شرح

حامد احمدی
حامد احمدی

وزیران فرهنگ و ارشاد جمهوری‌اسلامی از آغاز تا امروز

عینک امنیت بر چهره فرهنگ

با اینکه فضای امنیتی‌نظامی حاکم بر ایران امروز، ما را با نگاه، تفکر و علاقه‌مندی رهبران بلندپایه نظام آشنا می‌کند، اما فرهنگ هم جزو مواردی است که همیشه در ادبیات حکومت‌گران اسلامی با پس‌وند و پیش‌وندهایی نظیر “ذغدغه” برجسته شده است. فرهنگ از پشت عینک نظامی‌امنیتی حکومت ایران، دغدغه مهمی است و برای همین شاید سرنوشت وزیران فرهنگ و ارشاد اسلامی، عموما با استعفا و عزل پیوند خورده و این وزارت‌خانه را تبدیل به یکی از ملتهب‌ترین مراکز جمهوری‌اسلامی کرده است. وزارت‌خانه‌ای که روحانی و غیرروحانی، سخت‌گیر و آسان‌گیر بر مسندش نشسته‌اند اما نتیجه کارشان چیزی جز نارضایتی برای هنرمندان از یک‌سو و از سوی دیگر برای مسئولان عالی‌مقام جمهوری‌اسلامی به همراه نداشته است. به خاطر همین تمام سخنرانی‌ها و نوشته‌های مقامات ریز و درشت حکومت، از شریعتمداری قلم در دست تا رسایی ایستاده پشت میکروفن، به “فراز مهمی از بیانات مقام رهبری” به عنوان فصل‌الخطاب نظام پیوند می‌خورد. خطر تهاجم فرهنگی، که وزارت ارشاد را بیش از تمام ارگان‌های دیگر فرهنگی زیر ذره‌بین قرار داده است.

 

ناصر میناچی؛ نخستین وزیر فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی

اولین وزیر فرهنگ و ارشاد جمهوری‌اسلامی که البته آن زمان تبلیغات و جهانگردی خوانده می‌شد، ناصر میناچی بود. وزیری که در کابینه دولت موقت بود و در آشفتگی ابتدای انقلاب شاید نقش مهمی را به عنوان وزیر ایفا نکرد. هنوز دولت و حکومت چارچوب واقعی خود را پیدا نکرده بودند. هنرمندان و روزنامه‌نگاران در فضای بیم و امید بودند.  از یک‌سو سینماگران با نگاهی به سینماهایی که در میان آتش خشم انقلابیون می‌سوخت، پس نشسته بودند و جرات و توان انجام کار جدیدی نداشتند و از دیگر سو، روزنامه‌ها برآمده از فضای آزادی‌خواهی آن روزها، با گوناگونی شگفت‌انگیزی روی دکه‌ها قرار می‌گرفتند. دوران کوتاه مدت وزارت ناصر میناچی، میان همین افراط و تفریط گذشت. زمانی که تولیدات سینمایی به صفر رسیده بود، صحنه‌های تئاتر طیف وسیعی از نمایش‌های انقلابی و آوانگارد را شاهد بودند و بنا به روایتی 167 روزنامه چاپ و منتشر می‌شد. اما با شکل‌گیری حکومت، باید و نبایدها و قوانین نوشته و نانوشته روشن‌تر شدند. سینما قرار شد با برچسب اسلامی به حیات خودش ادامه بدهد، صحنه‌های تئاتر از بازیگران و کارگردان مورد دار و ممنوع‌الکار تهی شدند و روزنامه‌ها به فرمان آیت‌الله خمینی قلم‌های‌شان شکسته شد.

