اداره کل میراث فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد که قصد داشت سنت “خونبس” را برای ثبت در فهرست میراث ملی ایران پیشنهاد کند، از تصمیم خود منصرف شد و آن را به وقت دیگری موکول کرد. رسانهای شدن تصمیم ثبت این رسم و فرهنگ از رونق افتاده، مخالفتهای بسیاری، بخصوص از سوی فعالان حقوق زنان را به دنبال داشت. مخالفان معتقد بودند فرهنگی که در جریان آن، زنان را بدون اختیار وجه المصالحه درگیریها و قتلها قرار داده و آنان را وادار به ازدواج میکرده است، نه شایسته ثبت به عنوان میراث ملی ایرانیان است و نه مستحق افتخار کردن به آن.
خونبس ماند برای سال بعد
پنجمین اجلاس شورایعالی سیاستگذاری ثبت آثار تاریخی و معنوی با ثبت ۳۶۰ پرونده در فهرست میراث تاریخی و معنوی کشور روز چهارشنبه به کار خود پایان داد اما برخلاف اعلام قبلی، رسیدگی به پیشنهاد ثبت آیین “خونبس” در دستور کار آن قرار نداشت.
پیش از برگزاری این اجلاس روزنامه شرق خبر داده بود که استانهای فارس، کهگیلویه و بویراحمد، لرستان و چهارمحال و بختیاری در حال آمادهسازی پرونده ثبت ملی آیین خونبس هستند. برپایه این گزارش اولین بار در بهمن ماه سال ۸۹ مسوولان میراث فرهنگی استان لرستان برای ثبت ملی خونبس اقدام کردند و مردادماه گذشته نیز سوی مسوولان اداره میراث استان کهگیلویه و بویراحمد از تلاش برای ورود این آیین به فهرست آثار ثبت شده ملی ایران خبر دادند.
معاون میراث فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان حامی این پیشنهاد، خونبس را چنین تعریف کرده است: “ در زمانهای گذشته، وقتی بین عشایر و گروههای مردم دعوا یا جنگی درمیگرفت و یک نفر از یکی از طرفین کشته میشد، گروه یا خانواده مقتول برای خونخواهی، شخصی از خانواده یا طایفه قاتل را میکشت و این جریان به صورت سلسلهوار ادامه مییافت. به همین دلیل هم برای جلوگیری از ادامه جنگ و دعوا و پایان دادن به قتل و کشتار و اصلاح روابط خانوادهها مراسمی با عنوان خونبس و با حضور واسطههایی از هر دو طرف برگزار میشد که در آن یک ازدواج اجباری صورت میگرفت و خواهر یا یکی از نزدیکان قاتل را به عقد برادر یا یکی از نزدیکان مقتول درمیآوردند.”
رحیم دادینژاد اما به این موضوع اشاره میکند که این سنت مزایا و معایبی هم داشته: “خونبس به دلیل ازدواج اجباری که در آن اتفاق میافتاد امروزه منسوخ شده اما از طرف دیگر به دلیل جلوگیری از ادامه خونریزی، اقدام کارسازی بوده است. در مراسم خونبس، قرآنی توسط ریشسفیدان وسط گذاشته و قاتل بخشیده میشد. خانواده قاتل نیز هدایایی برای خانواده مقتول میآوردند که با آیین خاصی این هدایا پذیرفته میشد.”
با این حال او چند روز بعد در اظهارنظر دیگری تاکید کرد: “خون بس فرهنگ غلطی نیست چرا که هنوز هم برخی از قومیتها آن را برای پایان دادن به اختلافات برگزار می کنند.”
اما دلایل انصراف این استان از ارائه پیشنهادش چه بوده است؟ دادینژاد میگوید: “اولویت ثبت با موارد دیگر بود و ما تنها 5 سهمیه داشتیم اما قرار شده است که این پرونده مجدد بررسی شود چرا که دلایل کافی برای ثبت ملی آن وجود نداشت.”
در نهایت سهم کهگیلویه و بویراحمد از این اجلاس، ثبت پنج بنا و محوطه تاریخی و دو اثر معنوی جاجیمبافی و رنگرزی سنتی بود.
اعتراضات فعالان حقوق زن
یکی از عمدهترین مخالفتها با این تصمیم با انتشار نامهای از سوی ۳۰۰ تن از فعالان اجتماعی و حقوق زنان صورت گرفت. در این بیانیه خون بس “عملی غیرانسانی” و “متعلق به جوامع بدوی که به قانون و دستگاه های قانونی پایبندی نداشته” توصیف شده است. در بخشهایی از این نامه آمده است: “راه پیشگیری از تداوم کشتار میان دو قبیله قربانی کردن شخصیت، احساسات و آینده یک زن به عنوان «خون بس» نیست، بلکه پایان دادن به سنت، قانون و فرهنگ «قصاص» است. مسئولان متاسفانه نه تنها با سنت های خشن خونخواهی مقابله نمی کنند، بلکه به نام «قصاص» به آن صورت قانونی داده و به ترویج و اشاعه فرهنگ خونخواهی کمک می کنند. یعنی ضابطان قانون، خود ریشه سنت خشن خون بس را تحکیم کرده، و از این روند زن ستیز و غیرقانونی دفاع و تمجید می کنند. راه مقابله با تداوم کشتار، تباه کردن زندگی یک انسان بی گناه و بی طرف نیست بلکه تصحیح قانون و به روز کردن آن و ترویج قانون مداری در میان مردم است.”
