ایران، از داخل

نویسنده

» گزارش سان از سفر به ایران

اولیور هاروی

در اینجا جایی برای کسانی که گذرنامه شیطان کوچک - نامی که تندروهای ایران به بریتانیا داده اند - دارند وجود ندارد.

من در کنار سفارت بریتانیا در تهران ایستاده بودم، جایی که در ماه نوامبر دیپلمات ها بر اثر حمله گروهی که خود را “دانشجو” می خواندند، آن را ترک کردند و به کشور خود رفتند. شورشیانی که  فریاد “مرگ بر انگلیس” سر می دادند در واقع اعضای گروه شبه نظامی بسیج بودند که از حمایت دولت برخوردار است. این گروه شبه نظامی، که در سال 1979 توسط آیت الله روح الله خمینی پایه گذاری شد، مسئول نظارت بر اخلاق در دولت شیعه ایران، از جمله نظارت بر حجاب زنان است.

ولی در هشت روزی که من آنجا بودم چهره دیگری از این کشور نفت خیز 79 میلیونی، که یک چهارم جمعیت آن زیر 14 سال سن دارند، دیدم.

در سراسر بازار بزرگ تهران، زنان چادر یا حجاب بر سر به دنبال خرید با قیمت خوب هستند.

با کمل تعجب لباس های زیر و سینه بند زنانه با نقش پرچم بریتانیا حداقل در سه مغازه یافت می شد. لباس های زیر با نقش هنرپیشه های آمریکایی نیز درچندین جا هست.

در غرفه دیگری حوله هایی با نقش باشگاه منچستر یونایتد به فروش می رسید؛ باشگاهی که مسابقاتش آن از سوی ایرانیان دنبال می شود. زنی با چادر سیاه به من گفت: “لباس های زیر خیلی محبوب هستند. ما با کشور شما دشمنی نداریم.” در واقع هیچ استعاره ای بهتر از این نشان دهنده واقعیت های زیر پوست ایران نیست.

من به عنوان جهانگرد به اطراف این سرزمینی پارسی، که جرج بوش آن را محور شرارت نامید، سفر کردم.

لفاظی های احمدی نژاد، رئیس جمهور کشور، باعث برانگیختن احساسات ضد ایرانی در دنیا شده است.

احمدی نژاد، که اکنون با دنیا بر سر برنامه هسته ای خود در حال قمار است، اعتقاد دارد در ایران همجنسگرا وجود ندارد،  آمریکا در پشت حملات 11 سپتامبر است و غرب مخترع ویروس اچ آی وی است تا جهان سوم را تضعیف کند.

ولی تقریبا تمام کسانی که من در طول سفرم دیدم، و به دلایل امنیتی نمی توانم از آنها نام ببرم، با اظهارات “شرم آور” رئیس جمهورشان مخالف بودند.

در آپارتمانی در میدان امام اصفهان با مغازه داری که در دوران شاه هم زندگی کرده بود ملاقات کردم. او که موی خاکستری داشت پدر چهار فرزند است گفت: “من به دلیل تظاهرات علیه شاه زندانی شدم. الان فکر می کنم نباید تظاهرات می کردیم. رژیم کنونی بدتر از آن رژیم است. امروز آزادی های به مراتب کمتری داریم.”

از زمان انقلاب اسلامی خمینی در ایران، مصرف الکل ممنوع شد، تظاهرات به شدت سرکوب شد، جوانان مجرد  از ملاقات با یکدیگر منع شدند و لباس پوشیدن اسلامی اجباری شد. امروزه، اینترنت فیلتر می شود و رژیم سعی دارد روی تلویزیون های ماهواره ای پارازیت بفرستد.

یکی از زندانیان سابق، در حالیکه لیوان مشروب دست ساز خود را به سلامتی بلند می کرد گفت: “دو بار در سال پلیس به پشت بام ها می رود و آنتن های ماهواره ای را جمع آوری می کند. ما هم می رویم و یکی دیگر می خریم. چه آزادی…”

“ضرب المثلی هست که می گوید رژیم چندین هزار مشروب سازی را تعطیل کرد ولی میلیون ها مشروب سازی باز کرد. هر کس برای خودش مشروب درست می کند.”

