یاد یاران ♦ چهار فصل‏

نویسنده
‏ محمد صفریان

sefrian.jpg

شعر تازه سیمین بهبهانی را خواندند. هادی خرسندی، لعبت والا، روح انگیز شریفیان و شاداب وجدی سخن گفتند. یاد ‏روز ژاله اصفهانی بود در لندن…‏

siminjamee.jpg

سیمین بهبهانی در رثای ژاله اصفهانی

از غربتی به غربت دیگر

سخت است ماندن و بر تافتن فراق یاری که بیشترینه ی عمرش در سفر گذشته است، بسنده کردن به دیدار ناگهانی و ‏چندی به چند او، و دیدار(احتمالی) دیگر را تا “قیامت” با سر سپردن! ژاله اصفهانی(یا زنده رودی) را می گویم:‏

گرامی بانوی پر شکیبی که سرود و سرشتش، شعر و سرنوشتش، شعرش بود. در جوانی به غربتی رفت، در میانسالی ‏به غربتی دیگر- کوچی بی بازگشت!‏

ژاله دوشیزه ی جوانی بود که با شعر و شور و شعورش من چهارده ساله را به ستایش وا می داشت: آرزو می کردم که ‏چون او باشم، و شاید به انگیزه همین شیفتگی بود که سرودن شعر را پی گرفتم.‏

در همان نوجوانی به پیوند زناشویی تن داد. دریغا که زن و شوهر، بی گاهان، ترک وطن گفتند و به دیار غربت روی ‏نهادند. در سرزمین بیگانه هم شاعر ما، ژاله وار، درخشید و به نیروی استعداد خود، صاحب عزت و حرمت شد. ‏بازگشت به وطن را، اما میسر ندید تا روزگاری که سلطنت برافتاد و “حکومت” به پا خاست و ژاله زنده رودی مدتی ‏زودگذر در زادگاهش پناه گرفت- و چه شاد بود در آن دیدار ناپایدار، و چه شاد بودم از دیدن دیگر باره او!‏

ژاله هیچ گاه ایران را فراموش نکرده بود. در غربتش، گاهی به گاه، نامه یا پیام و خبری از او داشتم و، در شناسایی ‏شاعران، نامش را دیباچه آزادگی می کردم.‏

بار دیگر همسرش ناچار از ترک ایران شد و در پی او ژاله هم به این کوچ ناگزیر گردن نهاد و… باز نامه بود و خبری ‏گاه به گاه، یا دیداری از سر اتفاق که البته همیشه گویای حرمت او بود و رسانای عزت او.‏

شعرهایش دارای خوانندگان فراوان بود و پذیرای بیشترینه ی فارسی زبانان. آخرین بار که دیدمش در مراسم بزرگداشت ‏شاعر برجسته و ارجمند، خانم لعبت والا بود و - دریغا دریغ!- از همین یار نازنین تقاضا می کنم که این مختصر را ‏نیز، با صدای خنیایی خود بخواند و پیش کش روان ژاله زنده رودی کند. ژاله اصفهانی “گرامی گهری” بود که بر ‏تارک شعر فارسی خواهد درخشید.‏

