صحنه

نویسنده
پیام رهنما

نگاهی به نمایش “خرس” به کارگردانی “اسماعیل شفیعی”

واژگونی درام در اجرا

 

 

بازیگران: اصغر همت، لیلا برخورداری، مرجان قمری، مهدی زمین پرداز و حامد پشتیبان. مهدی رضاخانی: دستیار کارگردان و برنامه ریز، محمد یوسفی: مدیرتولید، نوشین سیفی: منشی و مدیر صحنه، افسانه قلی زاده: طراح گریم، گلناز گلشن : طراح لباس، رضا مهدی زاده : طراح صحنه، رضابهجت: طراح نور، پیروز ارجمند: آهنگساز، مهدی رایگانی: طراح آفیش و بروشور، مسعود ریاضی مقدم: روابط عمومی.

دنیای نمایشنامه‌های آنتوان چخوف روسی دنیای چندان پیچیده و پر رمز و رازی نیست و عموماً نمایشنامه‌های او بر بستری از رئالیسم شکل می‌گیرد و شاید همین سادگی و رئالیستی بودن بستر آثار اوست که سبب می‌شود کارگردانان چندان رغبتی برای اجرای نمایشنامه‌های او نداشته باشند؛ چرا که گام برداشتن در چنین آثاری مصداق بارز روی طناب راه رفتن است و همواره خطر سقوط، بیخ گوش کارگردان قرار دارد.

بیان این موضوعات این چنینی که به عنوان واقعیت‌های روز جامعه کاملا مشهود است، در قالب یک تئاتر رئالیستی و نقادانه اجتماعی کار ساده‌ای نیست و مانند راه رفتن بر لبه پرتگاه است، به طوری که اگر نویسنده یا کارگردان نتواند به درستی نقطه نظرات مستند و اجتماعی مدفون در لایه‌های عمیق این نوع موضوعات را ارائه دهد، به دور باطل هیجانات احساسی و اغراق‌های حسی خود گرفتار می‌شود و از باورپذیری اثر می‌کاهد و به راحتی در پرتگاهی می‌لغزد که با ذهن مخاطب امروز همخوانی ندارد و نمایش بیش از آن که بیانگر واقعیتی از زندگی و جامعه باشد، بیانگر واقعیتی غیرقابل باور از جامعه‌ای تک بعدی است که همه چیز یا کاملا خوب و سفید تعیین می‌شود یا کاملا بد و سیاه. در اینجا تماشاگران تنها قضاوت‌گران میزان این درجه‌بندی خواهند بود، چیزی که از قواعد و چهارچوب زندگی انسانی و اجتماعی امروز فاصله دارد و نمی‌تواند باورپذیر باشد تا مخاطب با آن همذات پنداری کند و از درک آن به تزکیه و آگاهی ناشی از لذت فهمیدن برسد.

نمایشنامه‌ای همچون “خرس” به خصوص، در زمره آثاری از چخوف قرار می‌گیرد که با وجود تجربه اجراهای متفاوت از این اثر، اما همچنان طراوت و تازگی خود را دارد. با این حال اما اغلب اجراهایی که از این نمایشنامه در ایران صورت گرفته نتوانسته رضایت مخاطبان را فراهم کند و در اغلب این آثار تمام زیر ساخت‌های نمایشنامه مغفول واقع شده است. اجرای نمایش “خرس” به کارگردانی اسماعیل شفیعی هم نه تنها از این قاعده مستثنی نیست، بلکه حتی به دلیل ضعف بازیگران در ارائه درست شخصیت‌ها و همین‌طور غفلت از مضامین اصلی و محتوای نمایشنامه، یکی از ضعیف‌ترین اجراها از این نمایشنامه بوده است.

