جنگ سردی در راه نیست

نویسنده

po_masoud_01.jpg

مسعود بهنود

آیا با حمله ارتش روسیه به گرجستان دوران پس از جنگ سرد پایان گرفت، آیا بار دیگر دورانی همچون جنگ سرد ‏آغاز شد. این سئوالی است که در هفته گذشته بارها در رسانه های جهانی مطرح شده و دولتمردان در برابر خبرنگاران ‏ناگزیر شدند که به این سئوال پاسخ دهند. ‏

نکته اساسی بیشتر مقالات رسانه های معتبر هشداری است به غرب که انگار در قله قدرت تنها مانده پس ‏از جنگ سرد، که مبادا باز رقیبی بیاید و دنیا را هراس جنگ اتمی دیگر به وحشت اندازد. این کابوس غربیان است.


اما جنگ سرد، فقط یک مفهوم سیاسی تاریخی نیست. برای نسل من – زاده های پایان جنگ جهانی دوم و ‏همزادان جنگ سرد – این اشارات زنده کننده خاطراتی دیگرست، خاطرات دنیائی که همچون فیلم های نسل اول سیاه و سفید ‏بود، هر کس از دید خود، ساکن اردوی خیر و دشمن شر. انگار هنوز رنگی نشده بود حیات، از سایه روشن ها مانند ‏امروز پر نبود. دست کم در جهان سوم چنین بود.‏

دو نسل جوانان بعد از جنگ جهانی دوم، اگر خانواده و سنت و عرف موفق نمی شد ترمزشان بزند و اگر با ‏شور میان حادثات می افتادند، دو راهی برابرشان بود یا باید هوادار دیکتاتوری پرولتاریا می شدند با نگاهی به مسکو یا پکن، یا شیفته غرب سرمایه داری و دموکراسی ‏لییرال. جز این سرنوشتی نداشتند. آنان راه زندگی را به کنایت از بین سطور کتابی، یا وقت تماشای تئاتری، به اشارت ‏محبوبی، و یا به الگوئی به ارث برده از پیران خانواده انتخاب می کردند. و گاه به همین اشارات در جوانی در خون می غاتیدند.‏

‎ ‎جنگ سرد جهانگیر‎ ‎

دو جنگی که جهانی نامگذاری شدند، به راستی همه جهان را در برنگرفتند. بسیار بخش ها از کره زمین در صلح و ‏آرامش ماند. اما جنگ سرد که از خاکستر بمب های اتمی هیروشیما و ناکازاکی برآمد، هیچ گوشه ای از زمین را خالی ‏نگذاشت. هیچ عرصه بشری را رها نکرد. فقط سیاست نبود. همه عرصه های زندگی جولانگاه جنگ سرد بود.


جنگ سرد بود که به روشنفکران فرصت داد تا جاودانه معترض بمانند و بنویسند که روشنفکر یعنی کسی که علیه سلطه برخیزند. برتران راسل فیلسوف و ‏ریاضی دان بزرگ قرن از عناوین اشرافی و امتیازات خود گذشت تا بتواند همپای ولتر و بزرگان افسانه ای تفکر ‏جهانی شود. سارتر فیلسوف غوغائی از خیر جایزه نوبل گذشت تا بتواند فریادگر خشمگین جنگ شکر کوبا و جنگ ‏ویت نام باشد. بیانیه ژان پل سارتر در رد جایزه نوبل به تعبیر یک نویسنده ایرانی مانند نیزه ای به قلب اردوی راست ‏فرو نشست. چنان که چارلی چاپلین و ارسن ولز در قلب جهان سرمایه داری شایسته همه نوع افتخار شدند چون ‏‏”سلطان در نیویورک” و “همشهری کین” ساخته بودند. ورنه “پرده پاره” فیلمی علیه بلوک شرق برای آلفرد هیچکاک ‏فیلمساز بزرگ افتخار نیاورد.‏