به زنده ماندن در این دیار/چه پای سختی فشرده ام‏

چه مرگ ها آزموده ام / ولی- شگفتا- نمرده ام‏

در آن دو مشک سفید صاف/ به سینه روستایی اش ‏

چه نوش با شیر دایه بود / که مایه از خضر برده ام؟

نه خضر، بل چون کلاغ پر / به سبز و زرد و به گرم و سرد

گذشتن چار فصل را / قریب سیصد شمرده ام

غم عزیزان و دوستان /- یکی به غربت، یکی به بند-‏

چنین نفس گیر مانده دیر / چو بار سنگینی به گرده ام‏

نه یک نه دو، بل که بارها / به سوگ یاران نشسته ام

ز خیل مژگان به پشت دست / سرشک خونین سترده ام

به قتل عام فجیع باغ / کلام تلخم شهادتی است‏

نداده ام دسته گل به آب / به خاک، اما، سپرده ام!‏

اگر چه در چشم بد کنش / سلاله سم و سوزنم‏

به سخت جانی، ولی، چو کاج / به خاک خود پا فشرده ام‏


به فسفرین استخوان خویش/هنوز کبریت می کشم

عدو مبادا گمان برد / که چون شراری فسرده ام‏

من آن شبانم که گر شبی / فغان بر آرم که “ آی گرگ”!‏

به روز، دشمن یقین کند / که گرگ را دوش خورده ام!‏

با تنی چند از این هنرمندان برجسته ایران که درمراسم حضور داشتند گفت وگوی کوتاهی کرده ایم. ‏

hadijale1.jpg

هادی خرسندی( شاعر)

شعرهای ژاله از ترانه تا قطعه ادبی و اعلامیه سیاسی را در بر می گیرد. از هایکو تا قصیده.‏

شعرهای ژاله از گل گلاب تا نیما و از نیما به گل گلاب می رود و برمی گردد.‏

گاه پروین اعتصامی است، گاه فروغ فرخزاد، گاه ابوالقاسم لاهوتی، گاه فرخی یزدی.‏

ژاله مرغ مهاجری است که در مسیر این مهاجرت از بالای بسیار جاها رد می شود و بسیار مکان ها را زیر بال می ‏گذارد از لنینگراد تا هایدپارک لندن.‏

این مرغ مهاجر فقط به زمین چشم ندوخته است بلکه بالای سرش هم سفینه آپولو را می بیند و فضاپیمایان و کیهان ‏نوردان را.‏

شعرهای او بعضی برای کتاب فارسی ابتدائی مناسب است و بعضی برای سرود صبحگاهی پادگان ها. برخی با صدای ‏مرضیه جور است و برخی آوای شجریان را می طلبد.‏

ژاله شاعر انسانیت و اخلاق است و سادگی کلامش که عاری از هر پیچیدگی بیانی و ترفند شاعرانه است، چون راحت ‏الحلقومی کام دوستداران شعرش را شیرین می کند. او شاعر مهربانی است که خواننده اش را به زحمت نمیاندازد. ‏

در تاریخ ادبیات مهاجرت ایرانیان، نام ژاله در اولین صفحات ثبت خواهد شد. او اولین شاعر تبعیدی معاصر ایرانی ‏است. ‏

sharifian.jpg


روح انگیز شریفیان ( نویسنده)

اجازه بدهید که من از دوستی ام با ژاله شروع کنم، من ابتدا با ژاله آشنا شدم و بعد با شعر او… او دوستی بسیار مهربان ‏بود و همیشه همه ما را دور خود جمع می کرد، شعر ژاله نیز در واقع شعر نسل جوان است… او در تمام سال هایی که ‏شعر گفته است همیشه امید و نگاه مثبت به زندگی را در متن اشعارش گنجانده است و به عقیده من بسیاری از اشعار ‏ژاله باید در کتاب های درسی مدرسه گنجانده شود… چون به کودکان و نوجونان از همان ابتدا “ امید ” را می آموزد… ‏البته من شاعر نیستم و نمی توانم شعر او را از لحاظ تکنیکی نقد کنم اما اشعار ژاله از نظر احساسی بسیار روان بودند ‏و انگیزاننده و من خوشحالم که همگان قدر او را می دانند و این دوست داشتن در زمان زنده بودن او نیز برقرار بود و ‏او می توانست به خوبی دریابد که مردم قدر او را می دانند و دوستش می دارند…‏

lobatvala.jpg


لعبت والا ( شاعر)

ژاله پیام آور امید و استقامت است و جایگاهش در شعر ایران در عرش است. تا خورشید. ژاله شعری گفته است فرای ‏زمان و مکان و معلمی بوده است برای تمام نسل ها… او می گوید که در مقابل هیچ مشکلی نباید از پا نشست و باید ‏همیشه استوار و مقاوم بود و البته پر امید…‏

