یوسف در کویر به چاه کنی مشغول است. او می خواهد خواست پدر ش را اجابت کند و در دل کویر به آب برسد….. این خلاصه داستان فیلم روز این شماره است: خاک سرد به کارگردانی رضاسبحانی..
استفاده اجباری از کویر
خاک سرد- کارگردان و نویسنده نویسنده: رضا سبحانی، یزدان عشیری. مدیر فیلمبرداری: شهریار اسدی. تهیه کننده: رضا آشتیانی. بازیگران: محمد رضا فروتن، هیلا اکرانی، رضا آشتیانی، ارسلان قاسمی.
خلاصه داستان: یوسف در کویر به چاه کنی مشغول است. او می خواهد خواسته پدر مرحومش را اجابت کند و در دل کویر به آب برسد. پسر یوسف از این کار پدر در تعجب است و نمی تواند برای سئوال هایش پاسخ مناسبی را بیابد. تا اینکه زلزله ای رخ می دهد و این خانواده دستخوش تغییراتی می شوند.
رضا سبحانی هم از متولدان فیلم کوتاه است. اگرچه سینما را بیشتر با دستیاری آموخت. او در عموم فیلم هایی که کیانوش عیاری در دهه 60 و اوایل 70 ساخت دستیارش بود و در این بین فیلم کوتاه هم می ساخت.
زیستن اولین فیلم بلند سبحانی بود که اوایل دهه 80 ساخت و به زندگی عکاسی پیر می پرداخت. این فیلم مجال نمایش پیدا نکرد و یکسر به شبکه های ویدئویی پیوست. خاک سرد هم بعد از تولید با مشکل اکران رو به رو شد. به دلیل فضای خاص فیلم سینماداران حاضر به نمایش آن نبودند تا اینکه در این فصل که کمتر کارگردانی حاضر به نمایش فیلم خود می شود، خاک سرد به نمایش در آمد.
خاک سرد به مسئله زلزله بم می پردازد. با احتساب این فیلم آثاری که پیرامون این زلزله مقابل دوربین رفت به سه فیلم می رسد. اولین آنها بیدارشو آرزو بود که کیانوش عیاری در میانه ساخت مجموعه روزگار قریب ساخت و آن هم هنوز به نمایش عمومی در نیامده و سومین انها هم مینای شهر خاموش بود.
خاک سرد هم در کنار بیدارشو آرزو- اگر به نمایش در آید- زمان مناسب نمایش خود را از دست داده اند. این فیلم ها همزمان یا نزدیک به زمان وقوع این زلزله ساخته شدند اما زمان نمایش آنها به چند سال بعد کشید که دیگر مناسبت چندانی ندارد. چنین فیلم هایی بخشی از قدرت تاثیر گذاری شان را به دلیل نزدیک بودن به زمان حادثه به دست می اورند. کارگردان می تواند در کنار بیان داستان خود از احساسات جمعی تماشاگر نیز کمک بگیرد و به هدف خود نزدیک شود که بیدارشو آرزو و خاک سرد این فرصت را از دست دادند.
جدا از این نگاه زلزله سبحانی نتوانسته درام مناسبی را برای فیلم خود تدارک ببیند. فیلم بازیگران مطرحی همچون محمد رضا فروتن را نیز با خود به همراه دارد اماحتی با وجود استفاده از بازیگر حرفه ای نیز آنگونه که باید در جذب مخاطب موفق نمی نماید.
سبحانی در فیلم هایی که ساخته بیشتر تمرکز خود را روی شخصیت هایی محدود قرار می دهد و با وجود شخصیت های حاشیه ای سعی می کند آنچه را قصد دارد بگوید با داستانی کمرنگ اززبان همین تک شخصیت بیان کند. در زیستن هم داستان به همین روال بود. ما یک عکاس پیر داشتیم که هر صبح برای عکاسی به پارک می رفت، آدم های متفاوتی را آنجا می دید و شب به منزل باز می گشت. جالب که در این فیلم ها اتفاقا آدم های حاشیه ای جذابیت های دراماتیک بیشتری برای تماشاگر دارد. در فیلم زیستن زن فالگیر یا در همین خاک سرد پهلوان معرکه گیر بیشتر تماشاگر را به خود جلب می کنند تا شخصیت های اصلی.
اگر داستان خاک سرد را با محوریت خانواده یوسف مرور کنیم به چه جذابیتی می رسیم؟ یوسف هر روز صبح سرچاه می رود و چاه می کند. جز تصاویر تخت هیچ و ریتم کند و آزار دهنده هیچ حرکتی در این صحرا دیده نمی شود. حتی فیلمبردار و کارگردان فیلم نیز تلاشی نکرده اند که حداقل تصاویری دلچسب از کویر را ارائه کنند. بعد هم پسر خانواده به مادرش ملحق می شود و در انتظار می مانند تا پدر بیاید و با هم غذایی بخورند و دوباره صبح روز از نو و روزی از نو.
این داستان چه جذابیتی می تواند برای تماشاگر داشته باشد. حتی جایی برای نقد هم باقی نمی گذارد. اما داستان پهلوان که با پسر یوسف در راه مدرسه هم داستان می شود جذاب تر به نظر می رسد. او هم ادمی نا توان است اما می توان این شخصیت را بسط داد و نمئونه های بیرونی تری را برای آن در نظر گرفت. شخصیتی که تماشاگر دوستن دارد آن را ببیند و اتفاقا رضا آشتیانی پور نیز بازی بهتری را در قابل این شخصیت ارائه می دهد.
تماشاگر در هنگام تماشای فیلم این شخصیت را دیدنی تر می یابد و دوست دارد او را همراهی کند. بنابراین زمانیکه داستان روی یوسف و خانواده اش متمرکز می شود فضای داستان از هم می گسلد.
سبحانی با انتخاب فروتن نشان می دهد دوست می دارد فیلمش تماشاگر بیشتری داشته باشد. اما به جز بازیگر باید راه های دیگر جلب مخاطب همچون داستان گویی مناسب، تصویر پردازی و… را نیز مورد توجه قرار داد. راهی را که خاک سرد رفته راهی است که حقیقت گمشده رفته و هفته پیش درباره آفت های آن نوشتیم.