صدای قربانی

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

جمهوری اسلامی ایران بازنده ی بازی جاهلانه ای است که از همان نخستین روز پیروزی انقلاب آغاز شده و از حقوق زنان قربانی گرفته است. صدای این قربانی نیرومند است. از آن رو که حقوق زن در ایران تاریخچه و پیشینه دارد، روند روبه رشد را این پیشینه و تاریخچه گزارش می دهد، در آمیختگی با سیاست های مبتنی بر برنامه و توسعه را این پیشینه و تاریخچه گزارش می دهد. حقوق زن از مسیرهای پر دست اندازی گذر کرده و اتفاقا در همین ۳۳ سال که آن را بیرحمانه به چالش کشیده اند صدایش رسا تر شده و توانسته خود را در محاصره ی مدعیان که لحظه ای از حمله و هجوم غافل نمانده اند در سطح جهان بازتاب بدهد. صدائی که به کوهی از جهل و نادانی برخورد می کند و تکرار می شود، قدرت دارد و می تواند بسیار نهادهای بر آمده از پول و زور را متزلزل کند. کامران دانشجو اگر تاریخ معاصر ایران را خوانده بود و اگر حتا چشم و گوش را باز می گذاشت و از حضور قدرتمندانه ی زنان در آن کشور( علی رغم موانع قانونی و بینشی حاکمان) آگاه می شد به این سادگی قدرتی را که تهدیدش می کند و دنبال فرصت می گردد، دست کم نمی گرفت.

روزی که قمرالملوک وزیری از پشت پرده زد زیر آواز، صدای زن که قربانی خشکه مقدس ها بود قدرت گرفت. روزی که قره العین از چهره پرده بر افکند صدای زن قدرت گرفت. روزی که دختران شاهان قاجار نهاد چند همسری را به سخره گرفتند و زنان حرم به ریش شاهان خندیدند صدای زن قوت گرفت. روزگاری که زن ها در جریان تحولات تاریخی این حق را به دست آوردند که در مسجد و میخانه حاضر بشوند، صدای زن قوت گرفت. روزی که پروین اعتصامی به زبان شعر اندرزگوئی آغاز کرد صدای زن قوت گرفت. روزی که نخستین زنان در ماجراهای ملی شدن صنعت نفت خود را زیر تانک های ارتشی انداختند صدای زن قوت گرفت. روزی که فروغ زنانگی خود را در شعر جاری کرد و با وجود حضور آقایان در حوزه ها، زنانگی را جار زد، صدای زن قوت گرفت. روزی که بانوی مجتهده “امین”  از ظلم و جور مردان حوزه های علمیه که نمی گذارند زنان مرجع تقلید بشوند در هم شکست و در اصفهان به عرفان پناه برد و اسرار دل را به نظم کشید، صدای زن قوت گرفت. روزی که نخستین زن ایرانی، فرخ رو پارسا وزیر شد صدای زن قدرت گرفت و سپیده دمی که پدران کامران دانشجو او را کشتند بر قدرت صدا افزوده شد. روزی که زن ایرانی چریک شد و به اعتراض دست روی ماشه گذاشت، صدای زن قوت گرفت. چه بگویم روزی که زنان و دختران نوجوان ایرانی که ولایت را نپذیرفتند و به فرمان ولایت در برابر چوبه های دار و جوخه های اعدام ایستادند چه شد؟

فرازهای تاریخی برای کمک به سواد آموزی مردانی که در این حکومت خیال می کنند کنترل زنان ایرانی کاری است آسان و می توانند آن را پیش ببرند، در این یادداشت نمی گنجد. این مجال کوتاه به یک واقعیت تاریخی توجه می دهد و تاکید دارد که اگر در کشوری یک چنین رویدادها اتفاق افتاده باشد، برگشت پذیر نیست، و بیسوادی مدیرانی که از احوال ایرانیان در ۱۵۰ سال اخیر غافل مانده اند و به لجبازی های کودکانه نسبت به حقوق زنان ادامه می دهند، به آنها توش و توان ماندگاری و اعتماد سازی نمی دهد. فرصت های بسیاری را برای درک واقعیت تاریخی مرتبط با حقوق زن و پیشینه ی تاریخی آن در این ملک از دست داده اند. با رگهای گردن قانون نویسی کرده اند. قانون با رگ گردن و تکیه بر اندام جنسی مردانه نوشته نمی شود. اگر بشود بساط حکومتی که با این شیوه از قانون گزاری در این زمانه خود را تعریف می کند در هم می ریزد. فورا توی دل تان قند آب نشود که چرا عربستان سعودی این کارها را می کند و سرپاست. یادتان باشد که عربستان سعودی آن راهها را که زنان ایرانی رفته اند در حافظه ی تاریخی اش ندارد، ولی ما داریم و از عهده ی سرنگون کردن قانون گزارانی که چنان قانون می نویسند که گفته شد بر می آئیم. دیر و زودش مهم نیست. به این یقین رسیده ایم که با باطل از در ستیز در آمده ایم. توقف ممکن نیست.