شعر ژاله بیشتر شعر نو است، هر چند که او شعر کلاسیک نیز زیاد دارد اما آنچه مردم از او شنیده اند و در خاطر ‏دارند بیشتر شعر نوی اوست… البته ژاله با رموز و ریزه کاری های شعر کلاسیک نیز آشنایی کامل دارد و در شعر ‏نیمایی ژاله هم زن و قافیه وجود دارد و اندیشه و پیام نیز و البته که آنچه برای شعر مهم است، همین ها هستند.‏

shadabvajdi.jpg


دکتر شاداب وجدی( شاعر)

شعر معاصر ایران را می توان به دو بخش تقسیم کرد، یکی آن دسته از اشعار که با سنت ها های شعر کلاسیک گفته ‏می شوند و طبیعتاً بیشتر با اشعار دوره های قدیم الفت و نزدیکی دارند و دیگری شعر نو و یا سفید. ژاله هم کارش را با ‏شعر کلاسیک شروع کرد و بعد ها سعی کرد در اشعارش، بیشتر پایه های شعر نو را رعایت کند، اما من گمان می کنم ‏شعر او به دلیل و وزن و قافیه خاصی که دارد بیشتر در طبقه بندی شعر کلاسیک قرار گیرد. در باره ماندگاری شعر ‏ژاله هم می توانم بگویم که به عقیده من شعر ژاله تا دوردست ها و زمان زیادی خواهد ماند زیرا شعر ژاله حامل مفاهیم ‏‏”انسانی” است که هیچ گاه کهنه نمی شوند و نکته دیگر زبان شعری اوست که هیچ گونه پیچیدگی ندارد و من گاهی با ‏خودم می گویم که واقعاً جای این اشعار در کتاب های درسی خالی است.‏

majidtafreshi.jpg


مجید تفرشی (محقق تاریخ معاصر ایران)

در باره شعر ژاله، کارشناسان زیادی صحبت کرده اند که بی گمان در زمینه ادبیات از من خبره تر بوده اند، اما من می ‏خواهم به عنوان کسی که کار اصلی اش تحقیق در زمینه تاریخ معاصر ایران است، از یک روی دیگر زندگی ژاله ‏صحبت کنم، ژاله کسی بود که در سنین جوانی، خواسته یا نا خواسته مجبور به ترک وطن شد، او در اوج دوران شعری ‏اش به روسیه سفر کرد و بعد ها به بریتانیا آمد، و به مرور از یک شاعر محلی ایرانی تبدیل به یک شاعر جهانی شد که ‏گر چه تنها به فارسی و روسی می نوشت اما توانست پیام انسان ایرانی را به گوش جهانیان برساند… ژاله اگر چه در ‏آغاز کارش فعالیت های حزبی و جناحی داشت، اما هیچ گاه در این چارچوب ها باقی نماند و انسانیت خود را فرای ‏ایدئولوژی ها قرار داد… به خاطر می آورم که یک بار در یک میهمانی خانوادگی به شوخی به او گفتم : خانم اصفهانی ‏ما در فامیل همه جور چیز داشته ایم غیر از سابقه چپ گرایی، نمی دانم چرا فرزندان من این قدر به کتاب های چپ ‏علاقه مند شده اند و خانم اصفهانی آنقدر زیبا و هنرمندانه با این موضوع برخورد کردند که من هیچ وقت پاسخ ایشان را ‏نمی توانم فراموش کنم… ایشان در پاسخ گفت: نگران نباش، فرزندان تو نه کمونیست هستند و نه حتی سوسیالیست، ‏چون جامعه جهانی این روزها از عدالت فاصله گرفته است، این علاقه به چپ در واقع راهی است برای پاسخ به عطش ‏عدالت خواهی و معبر و گذاری است برای درک حقیقت… و من هنوز بعد از چند سال مانده ام که یک انسان در مرز ‏هشتاد سالگی، چگونه می تواند با این هنرمندی به دنیا نگاه کند و با جوانانی که بیش از شصت سال فاصله سنی با او ‏دارند، به این راحتی ارتباط برقرار کند.‏