 

عباس دوزدوزانی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد در کابینه‌ محمدعلی رجایی

عباس دوزدوزانی در کابینه‌ محمدعلی رجایی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد انتخاب شد. دوران وزارت دوزدوزانی بسیار کوتاه بود و کار به سیاست‌گزاری‌های کلان نرسید. فضای نامعلوم و مبهم آن دوران باعث شد در حوزه سینما، یکی از موارد جنجالی و اثرگذار با امضای عباس دوزدوزانی شکل بگیرد. واردکننده فیلم اسلامی “محمد رسول‌الله” برای ساخت یک فیلم جدید ایرانی از وزارت ارشاد درخواست مجوز می‌کند و گویا شخص وزیر زیر این درخواست را امضا و اجازه‌ی ساخت فیلم را می‌دهد. فیلمی که بعد از ساخت و اکران یکی از اساسی‌ترین مواردی بود که تکلیف سینمای قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و خط فاصله بین‌شان را روشن کرد.

 

عبدالمجید معادیخواه؛ نخخستین روحانی که وزیر ارشاد شد

با سپری شدن دوران کوتاه وزارت دوزدوزانی، عبدالمجید معادیخواه به عنوان وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شد. او اولین روحانی‌ای بود که به طور مستقیم امور فرهنگی را به دست می‌گرفت و در کابینه محمدجواد باهنر و بعدتر میرحسین موسوی در این سمت به کار گرفته شد. دورانی مثل دو وزیر قبلی کوتاه، که امضای وزیر سابق بزرگترین دردسرش را به وجود آورد. دوزدوزانی در زمان وزارت خود مجوز ساخت فیلم “برزخی‌ها” را به کارگردانی ایرج قادری صادر کرده بود و معادیخواه هم به عنوان وزیر جدید، علی‌رغم هشدارهای مشاورش مهدی کلهر، زیر پروانه نمایشش را امضا کرد تا ستارگان سینمای قبل از انقلاب، البته بدون کافه و کاباره، روی پرده بروند. فیلم با اعتراض گروه‌های حزب‌الله مواجه شد. شیشه‌ سینماهای نمایش‌دهنده را شکستند، هنرمندان انقلابی مثل مخملباف جلودار مبارزه با فیلمفارسی شدند و پرونده حضور چهره‌های محبوبی مثل فردین و ناصر ملک‌مطیعی در سینما با اکران این فیلم برای همیشه بسته شد. وزارت ارشاد زیر فشار امت حزب‌الله اولین گام به عقب خود را برداشت و فیلم را توقیف و بازیگرانش را ممنوع‌الکار کرد. بعد از پاکسازی مطبوعات و تئاتر، سینما سومین منطقه‌ای بود که هنرمندان غیرخودی را از خودی‌ها سوا کرد و به آنها حتی اجازه حضور در شمایل کاراکترهای انقلابی را نداد. معادیخواه کمی بعد، بنا به روایتی با دستور مستقیم آیت‌الله خمینی به دلایل نامعلوم، از سمت وزارت عزل شد و جای خود را به سیدمحمد خاتمی داد.

 

سیدمحمد خاتمی؛ تهاجم فرهنگی! 

