آن بخش از جامعه ی مدنی ایران که با استفاده از فرصتهای به دست آمده در دوران محمد خاتمی شالوده هایش ریخته شده، جامعه ی مدنی در تبعید را تشکیل داده است. جامعه ی مدنی پس از جنبش اعتراضی 22 خرداد1388 در تبعید کار می کند و نیمه ی محبوس و گرفتارش در ایران به آن انرژی می بخشد.
جامعه ی مدنی در تبعید هرچند پرانرژِی و با ظرفیت است، اما خود با چالش ها و بحران هائی که پیامد تبعید است، دست و پنجه نرم می کند. فعالان مدنی که جان شان در خطر بوده، از فضای واقعی مبارزه به فضای مجازی مبارزه تغییر مکان داده اند و این تغییر مکان دشواری های تازه ای پیش رو گذاشته که گاهی حسرت کار کردن در فضای پرخطر ایران آزارشان می دهد. از طرفی پاره های به جا مانده در کشور بیش از آن رنج می کشند که بتوانند محدودیت ها و گرفتاری های جامعه ی مدنی در تبعید را در فضای مجازی به درستی درک کنند. مطالبات و انتظارات از شاخه های جامعه ی مدنی در تبعید، از حدود توانائی این جامعه خارج است. طبعا خطاهای جامعه ی مدنی در تبعید، بسیار است. بازیگران روی این صحنه موقعیت جدید را تمام و کمال نمی شناسند و در همه حال باز یابی هویت سیاسی که پشت سر گذاشته و حفظ این هویت (هرچند اندکی از آن ) دشوار است.
فعالان مدنی که اندیشه ی سیاسی شان اغلب در فضای دوران اصلاحات رشد کرده و شناخت شان از زیر و بم های سیاسی دهه ی سوم انقلاب، به اندازه ای است که می تواند حکومت ایران را نگران کند، نیروی بالقوه ای شده اند که هریک به فراخور حال در تلاش اند تا در تبعید برای تغییر در ایران بسترسازی کنند. آنها نخستین ایرانیانی نیستند که اراده کرده اند ازراه دور حاکمیت جمهوری اسلامی را به چالش بکشند، اما بی گمان گونه ای از فعالان سیاسی در تبعید را تشکیل می دهند که درکوره ی حوادث پس از اصلاحات و گذار از آن، ویژگیهای سیاسی متفاوتی کسب کرده اند. این ویژگیها به کلام و پیام سیاسی شان رمق، تازگی و سرزندگی داده است. حکومت از این زبان که به زبان خودش نزدیک است، ولی مضامین سیاسی روزآمدی را تبلیغ می کند، بسیار می ترسد. این گونه از فعالان رانده شده، جمهوری اسلامی و لابیرنت های سیاسی - امنیتی- اقتصادی آن را خوب می شناسند. وقتی در بحث رایج و پرهیجان و پر طرفدار “براندازی” در گیر می شوند، به لحاظ شناختی که از مشخصات درونی حکومت و ظرفیت های آن برای سرکوب و کشتار دارند ، نگرانی های خود را کتمان نمی کنند و بلافاصله به طرح این پرسش بسیار مهم می پردازند که “چگونه؟”. مخالفانی که دیرینه سال در تبعید زیسته اند و شعار “مرگ بر جمهوری اسلامی” به آنها امید بخشیده تا تلخکامی های تبعید را تاب بیاورند، به آنها با سوء ظن نگاه می کنند و آنچه در این میان از دست می رود “اعتماد” است که نیروهای سیاسی مثل خون به آن نیاز دارند.
