برادر بسیجی و همکار صدا و سیمایی! اگر به مردم نمی پیوندید حداقل زخم هم نزنید.
برادر سپاهی، برادر بسیجی، ایل و تبار بیست و سی، همکار ایرنایی، خبرنگار کیهانی، گزارشگرصدا و سیمایی و همه کسانی که این روزها زور و زرتان بیش از ماست و بر ما می تازید، آنقدر جای باتوم ها و نیش های تان بر بدن خسته این ملت بی رسانه و بی پناه زیاد است که به سختی می شود شما را بی کینه مورد عتاب و خطاب یک نامه قرار داد. این بار خطاب نامه یک مسافر جامانده در خانه شمایید.
مسافران دور از ایران نیز این روزها همپای هم میهنان خویش، مزه کتک و فحش و تو حبس چند ساعته را در یک سرزمین آزاد چشیده اند. انگار نه انگار که مثلا اینجا پاریس است و اساسا نمی توان به همین آسانی ها دست به روی یک دانشجو بلند کرد و او را تهدید به مرگ کرد و بعد خود را نماینده یک دولت مسلمان در بلاد کفر معرفی کرد. اما ظاهرا این امر ناممکن درقاموس هوادران یک دولت نا منصف، ممکن می شود و در سفارت ایران در فرانسه چند ساعتی حال و هوای این روزهای دانشجویان داخل کشور بر خویشاوندان فکری آنان در خارج از کشور حاکم شد.
برادر و خواهری که مثل من نمی اندیشید!
هیچ دقت کرده اید که ما این روزها چگونه رودر روی هم ایستاده ایم و خش و خشم بر صورت هم نشانده ایم؟ شما خش بر سر و سینه و قلب ما می کشید و ما فقط خشمگین می شویم و هیچ ابزاری برای انتقام نداریم و طلب هم نمی کنیم. شما همه جوره عزیز یک حاکمیت هستید و ما همه جوره مغضوب همان حاکمیت. این اصلا ایرادی ندارد که شما چفیه ای به رنگ قدس و لبنان بر گردن بیندازید و ما شالی به رنگ شالیزاران، هیچ ایرادی ندارد شما مولا و سرورتان همان آقای خیابان پاستور باشد و ما مولایمان یک ملت با ایمان. هیچ ایرادی ندارد اینکه ما به دین شما که تجاوز و زنجیر به صورت جوان معترض کشیدن در کهریزک و حسینیه را مباح می داند، کافر باشیم و شما ابوالفضل گویان به دفاع از ودروغ گویان و تجاوز گران بر می آیید و ما خدا خدا گویان به دفاع از مادران داغدار سیلی خورده در بهشت زهرا. هیچ ایرادی ندارد که شما عطش و عشق تان به آقای خامنه ای مثال زدنی است و ما احترام مان به خاتمی، ستودنی. هیچ ایرادی ندارد که شما احمدی نژاد را کماکان در هاله نور می بینید و ما میرحسین را منزه. هیچ ایرادی ندارد شما مصباح را مقدس می دانید و ما کروبی را اصلاح گرا. هیچ ایرادی ندارد که شما از حاکمان بت می سازید و ما از حاکمان پله ای برای تحقق مطالبات مان. مشکلی نیست اگر شما برای عکس پاره آقای خمینی سینه می درید و ما برای دل پاره مادر احضار شده سهراب. هیچ ایرادی ندارد اگر شما برای یک زن آلمانی سینه دری می کنید و ما برای سینه پر از خون شده خواهر خاموش مان ندا. هیچ ایرادی ندارد که شما به غایت عشق آقایان باشی و ما بی نهایت عاشق آرمان هایمان. ایراد کار اینجاست که برای ما و شما با تمام تعلقات فکری و سلیقه ای و عقیده ای مان در کشور پهناوری به نام ایران جا به اندازه کافی هست اما در مغز حقیر حاکمان مان جایی برای ما نیست و تنها شما سوگلی حاکمان شده اید این روزها.
برادرم، خواهرم!
من، مثل تو نمی اندیشم اما من هم وجود دارم. من هم نقطه کوچکی از همان ملت هستم که فخر ما را برای مشروعیت بخشیدن به رای خویش، بسیار به این و آن فروخته اند و در بیانیه ها و اعلامیه ها و نامه ها و نطق های سیاسیتمداران شهر، ما کلید واژه های مقدسی بوده ایم که اعتبار آفریده ایم. هیچ نطقی بدون قید مکرر نام “ملت” نتوانست دولتی را سرافراز کند. ما تکیه کلام همه دولتمردان بوده و هستیم اما چه شده که این روزها ما (ملت) را شقه شقه کرده اند و ما در خیابان های شهر، ناگهان روبروی هم می ایسیتم و چنگ بر صورت هم می کشیم تا آنان که در پس صورت ما ایستاده اند، جایشان در قدرت محکم تر شود.
