انقلاب زبان‌شناسی چامسکی

نویسنده
کسری رحیمی

» صفحه‌ی بیست

 

صفحه‌ی بیستم از کتاب زبان‌شناسی نوین، نوشته‌ی نیل اسمیت و دیردری ویلسون:

«…گوینده‌ای که می‌خواهد خطاهای زبانی خود و دیگران را اصلاح کند، با این عمل خود نشان می‌دهد که برای او در سخن‌گفتن شیوه‌ی درست و شیوه‌ی نادرست وجود دارد. در هر حال این ادعا الزاما به این معنی نیست که او در انجام این اصلاحات از مجموعه‌ای از سنت‌ها یا عادات یا رسوم زبانی پیروی کند که مخدوش‌شدن آن‌ها برایش مطلوب نیست.

هنگامی که ادعا می‌کنیم زبان قانون‌مند است، همچنین ادعا می‌کنیم که زبان در چهارچوب عادات و رسوم و سنت‌های زبانی قابل تعریف نیست. برای یافتن دلیل این امر لازم است با دقت بیش‌تری به نقش عملی قواعد زبانی که دستور زبان را تشکیل می‌دهند نظر کنیم.

البته نقش تصحیح‌کنندگی دستور زبان دارای اهمیت است، ولی دستور زبان علاوه بر این نوع جمله‌ها، به جمله‌هایی که اصلا دارای خطار نیستند نیز توجه دارد. به طوری که قبلا گفته شد، دستور زبان باید شیوه‌ای برای پیونددادن هر جمله‌ی زبانی با لفظ و معنی صحیح آن فراهم کند. به این ترتیب، گویندگان زبان توانایی تلفظ و درک جمله‌هایی را که تاکنون نشنیده‌اند دارند.

سنت‌ها ساخت‌های اجتماعی هستند که برای ایجاد و کاربرد آن‌ها به عنوان یک نظام دست‌کم به وجود دو نفر نیاز است. از سوی دیگر، نظام‌های قانون‌مند را به سادگی می‌تواند یک فرد ایجاد کند و به کار گیرد. ظاهرا دو مورد عمده در زبان می‌توان یافت که نشان می‌دهد هر فرد قواعد زبانی خاص خود را به کار می‌گیرد: یکی کودکانی که زبان اول خود را فرا می‌گیرند و دیگری بزرگ‌سالانی که الگوهای گفتاری بسیار خاص خود دارند. به کمک این دو مورد می‌توان علیه قراردادی بودن زبان و به نفع قانون‌مندی آن استدلال کرد.

ظاهرا کودکان هنگام فراگیری زبان اول خودشان قاعده‌سازی می‌کنند، ولی غالبا به قواعد نادرستی دست می‌یابند: یعنی جمله‌هایی می‌سازند که از نظر بزرگ‌سالان غیر دستوری هستند…

 

نوام چامسکی و انقلاب او

از آن‌جا که اندیشه‌های چامسکی پیوسته در حال تحول و تکامل بوده است، جای خاصی که بتوان خواننده را برای دستیابی به آراء نهایی او راجع به زبان بدان‌جا رجوع داد وجود ندارد، با این حال کتاب «زبان‌شناسی نوین، نتایج انقلاب چامسکی» یکی از بهترین کتاب‌هایی است که می‌توان در آن بنیان‌های نظری مکتب زبان‌شناسی چامسکی را به تفصیل و روشنی جست‌وجو کرد.

انتشار کتاب «ساختارهای نحوی» نوام چامسکی در ۱۹۵۷ سرآغاز انقلابی در زبان‌شناسی بود. بررسی در اثرات آن انقلاب هنوز ادامه دارد. یکی از اثرات فوری این بود که زبان‌شناسی رفته رفته علاقه‌ی فلاسفه، روان‌شناسان و منطقیان را ه خود جلب کرد. این بیش‌تر بدان سبب بود که چامسکی پیشنهاد می‌کرد بحث‌ها و نتیجه‌گیری‌ها باید از ماهیت زبان آغاز و به ماهیت به کاربرنده‌ی زبان منتهی شود. نتیجه‌گیر‌هایی که درست متناقض با فرضیات رایج در فلسفه و روان‌شناسی آن زمان بود، و به نظر می‌رسید که فلاسفه و روان‌شناسان باید بدان توجه جدی مبذول دارند.

