سرمان را گول نمالید

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

این اعتماد به نفس‌شان همه را کشته است. این محسنی اژه‌ای در یک دست میکروفون و یک دست تفنگ، از یک طرف آمده شکار شیر و فریاد می‌زند و می‌خواهد شیر را بترساند و می‌گوید “امروز دشمنان از ایران به عنوان امپراطوری و مقتدرترین کشور آینده یاد می‌کنند.” از طرف دیگر، در حال فرار کردن سروصدای مشکوک از بخش‌های تحتانی سازمان قضایی‌اش به گوش می‌رسد و می‌گوید: “دشمن می‌خواهد ما را گول بزند و نباید گول شیطان را بخوریم”.

بگو نابغه! آی کیو منفی! اگر داری امپراطوری تشکیل می‌دهی، چرا می‌ترسی و اگر فکر می‌کنی می‌خواهند گولت بزنند، چطوری می‌خواهی امپراطوری تشکیل دهی؟ هر کاری می‌کنم این نوع نگاه کردن را نمی‌فهمم. اینکه مثلا یک حکومت که ادعایش جوراب فلک را به چهار قسمت مساوی پاره می‌کند، چطوری می‌ترسد گول بخورد؟

البته فقط این حکومت هم دچار این بلاهت نیست. کلی از موجودات دیگر هم از همین جنس هستند، طرف می‌گوید انگلیسی‌ها و آخوندها دست به یکی کردند و بسیار پیچیده هستند و جمهوری اسلامی از هزاران تحصیلکرده استفاده می‌کند، و هیچ کس عقل آخوندها را ندارد و از این مزخرفات، برای چی چنین حرفی می‌زند؟ برای اینکه بی عقلی و بلاهت خودش را توجیه کند، وگرنه اگر بگوید این حکومت یک مشت احمق هستند، و بعد هم بگوید این حکومت مرا شکست داده، لاجرم باید بپذیرد که عقل خودش از حکومت کمتر است.

محسنی اژه‌ای هم همین است، اگر بگوید با آمریکا مذاکره و توافق می‌کنیم، لابد قبلش باید بپذیرد که توانایی عقلی چنین معامله‌ای را دارد، در حالی که ندارد. برای همین هم از روحانی که معتقد است هیات مذاکره ایرانی توانایی مذاکره‌ای قدرتمند با آمریکا را دارد، انتقاد می‌کند که “برخی می‌گویند مگر می‌شود تا ابد با آمریکا قهر بود؟ امروز دشمن برای اینکه ما را گول بزند، جاهایی خود را با ما همراه می‌کند.”

البته این حد از اعتماد به نفس و نبوغ شعبه شرکت گاز ایران در قوه قضائیه محدود نمی‌شود، آقای رامین، دبیرکل بنیاد جهانی هولوکاست هم، پیرامون بایدها و نباید‌های سفر نیویورک گفته است: “آمریکا در مذاکرات با ایران بازی را برده و دست دولتمردان ایرانی خالی است. این کشور از ساده لوحی دولتمردان ما استفاده می‌کند.”

فکر می‌کنید با چنین دوستانی حکومت و دولت و هیات مذاکرات نیازی به دشمن دارد؟ و اصلا دشمن اصلی ایران به نظرم همین رامین و محسنی اژه‌ای اند، نه آمریکا. هر چه آمریکایی‌ها برای یک توافق خوب متعادل رفتار می‌کنند، بخشی از خود حکومت تلاش می‌کند که خودش را در معرض نابودی قرار دهد. در شگفتم که چرا اینها نمی‌فهمند که مذاکره یعنی تقسیم عادلانه ناکامی. طرفین مذاکره اگر می‌خواهند کاملا پیروز شوند، چرا مذاکره می‌کنند؟ کسی که می‌خواهد کاملا پیروز شود باید بجنگد. وقتی مذاکره می‌کنیم یعنی پذیرفته‌ایم که باید امتیاز بدهیم.

البته از یک نقطه نظر بیان دیدگاههایی مانند محسنی اژه‌ای و رامین چندان هم بیراه نیست. بالاخره رامین به خودش نگاه می‌کند، محسنی اژه‌ای به خودش نگاه می‌کند و مطمئن می‌شود که به راحتی گول می‌خورد، و رامین می‌داند که خودش ساده لوح است، برای همین هم فکر می‌کند بقیه هم مثل خودش هستند. همین است که اینقدر وقتی با خودمان مسابقه می‌دهیم حتما برنده می‌شویم، اما هیچ وقت برای مسابقه دادن با دیگران سر تشک حاضر نمی‌شویم.