دومین روحانی نشسته بر صندلی وزارت‌خانه ارشاد اسلامی تا امروز باثبات‌ترین فردی است که در این سمت حضور داشته. خاتمی موفق شد نه سال در این وزارت‌خانه ملتهب حضورش را استمرار بدهد و تا حدود زیادی فضای حذف و سانسور دولت‌های قبلی را تعدیل بکند. خاتمی که به عنوان روزنامه‌نگار در این سمت قرار گرفته بود، سعی کرد به اهالی فرهنگ بیشتر از وزرای قبلی نزدیک بشود و به نوعی حذف شده‌ها را دوباره به سر کار برگرداند که این میان سهم نویسندگان بیشتر از باقی هنرمندان بود. چرا که طبق روایت‌هایی خاتمی نسبت به حضور بازیگران سینمای قبل از انقلاب همان موضع تند وزرای پیشین را داشت و در یکی از مصاحبه‌هایش اعلام کرده بود هرگز به این طیف اجازه بازگشت به سینما را نخواهد داد. یکی از همین بازیگران، منوچهر وثوق، دلیل مهاجرتش از ایران را شنیدن این مصاحبه خاتمی عنوان کرده است. اما چاپ کتاب‌های متعدد از نظریه‌پردازها، اندیشمندان و داستان‌نویسانی که مدت‌ها کتاب‌ها و نام‌شان ممنوع شده بود، کمی فضای فرهنگی آن دوران را تعدیل کرد. دیدن اسامی نویسندگان و شاعرانی مثل ساعدی، گلشیری، شاملو و … روی پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها چیزی بود که به مذاق تندروها خوش نمی‌آمد. آنقدر که پس از سال‌ها، وقتی خاتمی برای انتخابات ریاست‌جمهوری کاندیدا شد، شب‌نامه‌ای در تهران و قم پخش شد که حاوی اسامی نویسندگان و کتاب‌هایی بود که در دوران وزارت خاتمی منتشر شده بود. نویسندگانی که از دید تندروها، معاند محسوب می‌شوند و نوشته‌های‌شان باعث گمراهی مخاطبان خواهد شد! خاتمی در همان دوران در یکی از مصاحبه‌هایش نسبت به این نگرش واکنش نشان داد و عنوان کرد “بعضی کلا با کتاب و رمان مخالف هستند و می‌خواهند فقط کتب مذهبی و دعا منتشر بشود.” خاتمی و تیم فرهنگی‌اش با اینکه کم و بیش جلو این فشارها مقاومت کردند، اما عاقبت در مقابل نظریه “تهاجم فرهنگی” که توسط رهبر جمهوری اسلامی، سیدعلی خامنه‌ای، صادر شد، وادار به یک عقب‌نشینی بزرگ شدند. خاتمی استعفا داد و به کتابخانه ملی رفت تا وزارت ارشاد سهم علی لاریجانی بشود.

 

علی لاریجانی؛ حضور امنیتی‌ها و نظامی‌ها در فرهنگ

با اینکه این روزها، در محافل سیاسی، علی لاریجانی جزو طیف نزدیک به هاشمی‌رفسنجانی معرفی می‌شود، اما به لحاظ دیدگاه فرهنگی مطمئنا نظر او به نظر سیدعلی خامنه‌ای نزدیک‌تر است. فقط دو سال حضور در وزارت ارشاد کافی بود تا رهبر جمهوری‌اسلامی مجاب شود، خوان بزرگ‌تر و گسترده‌تر فرهنگی مملکت، یعنی صدا و سیما را به علی لاریجانی تعارف بکند. پس از حضور دو روحانی، در وزارت ارشاد، با آمدن علی لاریحانی به این وزارتخانه، حضور امنیتی‌ها و نظامی‌ها در فرهنگ کلید خورد. لاریجانی یکی از سپاهیان سابق، عزت‌الله ضرغامی را به عنوان معاونت سینمایی منسوب کرد تا حضور نظامی‌ها در عرصه فرهنگ پررنگ‌تر بشود. نکته جالب دوران وزارت لاریجانی را باید در عرصه سینما جستجو کرد. سلیقه شخصی معاونت سینمایی که به فیلم‌های اکشن و فیلمفارسی نزدیک بود، باعث شد در سینمای بیش از اندازه روشنفکر شده ایران، فصل جدیدی از حضور فیلمفارسی‌سازان قدیمی و جدید رقم بخورد. در همین دوران بود که ایرج قادری که بعد از ساخت فیلم تاراج ممنوع‌الکار شده بود، با نوشتن نامه‌ای مجوز حضور دوباره‌اش در سینما را از علی لاریجانی دریافت کرد. در دوران لاریجانی، مطبوعات به خصوص فرهنگی که دوران خاتمی جان گرفته بودند، دوباره دچار فترت شدند و این عرصه بیش از گذشته به دست نیروهای حزب‌اللهی افتاد که می‌خواستند بعد از چماق‌زنی، قلم‌زنی را تجربه کنند.

