دو پوچ می‌میریم

من که عاشق او بود، او که عاشق من نیست

مثل اشتباهی محض، در تضاد با خویشیم

آدم آهنی هستیم، ‌جنسمان از آهن نیست

مرد مثل دخترها، گریه می‌کند آرام

زن اگرچه بغض آلود فرض می‌کند “زن” نیست

بی پناه و سرگردان، در تمام این ابیات

اتّفاق می‌افتد، شاعری که اصلا نیست

باز شعر می‌گویم، گرچه خوب می‌دانم

شعر فلسفه بازی‌ست جای گریه کردن نیست !