دیدید چگونه در روز عاشورا شما را با اتوبوس در محل گردهمایی ما خالی کرده بودند و شما چه راسخ و استوار باتوم و گاز اشک آور به سمت ما پرتاب کرده بودید تا اشک ما را در آورید؟ ما پیش از این هم اشکمان جاری شده بود برای این دوگانه شدن ها که برادر را با برادر روبرو می کنند و آبرو از کل خانه می برند. دیدید شما را چگونه در برابر سفارت انگلیس از اتوبوس ها پیاده کرده بودند تا مشت هایتان را از پس چادرهایتان بیرون بیاورید و حواله صورت ما کنید و ما را قاتل ندا بخوانید؟ ما حتی اگر شما را هم دست بسته تحویل مان دهند، ممکن نیست دست از پا خطا کنیم و خشی بر صورتتان بیندازیم تا چه رسد به ندا که از ما بود و صورت و روسری اش شبیه صورت و شمایل رنگ باخته خودمان بود.
دیدید چگونه عکس های آقا را به دست های ظریف شما با لاک های سرخ و لبهای سرخ تر داده بودند تا به ما لبخند پیروزی و دفاع از ولایت فقیه بزنید؟ صورت شما آشنا بود پیش از این هم عکس هایی درست شبیه عکس های شما با چکمه های ممنوعه و موهای رنگ شده بر خبرگزاری دولت و خبرگزاری سپاه نقش بسته بود با این تفاوت که آن دفعه به جای اینکه عکس آقا و دولت بر فراز سر شما باشد، باتوم نیروی انتظامی روی سرتان بود تا به نا کجا آباد بروید و در راستای اجرای طرح ضربطی برخورد با بدحجابی، تعهد بدهید که دیگر چکمه نمی پوشید و لب و مو برای نا محرم نمایان نمی کنید. اما اینبار همه مردان خبرگزاری فارس و مهر و ایرنا محرم بودند. وقتی شما دلبرانه عکس آقا را بالا بردید، برای شما فلاش دوربین ها را روشن کردند و به روی او که عکس میرحسین موسوی را بالا برد گلوله کشیدند. در حالی که ما هر دو آدم بودیم. ما می میریم و شما هر روز شاداب تر و سرزنده تر می شوید و بعد مرگ مان را هم به گردن خودمان می اندازید.
هم میهن ارزشی!
چه ارزشی دارد این آرامش نامستدامی که شما را برای سیلی زدن به ما استخدام می کنند؟ شما در یک خبرگزاری امن می نشینی و خبر نا امنی ما را گزارش می کنی؟ شما در سازمان عریض و طویل جام جم پا روی پا می اندازی و راهپیمایی از پا افتادگان در خیابان ها را نادیده می گیری و از راهپیمایی معترضان فرانسوی گزارش تهیه می کنی؟ در مسجد و معبد و مامن همفکران خودت می نشینی و نقشه حمله به جماران و جوانان دگراندیش را می کشی؟ در حسینه ای برای حسین عزاداری می کنی و آنان که میرحسین می گویند را به عزای عزیزانشان می نشانی؟ اصلا ما هم گناهکار، چه کسی به تو مجوز قتل گناهکاران را داده است؟ بی شک خانه دلت امن و آرام نیست وقتی رد خون ما بر دست های تو مانده است و شب که به خانه بر می گردی کودکت از تو نان به خون آلوده طلب را قبول نمی کند.
اگر در خبرها و نظر ها و گزارش های تو هیچ نامی از ما برده نشد گمان مبر که کودک و اهالی دیگر خانه ات هیچ نمی دانند. اگر آنها هیچ به روی تو نمی آوردند و نمی پرسند که برای دفاع از کدام دولت و کدام حاکم، آتش به روی برادران و خواهرانت گشوده ای، گمان مبر که صورت سوخته ما تا همیشه بر آنان پنهان می ماند. این روزها در هر خانه ای نشانی از کودکان و نوجوانان و جوانان دگر اندیش است که دلگیر اند از سکوت پدر و مادری که برای نیروهای امنیتی و بسیجی و اطلاع رسانی و صدا و سیما و خبرگزاری و باقی نهادهای حامی دولت و سرکوب کننده ملت کار می کنند.
تا دیر نشده به ما اگر نمی پیوندید، حداقل بر ما زخم نزنید. آنگاه که افشار گوینده معروف صدا و سیما از کار کنار کشید و خبر دهان به دهان گشست که او دلش رضا نمی داد تا اخبار دروغ از رسانه ملی به ملت بگوید، کسی از او انتظار انقلاب کردن و پیوستن به موج مردم در خیابان ها را نداشت اما تا همیشه یادش با یک ملت داغدیده باقی می ماند. چنانچه این یعنی روزنه امیدی هست تا چشم به سمت و سوی خانه مخالفان به راه داریم و انتظار کشیم تا نوری زاد ها از کیهان و عکاسان از خبرگزاری فارس و کارمندان از صدا و سیما و دیگران از بسیج و سپاه و نیروی انتظامی نیز به یک ملت زخمی لبخند همراهی بزنند و نگذارند بیش از این ما شقه شقه شویم، برای شقاوت آنان که حاضر نیستند کنار بکشند تا حداقل آرامش به یک ایران نا آرام برگردد.