نود ونه سال پیش ساعت 4 صبح پنجمین روز از خرداد ماه در یکی از آن روزها که “ ویلیام دارسی “انگلیسی دیگر از امضای قراردادش با ایران در مورد استخراج نفت پشیمان شده بود ومی رفت تا بساط خود را برای خروج از ایران جمع کند ،این جرج رینولدزسرپرست گروه کاوش شرکت دارسی بود که در خواب وبیداری سحر گاه دم کرده مسجد سلیمان از صدای نامانوس دستگاه حفاری چاه شماره یک بیدار شد و ناگاه به ارتفاع 50 متر بالای سرش تیره وتار شد .
بارانی سیاه بر سرو رویش بارید و به این ترتیب مایع سیاه رنگ و سرنوشت ساز نفت در ایران کشف شد.
در اوایل کشف نفت ،به جز دولت انگلستان ،دارسی و شاید تنها همان رینولدز بودند که می دانستند چه کشف کرده اند و چه گنجی زیر پای این شیر که می رفت از سر و دمش کوتاه شود خوابیده است.
از همین رو بود به احتمال زیاد ، که انگلیس تا پیش از آن که پای امریکا به معادلات سیاسی ایران باز شود نخواست که نام نفت بر سر زبان ها بیفتد و تنها گاه از سهام آن به عنوان حق السکوت برخی ایرانیان بهره جست.
اما چرخ زمان چندان بر وفق مراد انگلیسی ها نچرخید و مصدق آن کرد که می باید و به رغم مخالفت های بسیاری که با وی شد نفت را ملی کرد.
مصدق اگرچه چوب کارش را در کودتای 28 مرداد سال 1332 خورد وبه زندان افتاد اما نفت از همان سال وارد سرنوشت سیاسی سرزمین کویری ایران شد و نقشی را بر عهده گرفت که تا سالیان دراز هم چنان از قفا آن را بر دوش می کشد.
به این ترتیب حیات اقتصادی که در دوره دیکتاتوری رضا خان وابستگی به نفت نداشت در سال های پایانی حکومت پهلوی تا 90 درصد به نفت وابسته شد والبته پس از آن هم به راه خود ادامه داد و چند هفته بعد از پیروزی انقلاب نفت ایران سوار برکشتی عازم ژاپن شد.
پس از آن بود که با آغاز جنگ میان ایران وعراق وابستگی به نفت باز هم بیشتر شد و نشد که اقتصاد ایران از دام نفت برهد.
واین گونه طلای سیاه که قراربود قاتق نان اقتصادمان باشد به قاتل جان تبدیل شد.
در دولت سازندگی و کوتاه مدتی بعد از پایان جنگ هم اگرچه اجرای اولین برنامه پنج ساله توسعه اقتصادی بعد از انقلاب آغاز شد اما از گره وابستگی به نفت گشایش چندانی حاصل نشد.
در آن دوره، همزمان با افزایش درآمدهای نفتی و دریافت وامهای خارجی، دولت سیاست درهای باز اقتصادی را به اجرا در آورد.
با اجرای این برنامه، حجم واردات به سرعت افزایش یافت و از ۵/۱۶ میلیارد دلار در سال ۱۳۶۸ به بیش از ۳۰ میلیارد دلار در سال ۱۳۷۰ رسید.
اما یکسان سازی نرخ ارز در فاصله کمتر از چند ماه به دلیل افزایش حجم نقدینگی، تورم، کاهش قیمت نفت و تشدید تحریمهای امریکا علیه ایران متوقف شد و نخستین دور اصلاحات اقتصادی که دولت هاشمی رفسنجانی آن را آغاز کرده بود خیلی زود به بن بست رسید.
این چنین شد که دولت هاشمی با عقب نشینی از برنامههای اعلام شده خود، واردات را محدود کرد و سیاست تثبیت را در پیش گرفت.
هرچند ناگفته نباید گذاشت که برنامههایی چون خصوصی سازی، راه اندازی موسسات مالی و اعتباری در قالب برنامه اول، توسعه و بازگشایی بازار بورس تهران در دولت هاشمی عاملی بود در جهت کاهش وابستگی به نفت.
دولت سید محمد خاتمی اما به نظر تلاش بیشتری برای رها شدن از اقتصاد نفتی ایران انجام داد .
پیروزی وی در انتخابات دوم خرداد 76 اگرچه با کاهش قیمت نفت همراه بود و درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت ایران در ابتدای دوران ریاست جمهوری او به ۹/۹ میلیارد دلار کاهش یافت .
با این وصف اما در دوره سید محمد خاتمی صندوق ذخیره ارزی شکل گرفت ، سعی شد اقتصاد ایران به سویی حرکت کند که در آن نفت نقش کمرنگی داشته باشد و رشد اقتصادی با میزان بالاتر از شش درصد محقق شد.
اما گویی قرار بود این طلای سیاه بار دیگر نقشی مهم ایفا کند .
مایع سیاه رنگ پر ارزش این بار حرکت کرد و نشست در شعار کاندیدایی که از آمدن پول آن سر سفره های مردم خبر می داد .
هرچند که بعدها به طنز وشوخی تکذیب شد وبا گفتن این که سفره های مردم بوی نفت خواهد گرفت ماجرا به دست فراموشی سپرده شد .
در دولت نهم بر خلاف افزایش بی سابقه قیمت نفت در بازارهای جهانی چنان عمل شد که ذخیره ارزی دولت خاتمی تمام شد و بخشی از درآمدهای غیر نفتی که شامل مالیات می شود نیز بر شرکت های نفتی تعلق گرفت که خود به نوعی جز زیر شاخه های درآمد نفتی محسوب می شوند.
به این ترتیب اگر دردو دولت گذشته و با وجود بحران های بسیار تلاش شد تا مسیر اقتصاد ایران از هم پیمایی با نفت جدا شود ،این دولت احمدی نژاد بود که آن اندک مسیر جدا شده را چنان به هم رساند که دیگر نتوان تصور کرد سرنوشتی بدون نفت را برای ایران .
اکنون در آستانه صدمین سال روز تولد نفت در ایران که از روز نخست سر یاری با ایرانیان نداشت و با تعرض محمدعلی شاه به مشروطه خواهی همزاد بود می توان گفت نفت وسودای آن که در طول این سال ها خود ریشه ای ترین مانع تحقق دموکراسی در این سرزمین بود ، در توسعه ،رفاه و پیشرفت مردم هم گشایشی حاصل نکرد .
سودایی که خانه بی فرجام، به هوایش ویران شد و روزگار ایرانیان به خیال گشایشش تلف .