آیت‌الله در بستر مرگ

ساسان آقایی
ساسان آقایی

قرار نیست همیشه “فاجعه” خبر دهد که در راه است تا ما خود را آماده کنیم.رخ‌دادهای شاید کوچک گه‌گاه ‏می‌شود فاجعه‌ای تمام و کمال که هرگز “جبران شدنی” نیست و در ایران امروز از این دست تجربه‌های تلخ ‏کم نداریم.زنده‌یاد “زهرا کاظمی” هرگز گمان نمی‌کرد که وقتی پای به دخمه‌ی اوین می‌گذارد، افقی از همین ‏دربازگردد و آن “بی‌دادگری” که “جسم سخت” بر فرق سر زهرا کوبید شاید هرگز نمی‌دانست که این مشتِ ‏کاری، تاریخی می‌شود.چند سال بعدتر، دستگاه قضایی حاکمیت و مقام‌های مسوول در همین زندان باز هم ‏نتوانستند، بفهمند که فرجام روزه‌ی “اکبر محمدی” می‌تواند شهادت باشد که اگر به گزارش‌های پزشکی ‏بهداری کمی بها می‌دادند اینک او هنوز هم نفس می‌کشید.‏

هر جای دیگر دنیا باشد، تجربه‌ی نخست سببی است تا دومی رخ ندهد و یک هرگز به دو و دو به سه نرسد اما ‏در ایران تکرار تاریخ و پند نگرفتن از فجایع تلخ امری بدیهی و طبیعی است.مرگ “زهرا بنی‌یعقوب، ابراهیم ‏لطف‌الهی و کاوه عزیزپور” هر سه در زندان، هر چند که شاید ارتباط موضوعی با یک‌دیگر نداشته باشد اما ‏نشان می‌دهد که دستگاه قضایی چندان هم خود را مسوول جان کسانی که در بندش هستند، نمی‌داند و این ‏نگران‌کننده است.اینک نیز خبرهابی جسته و گریخته‌ای از وخامت حال یک زندانی می‌تواند بیش‌تر از کمی ما ‏را نگران کند اما گویا رسم آزار دهنده‌ی مالوف در ایران خیلی اجازه‌ی بروز این نگرانی‌ها را ‏نمی‌دهد.همواره چنین بوده که “اسم‌ها” میزان دقت و توجه ما را برمی‌انگیزاند و از آن جا که هر ایرانی ‏برای خود کشوری جدا و دارای مرزهای دقیق جغرافیایی با دیگران است، حتا هنگامی که پای “حقوق بشر” ‏و جان یک انسان نیز به میان می‌آید، این مرزبندی‌ها به شکلی پررنگ اجازه‌ی کنش را می‌گیرند.‏

از برای همین هم هست که وخامت حال “آیت‌الله بروجردی” و نامه‌ی پزشک وی تا به امروز نتوانسته فضایی ‏ایجاد کند تا مسوولان قضایی حاکمیت به فکر چاره و تدبیری بی‌افتند پیش از آن که خیلی دیر شود.ناگفته ‏پیداست که انسان می‌تواند از “حق معالجه و بهبود” هر فردی دفاع کند بی‌آن که شکل و قیافه و دین و نژاد و ‏اندیشه‌ی او را نیز بپسندد و به همین دلیل واکنش همه‌ی آن‌ها که جان انسانی را مهم می‌دانند، در برابر این ‏سطور لازم و واجب است.‏

دکتر “حسام فیروزی” در گزارشی پزشکی به رییس قوه‌ی قضایی می‌نویسد؛ “از آن مقام محترم خواستارم که ‏با توجه به وضعیت وخیم جسمی آقای سید حسین کاظمین بروجردی و بیماری‌هایی که جان او را به مخاطره ‏انداخته، عنایت نموده دستور فرمایید ایشان جهت مداوا به خارج از زندان اعزام گردند…آقای بروجردی حدود ‏‏۱۰ سال است که از تنگی نفس رنج می‌برند و به دلیل بیماری قلبی، دچار دردهای قفسه سینه هستند که ‏هشداری است بسیار خطرناک که نشان از گرفتگی عروق قلبی دارد و از اورژانس‌های پزشکی محسوب ‏می‌شود و جان‌شان را بشدت تهدید می‌کند… دردهای حاد کلیوی وی خطر ایست قلبی را دو چندان ‏می‌کند…مشکلات بینایی سبب شده بیش از ۸۰ درصد بینایی‌شان را از دست بدهند…کاهش شدید وزن بالغ بر ‏‏۴۰ کیلوگرم نشانه وضعیت وخیم جسمی می‌باشد… من به عنوان یک پزشک مستقل، فارغ از هر گونه سمت ‏و سوی سیاسی و صرفا پرداختن به حرفه‌ی مقدس پزشکی که هدفی جز نجات جان انسان‌ها و کاهش آلام‌شان ‏ندارد از محضر حضرت‌عالی می‌خواهم که برای نجات جان انسانی که همانا نجات جان بشریت است، دستور ‏مداوای ایشان را در خارج از زندان صادر فرمایید…“‏

و البته هر کسی آزاد است در رد “دین سنتی” که بروجردی از آن می‌گوید هزار و یک مقاله بنویسد، حتا ‏می‌تواند هوادار دینی باشد که حاکمیت ایران آن را تئوریزه می‌کند یا اصلن چیزی به نام دین را قبول نداشته ‏باشد، خدا را بپرستد یا نپرستد، همه‌ی این‌ها اما هیچ دخلی به وظیفه‌اش در قبال جان یک انسان و دادخواهی او ‏ندارد.امیدوارم این بار خبر فاجعه را پیش از رخ‌داد فاجعه دریابیم و بسیار مشتاقم، کسی نیز باشد در دستگاه ‏قضایی ایران که این را بفهمد.‏