 

مصطفی میرسلیم؛ شکوفایی سانسور

میرسلیم تا پیش از حضور در وزارت فرهنگ و ارشاد، مهم‌ترین فعالیت فرهنگی‌اش مربوط می‌شد به نوشتن کتاب “موتورهای درون‌سوز”. او که بیش از تمامی وزرای سابق با مقوله فرهنگ بیگانه بود، در حقیقت سیاست‌های دوران علی لاریجانی را با شدت بیشتر پی گرفت. دوران وزارت میرسلیم را شاید بشود دوران شکوفایی سانسور نام گذاشت. وزارت ارشاد نقش دوگانه مجوز دهنده و گروه فشار را با هم بازی می‌کرد. مسئولان سینمایی مجوز ساخت فیلم می‌دادند و مسئولان دیگر همان حوزه، پروانه نمایش را صادر نمی‌کردند. در این دوران، انقلاب بالاخره به فصل خوردن فرزندان فرهنگی خودش هم رسید. زمانی هنرمندانی که به نوعی نسبتی با حکومت پیشین داشتند زیر فشار بودند و در این فصل هنرمندان برآمده از حکومت اسلامی مثل مخملباف به سد سانسور و حذف برخورد کردند. وزارت ارشاد در دوران به قدری بر سخت‌گیری و سانسور پافشاری کرد که حتی نظرات مثبت رئیس‌جمهور و رهبر جمهوری‌اسلامی برای نمایش فیلم‌های تولیدی حوزه هنری هم افاقه نمی‌کرد. خط فکری آن دوره گویا مستقیم از طریق روزنامه‌ها و نشریاتی مثل کیهان و صبح و گروه انصار حزب‌الله به مسئولان ارشاد تزریق می‌شد و آنها فقط وظیفه به فعلیت درآوردن نوشته‌ها و خواسته‌های این طیف را به عهده داشتند. در این دوران حتی حیات فیلمفارسی که توسط تیم علی لاریجانی دوباره احیا شده بود هم به مخاطره افتاد. گروه‌ انصار حزب‌الله به سردمداری حسین الله‌کرم و مسعود ده‌نمکی جلو سینماها و تئاتر شهر حضور فعال داشتند وچند نمایش و فیلم با دخالت مستقیم این گروه از پرده و صحنه پائین آمد.

 

عطاالله مهاجرانی؛ سونامی فرهنگ

فضای به وجود آمده بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 76 و رئیس‌جمهور شدن سیدمحمد خاتمی، باعث شد او به این فکر بیفتد تا سیاست‌های ناتمامش در وزارت ارشاد را با استفاده از عطاالله مهاجرانی به عنوان وزیر به سامان برساند. مهاجرانی که سابقه سیاسی و روزنامه‌نگاری‌اش هم‌طراز بود، بعد از نمایندگی مجلس و معاونت پارلمانی ریاست‌جمهوری و همچنین منتشر کردن نشریات مثل بهمن، روی صندلی وزارت نشست. در این دوران هر اتفاقی که زیر سایه جمهوری‌اسلامی ناممکن به نظر می‌رسید، به وقوع پیوست. ترانه‌های غربی که فقط در ماهواره و کاست‌های بدون مجوز یافت می‌شد، متن‌شان به صورت کتاب مجوز گرفتند و منتشر شدند. برای اصولگرایان و تندروها دیگر فقط دیدن اسم و تصویر شاملو و گلشیری روی جلد کتاب‌ها شوکه‌کننده نبود. تصاویر از گروه متالیکا، پینک‌فلوید و دورز روی کتاب‌هایی با مجوز وزارت ارشاد مهاجرانی خودنمایی می‌کرد که یک دهه قبل، داشتن‌شان جرم محسوب می‌شد. مجوز روزنامه‌های تازه صادر شد و روزنامه‌نگارانی که مدتی اجازه حضور و فعالیت نداشتند، شروع به نوشتن کردند. سینما که تا پیش از این مجوز تصویر کردن رابطه عاشقانه دختر و پسر نامحرم را نداشت، به سمت ساخت فیلم‌های تین‌ایجری و عاشقانه رفت و فیلم‌هایی هم در گونه سیاسی با اشاره مستقیم به جریانات ساخته و نمایش داده شدند. تمام این موارد، که برای طیف محافظ‌کار و دگم‌اندیش، حکم سونامی را داشت، باعث شد مجلس اصول‌گرا تصمیم به استیضاح مهاجرانی بگیرد. وزیر ارشاد در آن جلسه، در کنار حمایت از سیاست‌های فرهنگی‌اش، سعی کرد با اشاره به کتاب‌هایی که بر ضد سلمان رشدی و احمد شاملو نوشته بود، از خودش چهره‌ای موجه برای تندروها بسازد و به لطف تسلطش بر فن بیان، توانست اکثریت مجلس را تحت‌تاثیر قرار بدهد و رای اعتماد مجدد بگیرد. اما تیر خلاص را دوباره سیدعلی خامنه‌ای شلیک کرد. بعد از انتخابات پر هیاهوی مجلس ششم و انتقادات شدید از هاشمی‌ رفسنجانی و بازگشایی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای در مطبوعات، ابتدای در پایان سال 78 سعید حجاریان ترور شد و چند ماه بعد، رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی‌ای مطبوعات را پایگاه دشمن معرفی کرد تا بازی موش و گربه سعید مرتضوی و روزنامه‌نگاران به پایان خود برسد. مطبوعات به صورت فله‌ای توقیف شدند، ارشاد دیگر اجازه صدور مجوز روزنامه و نشریات جدید را پیدا نکردند و دولت و وزارت ارشاد حامیان اصلی خود را از دست دادند. فقط چهار پنج ماه زمان کافی بود که فشارهای پشت پرده با اسم رمز تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن نتیجه بدهد و عطاالله مهاجرانی مثل محمد خاتمی با نوشتن استعفایش وزارت فرهنگ و ارشاد را ترک بکند.

