نظامی گری هسته ای و خیره سری رژیم

نویسنده

» تحلیل بوستون گلوب از نفوذ نظامیان ایرانی

رجا کمال- کریم پاکروان 

ایران بار دیگر در کانون توجه بین المللی قرار گرفت. دولت احمدی نژاد همچنان خیره سری می کند و خود را در معرض واکنش های بین المللی قرار می دهد، واکنشی که می تواند یک اقدام نظامی محتمل را نیز دربر بگیرد. احمدی نژاد در عین حال که به تثبیت قدرت خود در کشور ادامه می دهد، تلاش می کند چهرۀ قدرتمندترین رئیس جمهور ایران از زمان انقلاب سال 1357 را به نمایش بگذارد.

تشدید تنش میان ایران و جامعه بین المللی بر سر برنامه هسته ای ایران، جلوۀ دیگری از نظامی گری رژیم اسلامی است. این رویداد، با سرکوب وحشیانه تظاهرات مردمی متعاقب انتخابات تقلبی کشور در خرداد ماه گذشته همزمان شده است. 

سرکوب مردم در راستای نابود کردن تمام جنبش های دموکراسی خواهانه و تأسیس یک رژیم نظامی بوده است. احمدی نژاد و متحدان نظامی وی، سیطرۀ خود را به بهای استفاده از نخبگان دینی به وجود آورده اند و سایۀ آنها بر بالای سر خامنه ای رهبر عالی کشور و سایر نهادهای دولتی تحت تسلط روحانیون سنگینی می کند.

پلیس مخفی و شبه نظامیان همواره نقش ستون های رژیم را بازی کرده اند، همواره دنباله رو رهبران دینی بوده اند و پیش تر گزارش خود را مستقیماً به رهبر کشور تحویل می داند. با این حال، اوضاع با انتخاب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور در سال 2005 تغییر کرده است. احمدی نژاد سرمست از قدرت سیاسی که از رهبری عالی نشأت می گیرد، از امکانات موجود برای به کار گماشتن افراد وفادار به خود بر سر پست های اصلی و استانی کشور و نیز موقعیت های اقتصادی و آموزشی کشور استفاده کرد.

ضمناً او با تمرکز بر روی گروه های نظامی خاص، فرماندهان عالیرتبه آنها را جایگزین کرد و منابع عظیم اقتصادی کشور را به دست طرفدارانش سپرده است. از بین این موقعیت های اقتصادی، می توان به شرکت خاتم الانبیا اشاره کرد که اولین قرارداد ارزی خود برای توسعه یک میدان نفتی را اخیراً منعقد کرده است. نیروهای امنیتی ظرف چند سال گذشته بر روی جنبه های نظامی، رسانه ای و سایر جوانب کشور سایه انداخته اند.

نظامی گری رژیم اسلامی به سیاست خارجی کشور نیز توسعه پیدا کرده است. موضع سرسختانه و رو به وخامت ایران بر سر برنامه هسته ای، بازتابی از «منافع نیروهای امنیتی در منزوی و سرخورده نگاه داشتن ایران- و بازداشتن کشور از عادی سازی روابط با غرب و خصوصاً ایالات متحده» است؛ روابطی که برای بقای رژیم و حفظ قدرت آن سمی مهلک محسوب می شود.

خاورمیانه اولین جائی است که از سیاست خارجی مخاصمه جویانه رژیم ضربه خواهد خورد. این درحالی است که رژیم در غیاب وطن پرستی اعراب، به گسترش قدرت منطقه ای اش مشغول است. سرنگونی صدام حسین تنها یک ضربه برای ملی گرائی عربی نبود، بلکه فرصتی را در اختیار ایران گذاشت تا نفوذش را در ورای مرزها گسترش دهد. تغییرات سیاسی در عراق به نوبه خود، برتری شیعیان را به دنبال داشت، قدرتی که به نظر می رسد برای نزدیکی با رهبری ایران رقابت می کند.

رهبران سنی در جهان عرب، معمولاً شیعیان ساکن را به چشم شهروند درجه دو نگاه کرده اند. اکنون این شیعیان برای مطالبه قدرت سیاسی و عرفی خود، چشم به ایران دوخته اند. از نظر بسیاری از شیعیان در جهان عرب، ایران همان اهمیت را دارد که واتیکان برای کاتولیک ها دارد.

احمدی نژاد نیز بر موج چنین احساس مذهبی سوار شده است. ممکن است برخی بگویند برندۀ واقعی جنگ عراق در سال 2003، ایران بوده است. واقعیت است که ایران با بدست آوردن یک پیروزی بدون خونریزی، بر منطقه استیلا یافته و به عنوان مدافع واقعی شیعیان رفتار می کند.  هویت مذهبی شیعه در مرزهای سیاسی اعراب نفوذ کرده است. وضعیت به سرعت به نفع ایران پیش می رود.   

در همین حال، ایران با تحریم های جهانی دست و پنجه نرم می کند. مردم ایران همچنان زیر فشار سیاسی و اقتصادی اند و از نظر حقوق بشر، فراموش شده اند. تحریم های همه جانبه جدید، تنها به سختگیری ها و قدرت طلبی رژیم دامن می زند.

نیاز به یک رویکرد دوگانه به ایران حس می شود؛ رویکردی که هم بر روی حقوق بشر و هم تحریم های مستقیم علیه رهبران نظامی و سیاسی کشور متمرکز شود. ممکن است این رویکرد در نهایت احمدی نژاد را به خود بیاورد و آغازگر راه طولانی ترمیم موازنه قدرت منطقه ای باشد.

 

منبع: بوستون گلوب- 27 دسامبر