چامسکی نخستین کسی نبود که بین زبان‌شناسی و روان‌شناسی انسان پیوندهایی برقرار ساخت. ولی احتمالا اولین نفری بود که به جای شروع بحث از ذهن برای رسیدن به زبان، استدلال و بحث را مفصلا از ماهیت زبان شروع کرد تا به بحث درباره‌ی ماهیت ذهن برسد. پیش از چامسکی فرضیات درباره‌ی زبان غالبا تحت نفوذ فرضیات روان‌شناختی بود؛ از زمان چامسکی تاکنون این نفوذ جهتی معکوس داشته است، یعنی بحث‌ها و استدلال‌ها راجع به صورت زبان برای توجیه نتیجه‌گیری‌هایی که راجع به روان‌شناسی انسان شده، مورد استفاده قرار می‌گیرد. این‌جا می‌توان چامسکی را درست رویاروی جان لاک قرار داد که توصیفش از دانش به طور عام بود؛ یا می‌توان چامسکی را در مقابل لئونارد بلومفیلد، شخصیت عمده‌ی مکتب ساخت‌گرای آمریکا و مقدم بر مکتب چامسکی، قرار داد که آرای جزمی روان‌شناختی آن زمان بر توصیف او از دانش زبانی و کاربرد زبان تاثیر داشت. این معکوس شدن روابط بین زبان‌شناسی، روان‌شناسی و فلسف یکی از خدمات عمده‌ی چامسکی به زبان‌شناسی بوده است.

 

زبان چیست؟

در دوره‌های مختلف، ویژگی‌های متفاوتی از زبان به عنوان ویژگی مهم یا در خود توجه نظر افراد را به خود جلب کرده است. هر نظامی که به پیچیدگی زبان انسان باشد، ناچار در معرض مطالعات گوناگون و مستقل قرار می‌گیرد. برای نمونه، زبان برای ایجاد ارتباط به کار گرفته می‌شود؛ بنابراین یکی از زمینه‌های پژوهش این است که زبان انسان با سایر نظام‌های ارتباطی، اعم از این‌که ساخته‌ی انسان است یا نه مقایسه شود: این مقایسه می‌تواند بین زبان انسان و حرکات اشاره‌ای، علائم راه‌آهن، چراغ راهنمایی و یا زبان مورچه‌ها و زبان زنبور عسل انجام شود.

از سوی دیگر، زبان به وسیله‌ی گروه‌های اجتماعی به کار می‌رود، از این‌رو زمینه‌ی دیگر پژوهش، مقایسه‌ی زبان انسان با سایر نظام‌های اجتماعی از قبیل اقتصاد، سیاست و مذهب است. علاوه بر این‌ها، زبان در طول زمان تغییر می‌کند؛ و به این اعتبار، مقایسه‌ی آن با سایر نظام‌های متحول، اعم از آلی یا غیر آلی می‌تواند جالب باشد. در حالی که همه‌ی این روش‌های متفاوت بررسی زبان جاذبه‌ی خاص خود را دارند، منطق حکم می‌کند پیش از دست‌زدن به این نوع مقایسه‌ها، بتوانیم خود زبان را دست کم تا اندازه‌ای توصیف کنیم.

چنین به نظر می‌رسد که برای توصیف یا تعریف هر زبانی راهی جز مطرح کردن مفهوم قاعده‌ی زبانی در پیش نباشد. اگر این ادعا درست باشد، بررسی گونه‌های قواعد زبان و ماهیت آن‌ها می‌تواند شواهد زیادی درباره‌ی نکات قابل مقایسه بین زبان انسان و سایر نظام‌های ارتباطی عرضه کند.

در زبان‌شناسی جدید هنگامی که ادعا می‌شود زبان قانون‌مند است، این بدان معنی است که زبان را می‌توان در چهارچوب دستور زبان توصیف کرد. دستور زبان به مجموعه‌ای از قواعد گفته می‌شود که دو نقش عمده بر عهده دارند. یکی این‌که جمله‌های دستوری را از غیر دستوری جدا می‌کنند و صریحا حکم می‌کنند که چه جمله‌های «در محدوده‌ی زبان هستند» و چه جمله‌هایی در زبان پذیرفته نیستند. دیگر این‌که قواعد زبان توصیفی از هر یک از جمله‌های دستوری ارائه می‌کنند که به کمک آن تلفظ و معنی جمله تعیین می‌شود. به بیان دیگر، قواعد زبانی فقط امر و نهی‌های پراکنده و نامرتبطی نیستند که ما در مدرسه حفظ می‌کردیم، بلکه مجموعه‌ی این قواعد نظامی را تشکیل می‌دهد به نام «دستور زبان» که در آن برای هر یک از جمله‌های زبان توصیفی صریح و جامع عرضه می‌کند. به سادگی می‌توان دریافت که رفتار زبانی گویندگان هر زبان به نحوی است که می‌توان حکم کرد آن زبان از قواعدی پیروی می‌کند. حتی گویندگان فصیح هر زبان نیز ممکن است اشتباه کنند، ولی وقتی دچار این‌گونه لغزش‌ها می‌شوند فورا اشتباه خود را اصلاح می‌کنند. گویندگان زبان ملاک‌هایی برای تشخیص جمله‌های دستوری از غیر دستوری در اختیار دارند، و حتی زمانی که ایجاد ارتباط را خطری تهدید نمی‌کند، ترجیح می‌دهند لغزش‌های زبانی خود را اصلاح کنند. همچنین است گوینده‌ی زبان وجود خطاهایی را در گفتار اطرافیانش احساس کند، ولی در بسیاری از نوارد لااقل رعایت ادب مانع از تمایل او به تصحیح آن‌ها می‌شود.