 

خودمختاری برای کردستان، دموکراسی برای ایران

کنسرت موسیقی سیروان خسروی در سنندج لغو شد. نه، اشتباه می‌کنید، علت لغو این کنسرت مخالفت وزارت ارشاد یا ممنوع شدن زنان برای حضور در کنسرت، یا تهدید گروههای فشار، یا مخالفت امام جمعه، یا فشارهای دولتی و حکومتی نبود.

آن یکی را هم اشتباه می‌کنید، علت لغو کنسرت به فروش نرفتن بلیط کنسرت، یا عدم استقبال مردم، یا اختلاف تهیه کننده و برگزار کننده و گروه موسیقی نبود. اصلا، هیچ اختلافی نداشتند. سیروان خسروی خودش کنسرت را لغو کرد، وی در توضیح علت لغو این کنسرت در صفحه فیسبوکی‌اش نوشته که مدتها منتظر برگزاری چنین کنسرتی بوده و برای برگزاری آن در زادگاه مادری‌اش لحظه شماری می‌کرد، اما به دلیل اینکه در صفحه فیسبوکی‌اش عکسی از برج میلاد در شرایط آلودگی هوا گذاشته بود و تهران را “شهر من” خطاب کرده بود، کمپینی برای تحریم او در فیسبوک توسط برخی کردها تشکیل شد و او را تهدید کردند و او را کرد خودفروخته خواندند.

سیروان خسروی گفته است: “به هیچ وجه حاضر نبوده و نیستم که‌شان و امنیت همین عده اندک که مخاطب هنر هستند، در شب کنسرت من به خطر بیافتد.” و به همین دلیل وی تصمیم به لغو کنسرت گرفت.

بیخود نبود که شعار حزب دموکرات کردستان این بود که “خودمختاری برای کردستان، دموکراسی برای ایران” حالا همگی با هم دموکراسی را یاد بگیریم. یک انسان دموکرات کسی است که هر چیزی را که در تائیدش گفته شود، قبول می‌کند و هر کس او را ستایش کرد، حق دارد حرف بزند.

 

درود بر ضد ولایت فقیه

نه اینکه فکر کنید من آدم نومینالیست و شکلگرایی هستم و بر سر هر چیزی غرغر می‌زنم، اصلا اینطور نیست. این حرفی که من می‌زنم فقط به فرم و ظاهر مسائل مربوط نیست. ممکن است ظاهرا اینطور به نظر برسد ولی باطن قضیه و محتوای آن چنین نیست. مثلا وقتی آقای محسنی اژه‌ای می‌گوید: “نباید از افرادی که با نظام ولایت فقیه رابطه ندارند، یا مخالف هستند، در مدیریت استفاده کرد.” در ذهن آدم این سئوال ایجاد می‌شود که آیا ولایت فقیه یک “نظام” است؟ آیا کل نظام جمهوری اسلامی “نظام ولایت فقیه” است؟ اگر این نظام کلش نظام ولایت فقیه است و تعدادی از وزرایش که جزو نظام ولایت فقیه هستند، مخالف این نظام اند، یعنی بخشی از این نظام مخالف کل نظام است. اصلا چطوری می‌شود که یک نظام از اجزایی تشکیل شده باشد که مخالف با کل آن مخالف باشند؟ و اگر می‌شود که بخشی از نظام مخالف ولایت باشند، ولی کل نظام مبتنی بر ولایت فقیه باشد، چطور می‌شود که محسنی اژه‌ای می‌گوید “ نباید از مخالفان ولایت فقیه در مدیریت استفاده کرد؟”

از این گذشته، چطوری می‌شود شرط حضور افراد در مدیریت “داشتن رابطه با نظام ولایت فقیه” باشد؟ می‌توان فهمید که اگر مدیری مخالف ولایت فقیه باشد، از او استفاده نکنند، در اینجا هم مخالفت باید لفظی باشد، مثلا فردی صراحتا بگوید من مخالف ولایت فقیه هستم، بعد به او بگویند “مرسی عزیزم، پس شما برو بیرون” یعنی در واقع قبول داشتن یعنی اعلام قبول داشتن، وگرنه وقتی کسی خودش می‌گوید قبول دارم، چطوری می‌شود گفت نخیر، تو دروغ می گوئی که مرا قبول داری، تو مرا قبول نداری.

