سعدی در اروپا
عبدالحسین زرین کوب
سیصد سال پیش از این، “آندره ریه”(A. Ryer) خاورشناس فرانسوی، ترجمه ی منتخبی از گلستان را در پاریس چاپ کرد. این ترجمه که عنوان آن گلستان، یا کشور گل ها بود، با همه ی نقائصی که داشت، از طرف صاحب نظران اروپا - که برای نخستین بار، با یکی از آثار بدیع ادبیات ایران مواجه می شدند - با شوق و علاقه ی سرشار استقبال گشت.
گرچه اول بار، فرانسه این افتخار را یافت که سعدی را به مردم مغرب زمین معرفی کند اما حریفان دیگر در این راه از او واپس نماندند. یک سال بیش از طبع ترجمه ی «ریه» نگذشته بود که «فریدریش اکسن باخ»(Fr. Ochsenbach) آن را به زبان آلمانی ترجمه کرد. از آن پس ادب پژوهان کشورهای اروپا، این میهمان روحانی مشرق را با مهر و گرمی تمام پذیره آمدند.
در 1561 «ژانتیوس»(Gentius) آن را برای شاهزاده ی ساکسن به لاتینی ترجمه کرد. در 1654، «اولئاریوس»(A. Olearius)، دوباره آن را به آلمانی ترجمه نمود. در 1774 منتخبی از حکایات آن بوسیله ی «سالیوان استفن»(Sullivan Stephen) به زبان انگلیسی ترجمه شد.
بدین گونه بود که سعدی به ادبیات اروپا معرفی گردید و به زودی فرهنگ اروپا در مقابل نبوغ حیرت انگیز او سر تعظیم فرود آورد. با این حال مدتی انتظار لازم بود، تا اروپا چنان که باید سعدی را بشناسد. زیرا فقط در قرن نوزدهم بود که ترجمه های کاملی از گلستان و بوستان در زبان های اروپایی انتشار یافت : در این قرن بود که «دفرمری»(Defremery) ترجمه ی گلستان و «باربیه دومنار»(Barbier de Meynard) ترجمه ی بوستان را با مقدمه و حواشی مفید و محققان به زبان فرانسه منتشر نمودند. در این قرن بود که گلستان را «گراف»(K. H. Graf) به زبان آلمانی، «نازاریانتس»(S. Nazariantz) به زبان روسی، «ایستویک»(Eastwick) به زبان انگلیسی و «کازیمیرسکی»(Kazimirski) به زبان لهستانی ترجمه کردند.
با آن که سعدی وضع ظاهری و معنوی کشور خود را توصیف می نمود و به قول «سمله» (Semelet) همه جا از بیابان ها، غلامان، شتر و سفر مکه گفتگو می کرد اما چون زندگانی عمومی را وصف می نمود توانست بیگانگان را نیز مجذوب خویش کند. چنان که تنها گلستان تا کنون بیش از شصت بار ترجمه شده و هر ترجمه چندین بار به طبع رسیده. ترجمه ی بوستان و آثار دیگر سعدی و مقالات و ملاحظات انتقادی خاورشناسان درباره ی این شاعر، نیز به قدری مفصل به نظر می رسد که فقط ذکر آن ها در خور کتاب جداگانه ای است. کافی است گفته شود که در این سیصد سال بیش از شصت تن از خاورشناسان درباره ی سعدی و آثار او غور و تحقیق کرده و هر کدام از جهتی درباره ی او بحث نموده اند. «گارسن دوتاسی» (Garcin de Tassy) می نویسد : «سعدی تنها نویسنده ی ایرانی است که نزد توده ی مردم اروپا شهرت دارد»؛ شاید این که، سعدی با مهارت بی نظیری، جد و هزل را در هم ریخته و «نوشداروی تلخ پند را به شهد ظرافت برآمیخته» در این شهرت بی تأثیر نباشد. زیرا از آن جا که وی از هرگونه موضوع سخن می گوید و از هر سنخ اندیشه ای یاد می کند، آثار وی برخلاف بسیاری از نویسندگان شرقی، خواننده را کسل نمی کند، بلکه با نکته ها و لطیفه هایی که مخصوص خود اوست، به وی ذوق و وجد تازه ای می بخشد و در برابر عظمت خود به اعجاب وا می دارد. این نکته، اگر چه «ادوارد براون» آن را تأیید نموده اما برای بیان سرّ شهرت سعدی، در اروپا کافی نیست. خوانندگان فرنگی در مطالعه ی آثار هر شاعر شرقی، بیگانگی او را احساس می کنند اما در مورد آثار سعدی چنین نیست و «هانری ماسه» تصدیق می کند «که حتی وقتی آثار وی را از روی یک ترجمه مطالعه می کنند، آن ارتباط دائمی و متناسبی که بین عقل و تخیل وجود دارد، آن فلسفه که هر ذوق سلیم می پذیرد و آن اصول اخلاقی که به اسلوب واحدی درآمده، همه ی این ها سعدی را در نظر خواننده ی فرنگی مانند یک شاعر جهانی جلوه می دهد». عبث نیست که «ارنست رنان» منتقد هوشیار و صاحب نظر فرانسوی از روی انصاف می گوید :