 

احمد مسجدجامعی؛ فرهنگ در محاق

وزارت ارشاد بدون مهاجرانی، احمد بورقانی- معاون مطبوعاتی‌-  و بعدتر سیف‌الله داد- معاون سینمایی-  با اینکه تبدیل به کارخانه فرهنگ‌سازی مورد علاقه رهبر و پیروانش نشد، اما به وضعیت خنثا و بی‌اثری کامل رسید . مسجدجامعی با اینکه از آن زمان تا امروز جزو اصلاح‌طلبان به حساب آمده است اما مانند بخش‌های دیگر دولت اصلاحات با محافظه‌کاری، وعده‌های داده شده را فراموش کرد تا کشتی طوفان زده دولت، کج‌دار و مریز هشت سال قانونی‌اش را طی بکند و جا را برای دولت بعدی باز بکند. در دوران مسجدجامعی، مطبوعات توسط نهادهایی فراتر از ارشاد کاملا به محاق رفتند و تئاتر و سینما هم محافظه‌کارانه‌تر از قبل به حیات‌شان ادامه دادند. بعد از دوران پر سر و صدای مهاجرانی، زمان وزارت مسجدجامعی یکی از بی‌حاشیه‌ترین دوران‌های وزارت ارشاد بود که اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات سال 84 شکست نمی‌خوردند، شاید می‌توانست طول عمر بیشتری داشته باشد.

 