جامعه ی مدنی در تبعید را بخصوص پس از سرکوب جنبش اعتراضی، این گروه از ایرانیان معماری می کنند، ایرانیانی که پیش از نقش آفرینی در این جنبش، در جنبش دانشجوئی و زنان و اصلاح طلبی ومطبوعات و اعتراض های کارگران و معلمان کار کرده و تجربه اندوخته اند. تجربه ها لزوما حزبی نبوده و خواسته ی براندازی و آرزوی دستیابی به آن با مطالبات اصلاح طلبانه در آمیخته تا جائی که هر دو خواسته در شرایط امنیتی خاص، بی آن که یکی دیگری را به همدستی با حکومت متهم کند، در کنار یکدیگر رشد کرده و سامان یافته اند. مدافعان براندازی بر خلاف مدافعان اصلاح طلبی، هرگز فرصت سازماندهی تشکیلاتی در کشور به دست نیاورده ودست بالا توانسته اند خود را در چارچوب جنبش ها در حدود امکانات امنیتی هریک از دورانهای سیاسی در این 32 سال تعریف کنند وبا این شگرد تا سالها سر پا باقی مانده و برای اعتراض های وسیع که در راه است مهیا شده اند.البته روشنفکران که رفته اند زیر تیغ حمله ی برادران لاریجانی از این دسته اند و هرگاه ارادتی و سپاسی نثار برخی روحانیون کرده اند، از باب آن بوده که در آنها تلاش برای روزآمد شدن را دیده اند. درانتخاب این شیوه نیز گاهی کلاه سرشان رفته و ناچار شده اند سالها به جبران خطای خود کار کنند و هزینه بپردازند و در همه حال، بخصوص در سه دهه ی اخیر با هدف جبران خطای تاریخی که در سال 1357مرتکب شده اند، از امنیت که بستر رشد روشنفکری در هر کشوری است محروم مانده اند. جامعه ی مدنی در تبعید که بازتابی است از آن دست و پا زدن ها و دست در دست هم داشتن ها ی درون کشور، در فضای مجازی خارج از کشور که ظاهرا امن به نظر می رسد، در حال نشو و نماست و از تکیه گاههای نیرومندی در نهادهای مدنی و دولتی جامعه ی جهانی هم برخوردار است. نگرانی اینجاست که مبادا جامعه ی مدنی در تبعید، قدرت شبکه سازی در فضای مجازی و درجات ایمنی محیط تازه ی حیات سیاسی و تکیه گاههای خودرا بیش از آنچه هست، ارزیابی کند وجدی بگیرد. در این صورت به تدریج از یاد می برد آن هوشمندی سیاسی را که در فضای واقعی و امنیتی در دو قدمی زندانهای مخوف به کار می گرفت تا بر عمر حضور سیاسی خود، یک دم هم که شده بیافزاید.
البته آن هوشمندی سیاسی متناسب با شرایط درون کشور انتخاب می شد . بیرون از ایران هوشمندی سیاسی تعریف دیگری دارد. به هر شکل که تعریف بشود، نمی تواند به توهم سیاسی و ترویج آن مقبولیت بدهد. در مواردی از دور بهتر می شود چراغ قرمزها را دید و برای حفظ جان مردم در برابر حمله و هجوم امنیتی ها ئی که در ایران به گرگ تبدیل شده اند به موقع هشدار داد. بنابراین هوشمندی سیاسی همچنان و با تعاریف مرتبط با فعالیتهای در تبعید، دارای اهمیت است و بر پایه ی آن می توان از راه دور به جان و مال و امنیت فعالان درون کشور اندیشه کرد . جامعه ی مدنی در تبعید که پاره ی جدا شده ای از انواع جنبش های اصلاحات ببعد است، بخصوص شاخه های سبز آن بر پایه ی هوشمندی سیاسی که آن را آسان به دست نیاورده، نمی توانند بر تفاوت شرایط سیاسی، امنیتی و نظامی و اقتصادی مصر و ایران چشم ببندند. اکتفا به انتشار خبر ومقایسه های بی وقت که با هدف بالا بردن درجه ی التهاب سیاسی در فضای مجازی صورت می گیرد، به این معناست که احساس مسئولیت در کار نیست. اینجا ست که اصرار سبزها بر شبکه سازی افقی بی وجه می شود و هرم قدرت سیاسی در سوئی که جمع بزرگی از مردم معترض، آن را حمایت می کند، همچنان صورت عمودی و کلاسیک را حفظ کرده و شبکه های اجتماعی که خارج از کشور، جامعه ی مدنی در تبعید را سامان می دهند، نماد های رهبری مورد علاقه ی خود را به هنگام نقد نمی کنند. آنها را به حال خود می گذارند و عجیب نیست اگر رویداد تلخ دیگری به زیان جنبش تکرار بشود. پذیرفتن مسئولیت جمعی و پائین آوردن درجه ی خطا ی رهبران با هشدارهای لازم به آنها کار شبکه های اجتماعی است که به صورت افقی شکل می گیرد. حال اگر زیر سرکوب، جا به جائی و نقل مکان از فضای واقعی به فضای مجازی اتفاق افتاده باشد ، این مسئولیت به جای خود باقی است.
آزموده را آزمودن خطاست و پرهیز از تکرار خطا عین هوشمندی سیاسی است. حال اگر بازیگران درون کشور به هر دلیل از عهده ی هشدار به رهبران اعتراضی بر نمی آیند، به عهده ی جامعه ی مدنی در تبعید و شاخه های سبز آن است که خطرات تلاش تازه ی آقایان برای کشاندن مردم به خیابانها را به صورت علنی تذکر بدهند.