و پایان جنگ سرد بود که ناراضیان را از لخ والسا تا نلسون ماندلا در کاخ های ریاست جمهوری جا داد، کاری که ‏در دوران جنگ سرد جز با کودتا و حرکت تانک ممکن نمی شد. و جنگ سرد پایان گرفته بود که برخلاف جهت ‏برتران راسل، آنتونی گیدنز جامعه شناس برجسته و مطرح ترین جامعه شناس جهانی را امکان داد تا جامه لردها به ‏بر کند. جز با رنگین شدن جهان پس از جنگ سرد، و پایان ارمانخواهان، و پایان جنگ دیو و فرشته هیچ یک از اینان ‏رخ دادنی نبود. ‏

در دوران جنگ سرد چه آسان لقب تقسیم شد. “جهان آزاد”، لقبی برای کشورهای با نظام دموکراسی لیبرال و “پرده ‏آهنین” برای کشورهای عضو اردوگاه شرق. و ما شدیم “جهان سوم” یعنی جهان اولی هست و جهان دومی هست و ‏همین. و جهان سوم آوردگاه آن دو جهان دیگر بود و جنگ در آن جا خونین. در جهان سوم ادبیات رنگ چپ داشت و ‏فن سالارانی که مناسب برای دولتمردی فرض می شدند بیش تر از جناح راست بودند. در یک سو نان و آب بود و ‏امکانات دنیا، در اردوی دیگر افتخار بود و زندان و شهادت که چه آسان بخشیده می شد.‏

اما جنگ سرد که چندان از کرانه های سبز مدیترانه عبور کرد و به سرزمین های خشک آسیا و اروپا رسید خونین شد ‏از شعر و ترانه گذشت به زندان و دار و جوخه اعدام کشید. در شیلی هزاران گمشده بر دست خانواده هائی مانده که تا ‏زنده بود پینوشه را راحت نمی گذاشتند. و چنین بود در همه آمریکای لاتین با حکومت های غربگرا و جوانان شیفته چه ‏گوارا. در دیگر سرزمین ها همین.‏

‎ ‎علی و آلن‎ ‎‏ ‏

در آخرین سال های جنگ سرد در نوشته ای نوجوانان جهان سومی را “علی ” فرض کرده بودم و نوجوانان جهان اول ‏را “آلن”. ‏

در گزارش بلند “علی و آلن” با اشارتی به زندگی میلیون ها نوجوان جهان سومی نشان داده بودم “علی” ها هر جای ‏جهان سوم که به دنیا آمده باشند خیلی زود دیو و فرشته خود را می شناسند و صاحب آرمانی می شوند و با جهان بینی ‏مشخصی در جنگ می افتند و چه بسا هنوز دوران نوجوانی به پایان نبرده با لبخندی بر لب به افتخار شهیدی از جهان ‏می روند. اما “آلن” ها چند سالی بعد از مرگ علی تازه اولین حرکت اجتماعی خود را – مثلا در شکل انتخابات انجمن ‏دانشجوئی – تجربه می کنند و سال ها بعد با عضویت در یک حزب، داوطلب سیاسی گری می شوند.‏

بر آن اساس زندگی علی های جهان سومی پر از آرمان و خواست، سرشار از هیجان و ستیز می توانست بود، اما در ‏جهان اول آلن ها با عمرهای دراز ، درگیر تورم و رکود و تلاش برای خریدن خانه ای بزرگ تر و تعطیلات ‏خوش تر. علی ها و آلن ها بر اساس آن نوشته شباهتی به هم نمی بردند در دوران جنگ سرد.‏

وقتی عمر جنگ سرد به پایان نزدیک بود، نماد بزرگش دیوار برلین فروریخت. در میان اشک و ‏حیرت میلیون ها آرمانخواه که از دور و نزدیک به تماشا مشغول بودند، دیوار توسط جوانانی فروریخت که در برابر ‏میکروفن های تلویزیونی جهان از استقبال کنندگانشان شلوارجین، سیگار مارلبورو و ویدئو می ‏خواستند. برخلاف تصور ارمانخواهان غربی در کلام دیواریان “آزادی” شنیده نبود.‏