در حقوق یک اصل وجود دارد که اسمش “حقوق مکتسبه” است. حقوق مکتسبه به حقوقی گفته می شود که با حقوق بنیادی انسان مرتبط است و شهروندان به موجب قوانین دولت متبوع، تمام یا بخشی از آن را به دست آورده اند. دولت متبوع حق ندارد به حقوق مکتسبه ی شهروندان دست درازی کند. حکومت ایران از همان لحظه که به فرمان آقای خمینی شورای نگهبان تشکیل داد، به سلب حقوق مکتسبه و تعرض به آن اصل حقوقی که در پیش آمد اقدام کرد. در بیشتر موارد حقوق مکتسبه ی زنان مانند حق انتخاب حجاب یا بی حجابی، حقوق مندرج در قانون حمایت خانواده که از سال۱۳۵۳ اصلاحات در موقعیت زنان در خانواده را رسمیت بخشیده بود، حق احراز مقامات کنسولی و سیاسی، حق قضاوت، حق حضور در تمام حوزه های هنری (رقص، آواز، تک خوانی، و…)، حق حضور در سطوح بالای مدیریتی، حق حضور در بسیاری حوزه های ورزشی و دیگر حقوقی را که منشا و مبنای آن “انسان بودن” است از آنها سلب کرد. گوئی شاه را بیرون کردند تا زنان را بی حق کنند. بعدها روشن شد که جز این هدف دیگری را هم دنبال می کرده ا ند که خلاصه شد در مال اندوزی. استقلال و اسلام تبدیل به چاشنی شد تا سلب حقوق مکتسبه از زنان و مال اندوزی و دزدی از درآمد ملی در پناهش توجیه بشود و مشروعیت پیدا کند.

اما آنچه این روز ها با انتشار خبر محرومیت زنان از انتخاب ۷۴ رشته ی تحصیلی دانشگاهی شگفتی می آفریند این است که جمهوری اسلامی حتا بر ضد خودش هم به صورت ارتجاعی انقلاب می کند. نه تنها حقوق مکتسبه ی زنان را که در دوران شاه تبدیل به قانون شده بود از آنها باز پس گرفته است، بلکه حقوق مکتسبه ی زنان در عصر جمهوری اسلامی را هم از آنها پس می گیرد. جمهوری اسلامی تبدیل به حکومت دیوانه ای شده که خودش از خودش لحظه به لحظه عقب می افتد. کدام درجه از بی عقلی این کشتی به گل نشسته را راه می برد؟ اگر حرکتهائی چنین بی خردانه و بر ضد خود، انتحاری نیست، پس چیست؟ مگر تا همین چند روز پیش و قبل از آنکه جزوه های کنکور انتشار یابد، ورود زنان به همان ۷۴ رشته طبق مقررات جمهوری اسلامی آزاد نبود؟ آیا در این نظام سیاسی که مثل جن زده ها دارد سیاستگزاری می کند، فاتحه ی عقل بکلی خوانده شده؟ احمدی نژاد روزی گفت دولت من ترمز بریده است. خندیدیم و مسخره اش کردیم. از قرار کل نظام ترمز بریده است و بزودی اعلام خواهند کرد که غرب بی خودی ترمز را در خودروها نصب کرده و ما باید آن را حذف کنیم!

کشتی با این کشتیبان های مست و لایعقل غرق می شود. افسوس که تلفات ناشی از جنون کشتیبان ها فقط دامان خودشان را نمی گیرد. چه اندازه در این ۳۳ سال صرف وقت و انرژی شد و کسانی از امنیت و جان مایه گذاشتند تا کشتیبان های تازه به دوران رسیده و مست قدرت باد آورده بپذیرند که سکان را به فرمان عقل بچرخانند. نشد که نشد. در مکتب اینان عقل زائده ای است که برازنده ی انسان هائی از تبار آنان نیست.