اگر شرایط برای حضور توده های مردم معترض در عرصه ی عمومی فراهم نیست، چرا باید جان و امنیت جمعیت کوچکی را به خطر انداخت و آنها را به سوی مقصدی هدایت کرد که جانیان حتی از جنازه شان در نمی گذرند. هنوز بسیار زود است که آینده ی مصر را ارزیابی کنیم. اما در همین اندازه که آن را دنبال کرده ایم، بی گمان دریافته ایم که فرق است بین عوامل سرکوب در کشوری که با دولتهای مهم جهان رابطه ی دوستانه دارد و ناگزیر در شرایط اضطراری و غیر عادی از توصیه های آنها بهره می برد با کشوری که دولت رجز خوان آن رابطه با این دولتها را عمدا تیره کرده تا شهروندان را مثل طعمه زیر دندان بگیرد. جامعه ی مدنی در تبعید از هر دسته و گروه نمی تواند بر این تفاوت فاحش چشم بسته و بدون زمینه سازی های لازم که به زمان حاصل می شود بر هیجان ها بیافزاید. تفاوت نظام امنیتی ایران با نظام امنیتی مصر از زمین تا آسمان است. مصر فقیر است. دیکتاتوری مصری به گنجینه های نفتی که جانیان ایرانی یه آن دست یافته اند، دسترسی نداشته و نتوانسته تشکلهای جانیان را سازماندهی کرده و اعضا را به نان و نوا برساند. این است که تهدید امریکا بر قطع کمکهای مالی اثر می گذارد و تیغ سرکوب را در مصر کند می کند. با وجود این تفاوتها و بسیاری دیگر چه اصراری است که دو نمونه ی غیر مشابه را با هم تاخت بزنیم و هیجان بی وقت بیافرینیم ؟
جامعه ی مدنی در تبعید هرگاه نیروی خود را به این سمت هدایت کند که ایده و فکر ایجاد شاخه های برون مرزی تشکلهای سیاسی درون ایران را فعال کند و از تلاش برای حذف اندیشه ی سیاسی مبتنی بر سکولاریسم که در تبعید تناور شده بپرهیزد، با قدرت و قوت بیشتری از عهده ی تغییر وضع موجود بر می آید. این روش سیاسی که براندازی را از خواسته ها بکلی حذف کنیم فرسوده شده و در دورانی که سپری شده، از آن حداکثر استفاده شده است و دیگر جواب نمی دهد. نه به صورت تاکتیک، نه استراتژی .
جوانان ایرانی تبدیل به شراره های آتشی شده اند که زیر سرکوب، آرام و قرار ندارند. چوبه های اعدام، فقط پایه های حکومت را بیش از پیش لرزانده است. جوانان خون می خورند و در ضرورت تغییر وضع موجود تردید به دل راه نمی دهند. سالی می گذرد که بدون حضور خیابانی و بدون ورود به یک تظاهرات برنامه ریزی نشده، جنبش را زنده نگاهداشته اند. اینکه جنبش مرده است حرف لغوی است که حکومت به دهانها انداخت تا نزدیک شدن مرگ خود را انکار کند. جوانهائی که در سختترین شرایط از درون کشور جامعه ی مدنی در تبعید را تغذیه می کنند، جان شان گرانقدرتر از آن است که با الگوبرداری از مصر به خطر بیفتد. هنگامی که آنها هوشمندانه حرکت خاموش و انبوه خود را بدون برخورداری از رهبری شروع کردند، دیگران را در سطح جهان به شگفتی وا داشتند. ایرانیان معترض زیر یوغ حکومتی به سر می برند که با بخش تاثیر گذار جهان قطع را بطه کرده. دستجات کارشناس درامر مذاکره بین نیروهای دولتی و مردم معترض و نمایندگان آنها که اکنون از سوی دوستان غربی مصر راهی مصر شده اند، راه به ایران ندارند. همین قدر که حکومت ایران ترس و زبونی خود را به شکلهای گوناگون نشان می دهد و خواب از چشم حاکمان ربوده شده، کم دستاوردی نیست و ضرورتی ندارد تا پیش از برنامه ریزی های دقیق پا جای پای مصر بگذاریم. جنبش از هر زاویه در کار است، فعال است و برای ورود وسیع و تاثیر گذار به یک حضور انبوه به اندازه ای که جانیان از عهده ی آن بر نیایند، وقت مناسب نیست و این شتاب هرگاه حضور انبوه جمعیت را در پی نداشته باشد، بیشتر زیانبار است تا سودمند.
شاید وقتی دیگر. با برنامه ای مستقل و بی نیاز از الگوبرداری از کشوری که مشخصاتی متفاوت دارد و به کمک جامعه ی مدنی در تبعید که به سرعت در حال نشو و نماست و پیاپی نیروهای جدید به آن می پیوندد، ایثار جان سودمند افتد. بخصوص که می دانیم در هزارتوی نظام امنیتی ایران تصمیم گرفته شده، اگر روز 25 بهمن جمعیت انبوه باشد، کوتاه بیابند. بنابراین وادار کردن حکومت به کوتاه آمدن و مدارا با خواسته های مردم آدابی و لوازمی دارد. آیا این لوازم مهیاست ؟