و این زمانی بود که دیگر زدن گیتار به سبک الویس پریسلی در مسکو عقوبت مرگ نداشت بلکه عکس و تصویر ‏جان لنون در همان مسکو در سالگرد تولد جان به ستون های خیابانی و به دیوار همه سفارتخانه ها چسبانده شده بود.‏

‎ ‎سهم ایران‎ ‎

تا آخرین سال های جنگ سرد گفته می شد ایران، آلمان و فنلاند نقاطی هستند که امکان دارد موجب آغاز جنگ جهانی تازه ای شوند، ایران از بقیه زودتر گرفتار شد ماجرای معروف به “ ‏غائله اذربایجان” با تاخیر استالین در بیرون بردن نیروهایش آغاز شد و تا یک سالی بعد از آن هم ادامه یافت. ‏حاصل ظاهریش ده ها هزار آواره که برخی هنوز در گوشه کنار روسیه و جمهوری های مستقل شده از شوروی ‏زندگی رقت باری دارند.‏

هفت سال بعد از آن با ساقط شدن دولت محمد مصدق و کودتای 28 مرداد تکانی بزرگ در تاریخ ایران رخ داد که ‏هنوز جامعه سیاسی ایران از بحث درباره آن فارغ نشده است. انقلاب ایران هم یکی از رویدادهائی است که نوشته اند ‏پیآمدش ترغیب کننده شوروی به حضور نظامی در افغانستان بود، همان حادثه ای که آغاز پایان جنگ سرد لقب گرفته است.


اما جدای از این تاثیر گیری، که حاصل داشتن نفت و قرار گرفتن در همسایگی شوروی [جغرافیای طبیعی و سیاسی] ‏بود جامعه شهری ایران از جنگ سرد سودها برد. در آن دوران قلبش بیش تر شبیه به همنسلان اروپائی خود زد، تا مانند دیگر جهان ‏سومی ها. از روشنفکران ایرانی که چشم به سارتر و برتران راسل داشتند تا چریک هائی که اگر در جزیره جوانان ‏کوبا تعلیم ندیده بودند باری همچون گروه های مسلح اروپائی و آمریکای لاتین، جزوه مبارزه مسلحانه نوشتند . بیژن ‏جزنی، پویان، حمید اشرف، مصطفی شعاعیان و مسعود احمد زاده در همشکل سازی با چه گوارا و دیگر نامداران ‏آن عرصه چیزی کم نگذاشتند. ‏

در زمینه نظریه پردازی های سیاسی نیز، مقالات خلیل ملکی چپ مستقل و منشعب از حزب توده ، حکایت از شناخت ‏دقیق او از جنگ سرد و موازین آن و بخش نرم بدن تمساح دارد.‏

کنفدراسیون دانشجویان ایران در آمریکا و اروپا، فعال ترین جنش اعتراضی دوران جنگ سرد علیه یک نظام متحد ‏غرب بود که در طول کمتر از بیست سال عمر خود یادگاران بزرگ نهاد. به زمان خود توانست در اروپای ملتهب دهه ‏شصت جائی و مقامی و سکوئی مخصوص به خود داشته باشد.‏

آخرین تن از شاعران بزرگ ایرانی معاصر، سقوط اتحاد جماهیر شوروی را در غزلی “شکوه جام جهان بین ‏شکست” توصیف کرده است و این زبان هزاران آرمانخواه بود که از سوی دشمنان به خیانت متهم بودند و رقیبان با ‏انصاف، آنان را خیالباف خوانده اند. از دیدگاه آرمانخواهان هم هواداران اقتصاد آزاد جز “خونخوار” و “بی درد” ‏لقب نگرفتند. چپ ایرانی حتی روزگاری دکتر مصدق را به دلیل تکیه بر نظام پارلمانی “لنگر سرمایه داری” دانست و نوشت “مطبخش ‏همیشه دایر و اجاقش گرم و مستخدمانش دست به سینه” اند.‏

