یک شعار برای یک قرن ‏

عباس عبدی
عباس عبدی

abbasabdi.jpg

آذرماه سالروز تصویب قانون اساسی است. قانون اساسی هر کشوری میثاق عمومی مردم برای تعیین حقوق افراد و ‏دولت و رابطه میان آنها است. شاید برای برخی افراد مفاد اصول و محتوای قانون اساسی و پرداختن به آنها مساله ‏اصلی باشد. البته این موضوع مهم است اما اهمیت اصلی را در شرایط کنونی ندارد زیرا دو اصل دیگر مقدم بر محتوا ‏و مضمون و اصول قانون اساسی وجود دارد که ابتدا باید درباره آن دو اصل درک و تفسیر روشنی داشت‎. ‎

اصل اول، ارجاع به آرای عمومی برای قانونی شدن متن و محتوای قانون اساسی است‎. ‎به‌عبارت دیگر منشاء قانون ‏اساسی هرچه می‌خواهد باشد اما اعمال و رسمیت‌یافتن آن برای اجرا منوط به توافق اکثریت مردم، آن‌هم مردم ایران و ‏نه دیگر ملل است.

هرکسی با هر گرایشی که تابعیت ایران را دارد، حق مخالفت و موافقت با این قانون را داشته است و ‏اجرایی و قانونی‌شدن این قانون به‌عنوان میثاق میان مردم از یکسو و میان مردم و دولت از سوی دیگر با رای اکثریت ‏شرکت‌کنندگان محقق می‌شد. بنابراین هر وضعیتی که پس از رسمیت‌یافتن این قانون به‌وجود آید که نافی این اصل باشد، ‏به منزله ضدیت با بنیان قانون اساسی است. این وضعیت چه به‌صورت رسمی بیان شود یا به‌صورت ضمنی اجرا شود، ‏نتیجه آن در هر حال نقض بنیان این قانون است. این اصل همان بنیان مردم‌سالا‌ری و جمهوریت است که شعار محوری ‏انقلا‌ب بوده است‎.‎


اصل دوم، حاکمیت قانون است. حاکمیت قانون به معنای نفی اراده‌های شخصی و نهادی در اجرا یا عدم اجرای قانون ‏است. اگر با هر توجیهی برخی اراده‌های شخصی و نهادهای فوق قانون تعریف و عمل شود، این امر به‌منزله نفی ‏اعتبار قانون است. در چنین محیطی قانون و قانون‌نویسی فقط وظیفه‌ای صوری و باری به هر جهت و صرفا از باب ‏رفع تکلیف است. گزارش‌دادن از اینکه چه تعداد قانون و در چه زمینه‌ای و با چه مضمونی نوشته‌ایم، دردی از جامعه ‏را دوا نمی‌کند‎. ‎مرجعی که قانون می‌نویسد، لزوما باید پیگیر اجرای آن نیز باشد. بی‌توجهی به پیگیری در اجرای آن ‏مثل انداختن پول در صندوق‌های صدقات برای کمک به محرومان و نیازمندان است اما اگر بدانیم پولی که برای کمک به ‏نیازمندان می‌دهیم، از سوی عده‌ای صرف امور شخصی می‌شود، در این صورت نه تنها وظیفه خود را در کمک به آنان ‏انجام نداده‌ایم، بلکه در مصرف بیهوده این پول‌ها نیز شریک و مسوول هستیم. اکنون که در آستانه گذشت سه دهه از ‏تصویب قانون اساسی هستیم، حاکمیت قانون بیش از هر دوره دیگری با چالش مواجه شده است‎

. ‎مرکز پژوهش‌های ‏مجلس گزارشی از روند اجرای قوانین مصوب مجلس هفتم ارائه کرده است که نشان‌دهنده فقدان حاکمیت قانون است و ‏متاسفانه در دولت اخیر برای اولین بار شاهد بودیم که چند ماه پیش بالا‌ترین مقام اجرایی نیز به صراحت بر این سیاست ‏تاکید کرد. گزارش مذکور نشان می‌دهد که 45 مورد از قوانین مهلت‌دار مجلس هفتم تاکنون عمل نشده است، بیش از ‏این تعداد نیز در خارج از مهلت مقرر اجراشده و فقط به 13 مورد در زمان تعیین‌شده عمل شده است! و طبعا با عدد و ‏رقم و تعداد نمی‌توان واقعیت امر را روشن کرد، چرا که عدم اجرای یک قانون مثل قانون بودجه، اهمیتی برابر عدم ‏اجرای صدها قانون در زمینه موافقتنامه‌های دوجانبه با کشورهای دیگر دارد و به احتمال قوی قوانین اجرانشده بیشتر ‏از نوع قوانین مهم است، حتی اگر یک قانون هم عالما و عامدا اجرا نشده باشد، این امر به‌منزله فقدان حاکمیت قانون ‏است، چه رسد به اینکه بخش مهمی از قوانین اجرا نشود یا در خارج از موعد آن اجرا شده باشد و این ارقام را باید در ‏کنار مواردی قرار داد که قانون به‌صورت ناقص و غلط اجراشده یا اصولا‌ چیزهایی اجرا شده که قانون آن تصویب ‏نشده است این گزارش در حالی است که بخشی از دوره آن مجلس مطابق با حضور دولت پیشین بود که طبعا ملتزم‌تر ‏به اجرای قانون بود‎.‎