در تهران من فیلم های آشپزی جیمی اولیور و جیمز می را با زیر نویس فارسی  تماشا کردم.

یکی از هواداران منچستر یونایتد که راننده تاکسی بود گفت: “من از بریتانیا متنفر نیستیم. کاملا برعکس. ما آزادی که شما دارید را ستایش می کنیم.”

جوانان در ایران می دانند چگونه فیلتر های اینترنت را دور بزنند. چنان که در یک کافی نت در تهران، شخصی که پهلوی من نشسته بود از اینکه فیلم های پورنو را در ملع عام تماشا کند هیچ ابایی نداشت.

ولی ملاقات با جنس مخالف برای جوانان ایرانی مساله ساز است.

جوانان با بسیجی ها موش و گربه بازی می کنند و با اتوموبیل های خود در بلوار های تهران راه بندان ترافیک ایجاد می کنند و به ملاقات و رد وبدل کردن شماره تلفن مشغول می شوند.

یک کارمند 25 ساله به من گفت: “مسلم است که ما پیش از ازدواج رابطه جنسی داریم. دختر ها تا جایی که پلیس پی نبرد، مشکلی با این موضوع ندارند.”

زنان شجاع تهرانی، بر سر آنچه می پوشند، بطور روزانه با شبکه استالینی بسیجی ها،  در نبرد هستند. روسری خود را به عقب می کشند تا موهای رنگ شده خود را نشان دهند و مانتو های رنگی و تنگ خود را به نمایش می گذارند. پیروی از مد در اینجا جرم است.

بر روی پیراهنی که در مغازه ای در اصفهان دیدم نوشته شده بود: “شما بازداشت هستید، سرو و وضع شما غیر قانونی است.”

یک زن شیک پوش متاهل 32 ساله در تهران به من گفت: “من برای تعطیلات به خارج سفر می کنم فقط برای اینکه روسری و مانتو را برای مدتی نپوشم.

اولین بار که شما را با لباس غلط بگیرند، به اداره پلیس برده می شوید و اخطار می گیرید. دومین با جریمه می شوید و سومین بار امکان گرفتن ویزا برای رفتن به خارج را از شما می گیرند. ولی خیلی از زنان اینجا عدم پیروی از این اصول را برای خود افتخار می دانند.”

ولی مسلما خیلی ها در بریتانیا از سبک زندگی برخی از افراد درایران حیرت خواهند کرد.

بوتیک ها شلوار های جین کلوین کلاین، کیف های گوچی، عطر دیور و لباس زیر ویکتوریا می فروشند. در پستوی مغازه های لوازم الکترونیک، که برخی از آنها علامت تقلیدی اپل را دارند، آیپاد و آیفون فروخته می شود. دی وی دی های فیلم های هالیوود، تا آنجا عکس زن بدون حجاب روی جلد آن نباشد، به فروش می رسد.

تهران به عنوان پایتخت دماغ در دنیا معروف شده است. زن ها دماغ عمل کرده خود را با افتخار نشان می دهند.

تخمین زده می شود که حدود 90 هزار عمل زیبایی در سال در این شهر، که سه هزار جراح پلاستیک دارد، انجام می شود. جراحی پلاستیک گونه، سینه و لاغری نیز طرفداران زیادی دارد.

شاید از همه تعجب آورتر اشتیاق شدیدی است که اخیرا در زنان برای ورزش های رزمی مانند نینجا پدید آمده است. ولی این ملت هنوز در چنگال ملاها گرفتار است. انقلاب سبز سال 2009 با سرکوب های خونین ساکت شد.

در پرواز برگشت، هواپیما به دور مقبره خمینی دور زد. زن ها یکی پس از دیگری روسری خود را برداشتند و چادر و روپوش خود را در آوردند. آزادی…حداقل تا دوباره به وطن برگردند.

 

منبع:  سان – 9 ژوئن