« سعدی واقعا یکی از گویندگان ماست. ذوق سلیم تزلزل ناپذیر او، لطف جاذبه ای که به آثار او روح خاصی می بخشد، لحن سُخریه آمیز و پرعطوفتی که با آن معایب و مفاسد جامعه ی انسانی را ریشخند می کند، این همه اوصاف که در نویسندگانی شرقی به ندرت یافت می شود، او را در نظر ما عزیز می دارد. وقتی آثار او را می خوانند گویی با یک نویسنده ی اخلاقی رومی، یا یک منتقد بذله گوی قرن شانزدهم سر و کار دارند»
«باربیه دومنار» هم می گوید :
«در آثار او مواردی هست که لطف طبع «هوراس»، سهولت بیان اوید قریحه ی بذله گوی «رابله» و سادگی «لافونتن» را می توان یافت. »
بی گمان یکی ازجهات شهرت جهانی و قبول عام سعدی را در همین نکته باید جست. همان روح خرم و نستوه که در آثار هوراس تجلی می کند، در اثر سعدی نیز جلوه گر است. همان قریحه ی انتقاد که در «فِدر» وجود دارد در سعدی نیز به نظر می رسد. در ارکستر دلاویز سعدی، نغمه های شورانگیز «آنا کرئون» با آواز لطیف هوراس در می آمیزد.
تنها سعدی نیست که از بی بقائی دنیا و ناپایداری جاه و جلال این جهان سخن می گوید، هوراس نیز در منظومه ی «Epitre a Torquatus» همین معنی را می پرورد. همان اندرزی را که گلی خوشبوی در حمام به سعدی می دهد، عطر دانی خالی از عطر در رهگذری به فدر الهام می کند. معانی و افکار سعدی هرگز کهنه نمی شود و با ادبیات جهان همواره هماهنگی خود را حفظ می نماید عواطف عالی و افکار بلندی که گویندگان رمانتیک درباره ی عشق و شفقت و صلح دوستی و نوع پروری اظهار کرده اند در آثار سعدی نیز مجال بیان یافته، کیست که از «لانگفلو» بشنود :
All that inhabit this great earth
Whatever be their rank or Worth
Are kindered and allied by brith
And made by the same clay,
و از سعدی به خاطرنیاورد :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
و یا فی المثل قطعه ی بدیع جذبه (Extase) را در شرقیات «هوگو» بخواند و در آن گوشه ی خلوت کنار دریا نعمه ی امواج کف آلود را که در پیشگاه عظمت آفرینش به آهنگ خدایی ترنم می کنند بشنود و سعدی را به یاد نیاورد که همه ی کائنات را از کبک و غوک و بلبل و بهائم در تسبیح و خروش می بیند و می گوید :
دوش مرغی به صبح می نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و توش
یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح خوان و من خاموش
از همان زمان که ترجمه ی ریه و ژانتیوس در اروپا منتشر شد، گویندگان فرنگی از این منبع ِالهام مایه گرفتند. ژان دولافونتن پیش از همه به این سرچشمه ی فیض راه یافت. در مجموعه ی امثال منظوم او، قصه هایی چند وجود دارد که به تصدیق صاحب خبران اروپا از سعدی اقتباس شده. قصه ی آن ستاره شناس که به چاه اندر افتاد وی را گفتند، تو که پیش پای خویش نیاری دید برفراز سر خود چه توانی خواند ! حکایت آن منجم را به خاطر می آورد که سعدی هوشمندانه از قول صاحبدلی در حق او می گوید :
تو بر اوج فلک چه دانی چیست چون ندانی که در سرای تو کیست
حکایت «رؤیای مغول» نیز بی گمان از آن حکایت گلستان اقتباس شده که سعدی در طی آن می نویسد : «ندا آمد که این پادشاه به ارادت درویشان در بهشت است و آن پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ». حکایت «گوش خرگوش» و قصه ی بخیلی که زرش بردند و سنگ به جای آن نهادند نیز از حکایات سعدی آب خورده است.