‎ ‎سوگواران مرگ جنگ سرد‎ ‎

آرتور کوستلر متفکر در کتاب خوابگرد ها روایتی دارد که آندره فونتن متفکر و روزنامه نویس فرانسوی آن را در ‏ابتدای فصلی از کتاب خود آورده که به بازی با اتم در جنگ سرد اختصاص دارد. آن جا که می گوید “هیچ دورانی، ‏هر چقدر منقلب و ملتهب، نه برای انهدامی همگانی مانند دوران ما آماده است و نه برای دستکاری در نظام طبیعت این ‏همه ابراز دارد. ویژگی بنیائی این دوران بدان است که رشد ناگهانی و بی مانند قدرت مادی با انقلاب معنوی بی سابقه ‏در هم آمیخته.“‏

این انقلاب معنوی بی سابقه، همان است که شصت سالگان امروز در مقایسه اش جهان آغاز قرن بیستم را خالی و پوچ ‏می بینند. ازهمین است که هنوز دل آرمانخواهان جوان برای دوران جنگ سرد می تپد. و همین است که با همه خون ها و ‏دارها و انقلاب ها و کودتا ها که داشت دوران جنگ سرد [ و قلب آرمانی اش دهه شصت میلادی] هنوز در رویاهای ‏آدمیانی پیر زنده است.‏

هیچ گاه بشر مانند دهه شصت پی گیر، صلح ، حقوق بشر، حقوق زنان، جلوگیری از انفجار جمعیت و مصرف، طبیعت ‏گرائی و مبارزه با تخریب محیط زیست، مبارزه با گسترش اتم، و مبارزه برای برکندن فقر و گرسنگی فعال نبود.

شادمانی جهان پیرامون [جهان سوم سابق] از احتمال بازگشت جنگ سرد شاید از آن روست که قانون اساسی جنگل را ‏می دانند که وقتی کرگدن ها و خرس ها و تمساح ها به هم می آویزند، آهوان و غزالان دمی فرصت می گیرند تا نفسی ‏بکشند و آرامش را تجربه کنند.‏

اما هنوز زودست برای آرمانخواهان که سرود استقبال بخوانند برای جنگ سرد که به گفته لنین تاریخ تکرار شدنی نیست و اگر باشد بار دوم کمدی است. چنان که رویدادهای جنگ سرد با وجود وسایل مخابرانی و اطلاعاتی امروز، با ‏انتقال سریع اطلاعات که ابراز آن دم به دم در دسترس مردمان بیشتری قرار می گیرد، دیگر آن نخواهد بود. چنان که ‏پوتین هم با همه هیبتی که می گیرد و کارتونیست های غربی هم همان را می پسندند ، با همه زحمت عکاسی کشید که از وی برهنه با ‏لباس کماندوئی در حالی ماهی گیری تصویری قدرتمند بسازد باز هم نه استالین است و نه حتی برژنف .


این را که جنگ سرد بازگشتنی نیست فیدل کاسترو، آخرین بازمانده قهرمانان جنگ سرد، خوب می داند که در مقدمه ‏یکی از نامه هایش به خروشچف نوشته است که دانستم این دوران تنها دوران برشته کردن کوچک هاست تا بهتر بلعیده ‏شوند.‏

یکی از دلایل آن که جنگ سرد بازگشتنی نیست، همین که نامداران عرصه سیاست، بزرگانی که صندلی های صدارت ‏از آنان بها می گرفت و قدر می پذیرفت، لنین، استالین، هیتلر، چرچیل، موسولینی، ادنائر، دوگل، مارشال پتن، ‏چمبرلین، نهرو، نکرومه، تیتو، برانت، پالمه دیگر نیستند. آنانی که جز آن که بزرگ بودند تسلطشان بر معنا و کلام چنان بود که هر چه گفته و نوشته اند فشرده ‏تجربه تمدن امروز بشری است. چه شاهبت دارند کوتاله های عصر خاکستری به بزرگان جنگ سرد. جنگی که اگر هم بازگردد، به گونه ای دیگر و در ‏مفهومی دیگرست. ‏