محمدحسین صفارهرندی؛ مشت آهنین احمدی نژاد

وقتی انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 به دور دوم کشیده شد، بیانیه‌ای معروفی منتشر شد که امضای طیف وسیعی از هنرمندان را با خود داشت. بیانیه‌ای که از هاشمی‌رفسنجانی حمایت می‌کرد و از مردم می‌خواست در مقابل مشت آهنین احمدی‌نژاد پشت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام سنگر بگیرند. احمدی‌نژاد هم خیلی زود و بعد از مراسم تنفیذ و تحلیف، هنگام معرفی کابینه، جواب این بیانیه را با مشت آهنین داد و محمدحسین صفارهرندی را به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی کرد. صفارهرندی از یک‌سو مثل مهاجرانی و خاتمی سابقه روزنامه‌نگاری داشت و مدت‌ها در کیهان شریعتمداری مطلب می‌نوشت و از سوی دیگر با سوابق امنیتی نظامی‌اش یادآور لاریجانی بود. مهم‌ترین دغدغه صفارهرندی احتمالا مربوط می‌شد به سینما. مطبوعات با فرمان علی خامنه‌ای شعله‌شان خاموش شده بود، تئاتر تاثیر عمومی بر جامعه نداشت و تنها سینما بود که می‌توانست پیوند فرهنگی میان هنرمندان مخالف دولت و مردم باشد. مهدی کلهر مشاور فرهنگی احمدی‌نژاد که در زمان تبلیغات، وعده حضور خوانندگان ساکن لس‌آنجلس را در ایران داده بود، خیلی زود به سایه رفت و سیاست‌های سخت‌گیرانه فرهنگی توسط صفارهرندی و معاونت سینمایی‌اش، جواد شمقدری، اجرایی شدند. فیلم‌هایی که از دید دولت مسئله‌دار بودند توقیف شدند و سازندگانش به نوعی مورد ارشاد قرار گرفتند تا خود را با فضای جدید فرهنگی مطابقت بدهند و فیلم‌هایی از جنس دیگر بسازند. در بعضی از موارد حتی خود صفارهرندی به مسئله ورود می‌کرد و مثلا با فمینیستی خواندن فیلم “تسویه حساب”- ساخته تهمینه میلانی- توقیف فیلم را تایید کرد و بعد با کارگردان فیلم جلسه گذاشت تا سیاست‌های جدید سینمایی را برایش روشن بکند. سال بعد تهمینه میلانی در فیلمی به نام سوپراستار به زندگی پر از فساد و تباهی سینماگران اشاره کرد تا صفارهرندی این فیلم را یکی از افتخارات دوران ریاست‌جمهوری‌اش بنامد. افتخاراتی که البته رئیس دولت، محمود احمدی‌نژاد، علاقه‌ای نداشت در آنها شریک بشود و بارها سعی کرد خرج خودش از سیاست‌های سخت‌گیرانه صفارهرندی جدا بکند و برای باور پذیر کردن این تفاوت دیدگاه، در دوره دوم ریاستش بر دولت، وزیر ارشادش را تغییر داد.

 

سیدمحمد حسینی؛ جنجال و حاشیه های یک وزیر گمنام

هنرمندان که در جریان جنبش سبز و حمایت از میرحسین موسوی، تندترین مواضع را در برابر احمدی‌نژاد و دولتش گرفته بودند، با شکل‌گیری کابینه و آغاز کار دولت، منتظر برخوردهای قهرآمیز بودند. اما محمود احمدی‌نژاد که احتیاج به تبلیغات برای موجه نشان دادن ریاست‌جمهوری‌اش داشت، سعی کرد با کنار گذاشتن صفارهرندی و معرفی سیدمحمد حسینی که برای اهالی فرهنگ شخصی گمنام بود، به نوعی از آنها دلجویی کند و فضا را برای کار کردنشان باز بگذارد. اما شرایط بعد از کودتای سال 88 باعث شد که بسیاری از هنرمندان با تحریم جشنواره‌های فیلم و تئاتر فجر، وارد نمایش تبلیغاتی احمدی‌نژاد نشوند. گرچه بعد از گذشت دو سال از سرکوب مردم، عده‌ای از اهالی تئاتر و سینما، ترجیح دادند کماکان به کار خودشان بپردازند و این رویکرد را به عنوان رفتاری حرفه‌ای به جامعه معرفی کنند. تیم مطبوعاتی محمد قوچانی دوباره در نشریاتی مثل تجربه و آسمان دور هم جمع شدند، سینماگرانی که در میتینگ‌های انتخاباتی احمدی‌نژاد را کوتوله خطاب کرده بودند، پشت دوربین فیلمسازی رفتند و بدون توجه به ممنوعیت و محرومیت همکارهایشان نظیر جعفر پناهی به زندگی عادی برگشتند. دوران مدیریت فرهنگی احمدی‌نژاد، مثل مدیریت جهانی‌اش، سرشار از جنجال و حاشیه بود. هنرمندانی مثل بهمن قبادی و گلشیفته فراهانی کشور را ترک کردند، بخش عمده‌ای از روزنامه‌نگاران سیاسی و حتی فرهنگی، ترجیح دادند در خارج کشور به زندگی و کار ادامه بدهند. اما همه اینها باز برای تفکر طالبانی‌ای که از بیت رهبری بیرون می‌آمد، کفایت نمی‌کرد. به خاطر همین دوباره گروه‌های فشار حزب‌الله اعلام موجودیت کردند و در مقابل فیلم‌هایی که مجوزشان را از دولت اعتقادی احمدی‌نژاد گرفته بودند، واکنش نشان دادند. فیلم‌هایی مثل گشت ارشاد و خصوصی با دخالت مستقیم این گروه‌ها، توسط ارشاد توقیف شدند و از پرده پائین آمدند. سیدمحمد حسینی که تا قبل از حضور در وزارت ارشاد برای مردم و هنرمندان ناشناخته بود، کم‌کم چهره خود را بیشتر به نمایش گذاشت و در آخرین پرده، با بستن خانه سینما، حساب دولت انقلابی را با هنرمندان تسویه کرد.