مثلا در مورد همین مذاکره با آمریکا، افرادی مثل ظریف و روحانی یک روز قبل از رفتن برای مذاکره مورد تائید رهبر قرار گرفتند، حالا عده‌ای به عنوان طرفدار ولی فقیه با نظر ولی فقیه در مورد ظریف مخالفند و معتقدند نماینده ولی فقیه با خودش مخالف است. و معتقدند که بخاطر اعتقاد به ولایت فقیه با نظر ولی فقیه مخالفند و طرفداران نظر ولی فقیه دشمنان ولی فقیه هستند و مخالفان نظر ولی فقیه بهترین معتقدان به ولایت فقیه هستند. اصلا چطوری می‌شود چنین حرفی زد؟ اصلا اعتقاد به ولایت فقیه چیزی جز پذیرش این موضوع نیست، وگرنه راهی برای قبول داشتن چیزی نمی ماند. حتی مسلمانی هم نه با نماز و روزه اثبات می‌شود نه با فداکاری و جهاد و شهادت، مسلمانی فقط به این است که خود آدم بگوید من مسلمانم. حالا اگر کسی خودش بگوید من مسلمانم، کسی دیگر چطوری می‌تواند بگوید نخیر، این آدم مسلمان نیست.

از این بدتر، اصلا زن و شوهر بودن، فقط دو تا جمله است. یکی می‌گوید “زنم می‌شی” آن یکی هم می‌گوید “بله بله بله، زنت می‌شم.” حالا گیریم دو دقیقه قبل با هم آشنا شده باشند. همین که دو تایی توافق رسمی را بگویند کافی است. حالا فرض کن شما ده سال عاشق باشی، برای طرف بمیری، تیکه تیکه بشوی، طرف که زنت نخواهد بود. به همین سادگی. یعنی منظورم این است که ولی فقیه هم فقط اظهار کردن است. بقیه داستان حرف مفت است.

 

حزب الله در زباله دانی تاریخ

نیروی انتظامی با انصار حزب الله توافق کرد که این گروه شلوغ کن بزن و درروی ششلول بند حق ندارد برای امر به معروف و نهی از منکر موتوری‌های خودش را به خیابان بفرستد. این تصمیم مهمی است و به نظر می‌رسد که یک موفقیت برای دولت روحانی است. در واقع به نظر من مسئله اصلی انصار حزب الله این نبود که می‌خواست برای مقابله با بدحجابی به خیابان برود. مسئله اصلی این بود که انصار برای مقابله با دولت می‌خواست به خیابان برود تا همان کارکرد همیشگی گروههای فشار را علیه دولتهای متعادل و اصلاح طلب و میانه رو را در سالهای هاشمی و خاتمی ادامه دهد.

در واقع در آغاز دهه هفتاد و تمام دوره خاتمی این انصار حزب الله بود که این دو دولت را زیر فشار شدید قرار می‌داد. همین که پلیس در کنار دولت ایستاده خودش اتفاق محترمی است. بخصوص که احمدی مقدم گفته که “با فیلتر شبکه‌های اجتماعی مخالفم.” البته این یک طرف ماجراست، طرف دیگر ماجرا اینکه همین امروز جبهه پایداری مجوز فعالیت گرفت. این دو تا را که کنار هم بگذاری، معنی‌اش همین می‌شود که منتقدان آن طرفی دولت بطور رسمی و قانونی حق فعالیت دارند، ولی بطور خیابانی حق شلوغ بازی ندارند. این مفید است. فقط این سئوال باقی می‌ماند که چرا وقتی مخالفان دولت اجازه فعالیت دارند، چرا طرفداران دولت نه تنها حق فعالیت ندارند، بلکه تعداد زیادی از حامیان انتخاباتی روحانی الآن زندانی اند.

این را که نوشتم یاد نوشته هفته پیش یکی از این اشاکله( جمع معرب اوشکول) افتادم که نوشته بود “شما اصلاح طلبان حکومتی” هستید. می‌خواستم بنویسم در ده سال گذشته پنج هزار اصلاح طلب به دلیل مبارزه برای آزادی زندان رفتند و خیلی‌هاشان هنوز در زندان اند، آن وقت اینها که زندان می‌روند حکومتی هستند، در حالی که عزیزان مثل آب خوردن به ایران می‌روند و می‌آیند، آنها هم که در ایران هستند، کارمندان مطیع ادارات هستند و هیچ وقت جز با اسم مستعار فیسبوکی ظهور نمی کنند و مواظب هستند که عکس‌شان را ماه نبیند و کسی از مبارزات‌شان خبردار نشود و در طول بیست سال گذشته هم ده نفرشان هم درگیر مبارزه با حکومت نبودند.