مسوولیت این وضع متوجه چه شخص یا نهادی است؟ گرچه به معنای کلی همه افراد و نهادهای حکومتی در این وضع ‏مسوولیتی را بر دوش دارند اما وظیفه مرجع قانونگذار بیش از همه افراد و نهادهای حکومتی است. مرجعی که قانون ‏را تصویب می‌کند، ابزار نظارتی بر اجرای آن را هم دارد و اگر چنین کاری را انجام نمی‌دهد، به‌منزله بی‌اعتقادی ‏خودش به انجام وظیفه قانونگذاری‌اش است، تاسف‌آورتر از همه اینکه چنین گزارشی منتشر می‌شود اما هیچ واکنشی ‏برانگیخته نمی‌شود، گویی همه پذیرفته‌اند که این وضع طبیعی و قابل انتظار است. ظاهرا این موضوع به خصلت ‏عمومی ما تبدیل شده است که تاکید را بر تولید می‌گذاریم اما مراقبت و نگهداری در قاموس ما نیست، مثل مردمی که ‏فرزند می‌آورند اما نگهداری و تربیت آنان برایشان اهمیتی ندارد. در سطح شهر و کشور هم این را می‌بینیم، خیابان ‏احداث یا آسفالت جدید ریخته می‌شود و هزینه نسبتا گزافی هم برای آنها پرداخت می‌شود اما نگهداری و تعمیر یا رفع ‏چاله و چوله و پستی و بلندی‌های ایجادشده بعدی به‌ندرت در دستورکار نهاد یا مرجعی قرار می‌گیرد. چون احتمالا‌ ‏لکه‌گیری و تعمیرات را نمی‌توان به‌عنوان یک موضوع جالب در گزارش عملکرد، ارائه و احیانا با قیچی کردن نوار آن ‏را افتتاح کرد، در حالی که ریختن آسفالت جدید متفاوت است و به چشم می‌آید. مجلس هم در نوشتن قانون و ثبت و ‏ضبط آن برای افکار عمومی و احیانا تاریخ پیشقدم می‌شود اما کار چندانی به اجرایی شدن آن ندارد، گویی که وظیفه ‏مجلس تا همین مرحله است و پس از این دیگر عهده‌دار مسوولیتی نیست‎.‎


به‌نظر می‌رسد که گزارش مرکز پژوهش‌ها درخصوص قوانین مصوب و روی زمین‌مانده بخشی مهم از واقعیت ‏موضوع قانون‌نویسی و حاکمیت قانون در ایران است، چرا که این گزارش معمولا‌ به گزارش‌های رسمی و اسناد ‏مکتوب استناد می‌کند اما شکاف عظیمی میان اصل و واقعیت ماجرا با آنچه که در عمل رخ می‌دهد، وجود دارد‎. ‎فقدان ‏حاکمیت قانون به لحاظ خسارت‌ها و عدم‌النفع‌هایش یکی از پرهزینه‌ترین تخلفات برای جامعه است. گزارش مذکور ‏کوشیده است که توجه را به میزان خسارت ناشی از عدم اجرای قانون برگزاری مناقصات جلب کند، بدون اینکه قادر ‏باشد عدد و رقمی در این زمینه ارائه دهد. تردیدی نیست که حجم خسارت‌های ناشی از این مشکل در کشور چنان زیاد ‏است که اگر مرجعی مستقل می‌توانست آن را برآورد و اعلا‌ن کند، دود از کله همه کسانی که آن را می‌شنیدند، بلند ‏می‌شد‎.‎


‎12 ‎سال پیش که دوم خرداد آغاز شد، یکی از شعارهای محوری و مهم آن جنبش، دفاع از حاکمیت قانون بود و ‏دستاوردهای این شعار در چهار سال اول اصلا‌حات فراتر از آن بود که در ابتدا به ذهن برخی می‌رسید اما متاسفانه ‏عدول و بازگشت از این شعار چنان شد که کار را به امروز و دولت کنونی رسانده است و تصور می‌کنم که اگر قرار ‏باشد رئیس‌جمهوری خیرخواه برای کشور و ملت پا به عرصه میدان بگذارد، از میان سه شعار عمده‌اش، حاکمیت ‏قانون، حتما در راس آنها خواهد بود و دو شعار دیگر هم باید به‌نحوی باشد که مقوم این شعار باشد. در ابتدای قرن ‏بیستم که انقلا‌ب مشروطیت آغاز شد، شعار محوری آن انقلا‌ب نیز قانون بود. در پایان قرن بیستم هم در جنبش دوم ‏خرداد، این شعار مجددا مطرح شد، چرا که مشکل حل نشده بود و اکنون در دهه اول قرن بیست‌و‌یکم باز هم باید این ‏شعار را مطرح کرد، امیدوارم فرزندان ما در اواسط یا پایان قرن دیگر مجبور نباشند که چنین شعاری را بدهند. آیا ‏ممکن است؟ ‏

منبع: اعتماد ملی، دوازده آذر