تردید نیست که اگر انتشار ترجمه ی ریا نبود، اروپا از این گونه آثار خالد محروم می ماند.
در قصه های «Le Bailley»، «سن لامبر»، «لسینگ»، و «Pignotti» نیز تأثیر سعدی آشکار است.
در قرن هجدهم، آسیا، این مهد تمدن های کهن، در نظر مردم اروپا عظمت و جلوه ی سحر آمیزی داشت، سعدی نیز یکی از مظاهر این عظمت بود و مظهر کاملی بود. از این رو کسانی که خاطره های مبهم اما پرزرق و برق از مشرق داشتند، با شوق و علاقه ی خاصی سعید و آثار او را تلقی می کردند. «وُلتر» گلستان را خوانده بود و از ترجمه ی آن سخن می راند. حتی، مضامینی هم از آن اقتباس کرده بود. «مادام رولاند»، توجه و علاقه ی خاصی به سعدی داشت و در نامه های معروف خود، احیانا به لطایف و نکات او استشهاد می نمود. گویی در آن روزگار آشنایی به آثار شرق، خاصه سعدی از علائم فرهنگ و تربیت به شمار می رفته و کسانی که به این گونه آثار وقوف داشتند از آن به خود می بالیده اند.
ظهرو رمانتیسم که خود تا اندازه ای مرهون انتشار این گونه آثار شرقی بود، مجال تازه ای برای انتشار آثار سعدی پدید آورد. آن ها که سلسله جنبان این نهضت بودند به آثار وی با دید توقیر و تحسین می نگریستند، «ویکتور هوگو»، یکی ازعبارت های مقدمه ی گلستان را سرلوحه ی کتاب «شرقیات» قرار داد. در عین حال سعی کرد اسلوب بیان خود را، در این کتاب، با معانی و مضامین سعدی، که مظهر شرق محسوب می شد، زینت بخشد. قبل از او نیز گوته در دیوان شرق و غرب این کار را کرده بود. در یادداشت های «روکرت» Poetisches Tagebuch که بعد از وی به وسیله ی خواهرش منتشر گشت نیز قطعه ای درباره ی سعدی وجود دارد. در آثار «هردر»، «موسه»، و «بالزاک» نیز نام سعدی ذکر شده و هر کدام به شیوه ای او را ستوده اند. «اوژن مانوئل» شاعر معروف متأخر نیز، که در آغاز قرن حاضر در پاریس درگذشت، تحت تأثیر جاذبه ی سحرانگیز بیان سعدی واقع گشته و در کتاب «اشعار خانه و دبستان» حکایت آن شب سعدی را که در کودکی «در خدمت پدر نشسته و مصحف عزیز را در کنار گرفته بود» اقتباس کرده و با اندک تغییری آن را به خود نسبت می دهد. در پایان این حکایت، همچنان که سعدی از قول پدر می گوید : «جان پدر تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق افتی» وی نیز گوید :
”… باری اروپای معاصر نیز سعدی را فراموش نکرده و گویی به رغم این همه بُعد زمان و مکانی، هنوز برای درک و قبول افکار و عقاید او حاضر است “
در این مورد مجاهدت های ذی قیمت خاورشناسان را که در معرفی سعدی به اروپا سعی جمیل مبذول کرده اند هرگز نباید فراموش کرد و مخصوصا رساله ی محققانه ی خاورشناس فرانسوی «هانری ماسه» را، که بسیاری از مطالب این مقاله از آن اقتباس شده، همواره باید به خاطر داشت.
اردیبهشت 1326
نقل از کتاب حدیث خوش سعدی نوشته ی زنده یاد دکتر عبدالحسین زین کوب