 

علی جنتی؛ گزینه ای شاید میانه رو

با روی کار آمدن دولتی که حسن روحانی آن را تدبیر و امید نامیده است، هنرمندان بی‌صبرانه منتظر معرفی وزیر ارشاد بودند. دو نامه با امضاهای مختلف منتشر شد که یکی از رئیس‌جمهور تقاضا داشت که احمد مسجدجامعی را به عنوان وزیر معرفی کند و دیگری حجت‌الاسلام زم را گزینه اصلح می‌دانست. حتی سیدمحمد خاتمی در نمایش خصوصی آخرین ساخته اصغر فرهادی، مسجدجامعی را به عنوان شایسته‌ترین گزینه برای حضور در وزارت ارشاد معرفی کرد. اما با معرفی کابینه، نام علی جنتی فرزند احمد جنتی رئیس شورای نگهبان و یکی از تندروترین روحانیت نظام اسلامی، از صندوق بی‌قفل حسن روحانی بیرون آمد. جنتی مثل سیدمحمد حسینی برای اهالی فرهنگ شخصیت شناخته شده و امتحان پس داده‌ای نیست. او در عین اینکه فرزند آیت‌الله جنتی است اما تفکر خود را به آیت‌الله رفسنجانی نزدیک می‌داند و وعده می‌دهد که در اولین فرصت خانه سینما را باز خواهد کرد و فشار را از روی هنرمندان برمی‌دارد. قضاوت درباره علی جنتی در حالی که هنوز یک هفته از شروع کارش به عنوان وزیر ارشاد نگذشته است، کار اشتباهی‌ست. نه خویشاوندی نزدیک با احمد جنتی به ما در قضاوت کمکی خواهد کرد، نه همسانی تفکر با اکبر هاشمی‌رفسنجانی. مهم‌ترین بخش وزارت ارشاد را معاونین جنتی در حوزه مطبوعات و سینما تشکیل خواهند داد که هنوز معرفی نشده‌اند. شاید او گزینه‌ای در میانه باشد. نه مثل خاتمی و مهاجرانی نسبتی نزدیک با فرهنگ دارد، نه مثل میرسلیم و سیدمحمد حسینی ناشناخته است و نه مانند علی لاریجانی و صفارهرندی شمشیر را برای اهالی فرهنگ از روبسته است.

علی جنتی در حالی روی صندلی وزارت ارشاد می‌نشیند که نام عطاالله مهاجرانی در تریبون مجلس به عنوان جاسوس و سرسپرده دولت انگلستان برده می‌شود. سیدمحمد خاتمی را به عنوان فتنه‌گر به مجلس تنفیذ و تحلیف راه نمی‌دهند. احمد مسجدجامعی حتی به مرحله معرفی شدن به مجلس نمی‌رسد. این‌ سرنوشت پیشیانیان حرفه جدید آقای علی جنتی است. حرفه‌ای که در خوش‌بینانه‌ترین حالت باید بله قربان‌گو گروه‌های فشار باشد و در شرایط بدتر باید صابون مهاجرت و بیرون رانده شدن از نظام را به تن بمالد. شاید تاریخ سی ساله وزارت ارشاد و وزیران پیشین، مواضع و سیاست‌های علی جنتی را معین و معلوم بکند.