دموکراسی مستقیم

محمد رهبر
محمد رهبر

آنچه در خیابانهای تهران و ایران می گذرد، نه شورش است، چه این جمعیت از آغوش خانواده های گرم می آیند و دستشان به شکستن و غارت نمی رود و چشم های نگران خانه به انتظارشان است.

 نه حتی “انقلاب” است که بخواهند شهر به شهر را فتح کنند و پایتخت را تسخیر.

 این “دموکراسی مستقیم” است.

دوسال پیش در شب کودتای 22 خرداد، “جمهوری اسلامی” سقوط کرد و نظامی بر آمد، بی نام و بی ُبته.

 ”انتخابات” در جمهوری اسلامی با هر نقص و قصوری، به هر حال برگزار می شد و باز امیدی بود که از راه دموکراسی “غیر مستقیم” و رای دادن، “سید محمد خاتمی” بیاید و “مجلس ششم” تشکیل شود. اما در آن “شب نحس” همه چیز بر باد رفت و ماند نظامی که تئوریسین اش مصباح یزدی است که نه مردم را قبول دارد و نه دموکراسی و نه قانون اساسی.

مردم بارها آمدند و در “جمهوری اسلامی” به رای آهسته و آرام و دریایی، گفتند چه می خواهند، صبر کردند و ساختند و سوختند. پیر” دنیا دار” احمد جنتی، نسل صندوق رای را منقرض کرد و با

 ”ورد ولایت” از کلاه شُعبده، “احمدی نژاد” را برکشید.

“سید علی خامنه ای” هم از “کارگاه بت سازی” پیروانش بیرون آمد و پرده بر انداخت و دیدیم که

مجسمه ای شده است از خاکِ فرعون و جنس اهرام.

آنچه امروز در خیابان می گذرد، دموکراسی مستقیم است.

راهِ رای بسته و “قانون” بر زمین مانده است. مجلس بهارستان در اشغالِ لباس شخصی هاست که نام نماینده دارند و این میان “اقلیتِ مجلس”، با خنجری در دست، پیکرِ “اصلاح طلبی” را تشییع می کند، همان گونه که قاتلان “ژاله” را بر دست می بردند.

 قوه قضاییه به بد نامی شهره و عدالت از کاخدادگستری بیزار است. شیخِ سفسطه، “لاریجانیِ سیاه” نشسته و تمثالِ ابلیس را به جای فرشته عدالت بالای سر نهاده است.

مجلس خواب آلودهِ خبرگان هم هست، که قرار بود تا ناظری باشد بر کردار و گفتار آنکه به رهبری رسانده بودند، اما چنان” بت” ساختند که حالا شکستنش بر عهده دستِ ابراهیمی مردم است.

خیابان چه می خواهد؟دوسال پیش می خواست، تا “رایی” که دزدیده اند، باز پس دهند، پاسخ را “شاه دزد” در نماز جمعه داد و گفت که با “تنی علیل” به “مغز معیوب” احمدی نژاد نزدیکتر است. سرب داغ و شکنجه و زندان، نصیب مردم شد که به سکوت و رنگ آمده بودند.

 خیابان از آن روز آمد و آمد تا به امروز رسید که چیزی جز “عزلِ خامنه ای” نمی خواهد.

این دستانِ خالی از رای، همان آتشفشان بیدار است. اگر “رای” رفت، “صاحب رای” مانده است.

مردم آمده اند تا به روشی دموکراتیک، مسالمت آمیز و به مقاومت نشان دهند که آن رای حقیقتی بود از طلای حضور.

 

بازگشت به قانونِ اساسی بدون خامنه ای

قانون اساسی، تنها توافق و قرار داد اجتماعی ایرانیان در سی سال اخیر است. قانونی متناقض و

 ”استبداد خیز” که اصولی به نفع مردمان دارد و فصلی هم در باب نظریه منقرضِ “ولایت فقیه”.

چه بد و چه خوب، البته قابل اصلاح است و راهکارش هم مشخص. می دانیم و مطمئن هستیم که در تصویب قانون اساسی تقلبی نشده، گرچه بسیاری نخوانده به آن رای دادند و بسیاری هم نخوانده با آن مخالفند. از سویی آنچه رای دهندگان در “رفراندوم” بیان می کنند، توافق و تعهد اجمالی است و نمی توان انتظار داشت که همه افراد با تمام ِ مفاد قانون اساسی در یک “رای گیری کلی ” موافق باشند.

 قانون اساسی، ظرفی است که در دست داریم، می توان آنچه از مقامات در آن است را خالی کرد و از قضا انتخابات همین خالی و پر کردن ظرف قانون اساسی بود.

 حال اگر این ظرف سفال است و ما به جنس بلور راغبیم، بماند برای بعد که سرمایه ای اندوختیم و بیشتر دانستیم.

بنابرقانون اساسی، به تصمیم خبرگان، رهبری می تواند عزل و خلع شود واین تصمیم در اصل به اراده مردم است.

 از شروط رهبری عدل است، آنچه در ایران می گذرد، در تمام زمینه ها، “اقتصاد” و “سیاست” و “اجتماع” و “روابط با دنیا”، حجت موجه ماست که در شخص رهبری به عنوان “مختارترین” شخصیت قانون اساسی نه عدلی است و نه تدبیری.

 این است که بنابر قانون اساسی، خواسته برکناری “سید علی خامنه ای” کاملا قانونی است. این خواسته که در خیابان فریاد زده می شود، رادیکال هم به نظر نمی رسد، در واقع این نظام است که رادیکال و بنیاد گرا شده است، با دست به خون بردن و بر خاک نشاندن آزادی ومردم ایران همچنان اصلاح طلب و صلح جو مانده اند.

 

 سنت مظلومیت

 دموکراسی آنگاه که به گونه غیر مستقیم متوقف می شود و ابزار آلاتِ انتخابات به بن بست می خورد، برای” روز مبادا” روش و راهکار دارد. چگونه می توان چرخ دنده هایِ زنگ زدهِ قانون اساسی را به چرخش انداخت، وقتی مجلس خبر گان خواب است و مجلس شورا بر باد و دولت به فنا.

اعتراض و خیابان شاه کلید است، وقتی حضور همه گیر شد و از خانه به خیابان آمد و به مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره و بازار رسید، همان کاری را می کند که آن سه قوه بیمار نکردند و خواستش در عزل سید علی خامنه ای در گوش سنگین خبرگان می پیچد.

 خبرگان و دیگر اذناب نظام، بادبانهای برافراشته و روبه باد قدرت سید علی هستند. اما آنگاه که توفان نوح آغاز شود، این کشتی شکستگان به تنها جایی که نمی روند “بیت” است.

این میانه روش عین هدف است. گاندی می گفت نمی توان با روش بد به هدف خوب رسید. خشونت و دست خالی را پر کردن، عنصر مظلومیت را از سبز ها می گیرد، مظلومیت کیمیایی است که می تواند قلب های سنگی را تسخیر کند و کسانی را که هنوز خونی نریخته اند به آغوش مردم بازگرداند و آنها که دستی آلوده اند را به کنج توبه برساند. جنبش می تواند تا آنجا گسترده شود که آنکه باتوم بلند کرده مقابلش خواهر و برادر را ببیند و باتوم رابشکند.

اصلاح طلبی همراه با مقاومت است و بی آن، مثل کوه بی برف و آدم بی سر، نه هیبت دارد و نه جان. اگر در این مقاومت، موج خشونت به صخره پا یداری مردم برخورد و صدای مهیب شکستن برخاست، این صدای مقاومت است نه خشونت، مثل رعد که بارانِ لطافت در پی دارد.