نکته‌ای که به نظر می‌رسد اسماعیل شفیعی به عنوان کسی که متن “خرس” انتوان چخوف را بازنویسی می کند، در برخی از صحنه‌های اثر خود از آن فاصله گرفته و با وجود جذابیت سوژه نتوانسته با پرداختی دقیق و ماهرانه به طور کامل ذهن مخاطب را به جای درجه‌بندی و نتیجه‌گیری اخلاقی به سمت موقعیت دراماتیک نمایش هدایت کند.
 هر چند نویسنده با رویکرد و نگاهی انتقادی به موضوع ازدواج موقت و آسیب پذیری زنان پرداخته و سعی کرده با حفظ فضای رئالیستی نمایش خود، هرچه بیشتر بر این آسیب‌پذیری تأکید کند اما این موضوع در کارگردانی از متن و دیالوگ‌های نویسنده هدر می شود.
کارگردان با استفاده از یک طراحی صحنه پرتابل و آزاد گذاشتن بازیگران در رفت و آمدها و میزانسن‌‌های بازی که طراحی کرده، در عین ایجاد یک فضای مناسب بصری و جذب برای مخاطب، از کسالت بار رئالیستی نمایش می‌کاهد و با این المان تصویری، تماشاگر را بیشتر متوجه متزلزل بودن موقعیت زندگی یک انسان از اقشار جامعه می‌کند.

اما اصل ماجرا این است که در نمایشی که شفیعی کارگردانی کرده است چندان رد و اثری ازچخوف و دنیای نویسنده و ذهنیت‌ها و نگاه‌های او به محیط پیرامونش باقی نگذاشته و تمام تلاش گروه اجرایی به روایت داستانی کهن از یک خانواده تبدیل می‌شود که طراوت و تازگی‌ای خاصی نه در اجرا و نه حتی در شیوه اجرایی نمایش، دیده نمی‌شود. چشم‌پوشی کارگردان از زیر ساخت‌ها و مفاهیم مدنظر چخوف که حاصل تقابل با جهان شخصیت‌هاست، متن را از عمق به سطح رسانده و در بهترین حالت ممکن نمایش روایتگر خانواده‌ای است که درگیر یک بحران عاطفی می‌شوند و پایان آن تفاوت چندانی با داستان‌های عاشقانه روزمره در تمام ادوار ندارد.

اصل درام البته پیچ و خم خود را دارد. یعنی تماشاگر را درگیر خود می‌کند؛ اما این درگیری کمی دیر و با فاصله آغاز می‌شود. برای همین به راحتی می‌توان آغاز نمایش را تغییر داد. شاید هم لازم است که با آغازی بهتر زمینه را برای اتفاقات بهتر ایجاد کرد. ماده خام نمایشی که چخوف به وجود آورده است بسیار ارزشمند است، اما احساس و استنباط این است که اسماعیل شفیعی هنوز درام خود را ننوشته است. به عبارت بهتر پردازش واقعه، ارتباط آدم‌ها و تکیه بر محتوا و مضمون گزینش شده نیاز به موقعیتی تکان‌دهنده‌تر دارد. شاید اشکال عمده اجرای گروه هم همین باشد که یادآوری شد. به هر تقدیر تماشاگردر لحظاتی درگیر کار می‌شود و تاثیر هم می‌گیرد ولی نه از نوعی که خیلی بادوام و موثر باشد. آن‌های گیرا و جذاب در متن اصلی لحاظ شده است. 

شفیعی بدون هیچ دلیل مشخص و قابل درکی از یک سو شخصیت تازه “روح نیکلای میخائیلوچ” (شوهر مرده یلنا ایوانونا پوپوا) را در بازنویسی خود از این نمایشنامه، به اثر اضافه، شخصیت غایب در صحنه “سیمیون” (پیشکار ساده لوح ملاک خشن) را هم به روی صحنه آورده و با افزودن تغییراتی بی‌دلیل در دیالوگ‌ها و موقعیت‌های نمایشی، طول زمانی نمایش را از ۳۰ یا ۴۰ دقیقه، به حدود ۹۰ دقیقه تبدیل کرده است در واقع با ناباوری دست به تغییراتی در صحنه های حساس نمایش زده که به طور کلی مفهوم و تم اصلی نمایش را هم زیر سوال برده است.اتفاقی که حتی بازی بازیگرانی چون اصغر همت و لیلا برخورداری نیز نتوانسته با آن هماهنگ شده ومنجر به واژگونی مجموعه اثرمی شود.