امضا کنندگان این نامه اعتراضی همچنین نوشته اند: “صلح و آشتی میان طوایف و قبایل مختلف از طریق میانجیگری و بخشش قطعا مایه خشنودی است و جنبش زنان نیز بارها در راستای جلوگیری از قصاص تلاش کرده و موفق شده است، اما سنتی که خودمختاری و حاکمیت زنان بر زندگی و سرنوشت خود را تماما نادیده میگیرد و اراده و خواست آنها را بی اهمیت میانگارد مورد تایید هیچ یک از مخالفان قصاص و اعدام نیست.”
ناهید توسلی پژوهشگر و کنشگر حوزه زنان هم در یادداشتی برای روزنامه شرق نوشت: “خونبس آیینی است که در آن دختری جوان را از یک قبیله (الزاما قبیله قاتل) برای پایان دادن به قتل و خونریزی میان دو قبیله به عقد «اجباری» یکی از افراد قبیله مقتول -و بعضا مردان مسن که خود همسر و فرزند به سن و سال این دختر دارند- درمیآورند تا این خونریزی و جنایت فیصله یابد. چرا نباید برای حل چنین معضل انسانیای به جای طرح و برنامهریزی، اقدام به تثبیت آن به عنوان میراثی فرهنگی صورت بگیرد؟ ثبت میراثهای فرهنگی – چه مادی و چه آیینی – مگر قرار نیست میراثی باشد که دیگر از حیز انتفاع افتاده و تنها نمادی از عظمت یا نکبت دورههایی از تاریخ داشته باشد؟ با این میراث شومی که میخواهیم به ثبت برسانیم، آیا برای عظمت و بزرگی فرهنگ خود نیت کردهایم یا برای حیرت (و نفرت) جهانیان؟”
او طرح سئوال کرده است که “آیا بهتر نبود پیش از ثبت آن، این عملکرد غیراخلاقی و در عمل منسوخشده را حذف میکردیم و بعد به ثبت میرساندیم و سپس نسخ آن را ثبت میکردیم؟”
شهلا اعزازی، مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران نیز با این اقدام مخالف بود. او در گفتوگویی عنوان کرد: “من ثبت ملی خونبس را چیزی جدا از طرحهایی چون سهمیهبندی جنسیتی دانشگاهها، افزایش مرخصی برای زنان و کاهش ساعت کاری آنها نمیدانم. البته شاید این قیاس کمی عجیب باشد اما واقعیت اینکه این روزها رویکردی نادرست در نگاه به نقش زنان در ذهن برخی مسوولان به چشم میخورد. نگاهی که زن را فرودست میپندارد، چه در مرور تاریخی و آنجا که نقشهای پیشینی زنان به چشم میآید و چه حالا که زنان در اغلب عرصههای اجتماعی حضور پررنگی یافتهاند.”
او در پاسخ به این سئوال که بالاخره خونبس به عنوان یک رسم در دوران خود کاربردی بوده و دستکم میتوان آن را به عنوان یک «سنت» ثبت کرد، چنین پاسخ داده است: “همین حالا در بسیاری از شهرهای -ـ حتی مذهبیمان ـ- هم مراسم قمهزنی داریم یا در بسیاری از شهرها از جمله همین تهران، قتل ناموسی صورت میگیرد. آیا میشود به صرف اینکه اینها بخشی از تاریخ ما بوده و هست یا اینکه هنوز در جریان است، آن را ثبت ملی کنیم. تفاوت است میان ثبت معنوی و ملی آیینی مانند نوروز و خونبس. خونبس یکی از بقایای دوران زیست عشیرهای بوده و اگر هم قرار است کار فرهنگی در این زمینه صورت گیرد، باید انجیاوهایی در مناطق خاصی از کشور برای آگاه کردن جوامع سنتی آنجا، اقدام کنند. ثبت خونبس به نظرم بیشتر شبیه طنز است و با رویکرد کارکردگرایانه نیز قابل توجیه نیست.”
سنتی که هنوز نمرده است
اگرچه خونبس تنها به یک ازدواج اجباری بین قبیلههای درگیر منحصر نمیشده و گاهی مبادله زمین و پول را هم شامل میشد اما تعداد ازدواجها نیز کم نبوده است. ازدواجهایی بدون اختیار و با تحمیل انواع فشارها و تحقیرها به عروس خونبس. از جمله آخرین نمونههای خبرساز شده خونبس، اعدام دختری جوان به اتهام قتل است که در جریان خون بس دو قبیله وادار به ازدواج در سن 16 سالگی شده بود. صفیه غفوری(مریم) در 22 سالگی دختری جوان را به این گمان که با شوهرش رابطه دارد به خانه کشانده بود. نقشه این بود که دختر با مردی که همدست مریم بود رابطه جنسی برقرار کند و مریم با فیلمبرداری از این جریان،دختررا وادار به دست کشی از شوهرش کند. اما دختر به قتل میرسد و مریم پس از ۶ سال حضور در زندان سرانجام اعدام میشود. جالب اینکه خانواده عروس خونبس موافق اعدام بودند. آنها از مریم خواسته بودند، اعضای خانواده شوهرش را به عنوان متهم در دادگاه عنوان کند تا قبیلهشان بتواند برای انتقامگیری وارد عمل شود. امتناع مریم و طلاق داده شدن از سوی همسرش حتی باعث شد تا برادرش در جریان ملاقات زندان به او شلیک کند که از مرگ نجات پیدا کرد.
هیچ آمار مشخصی از تعداد عروسهای خونبس وجود ندارد اما آنچه مسلم است هنوز این رسم قدیمی در برخی استانهای کشور اجرا میشود و مناسبات قومی و قبیلهای مانع خبری شدن آن میشود و هیچ منع قانونی نیز در این زمینه وجود ندارد.