بررسی تاریخی و انتقادی جنبش زنان در ایران،ضرورت تغییری بنیادین در رویکرد فعالین حقوق زن را نشان میدهد. نگاه به زن در مقام “موضوع” مبارزه باید به “فعال” مبارزه تغییر کند. فعالین حقوق زن به مثابه اقلیتی که مطالبه و خواستهشان، دستیابی زنان به حقوقشان است، زن را به موضوع مبارزه فروکاستهاند واز آنان در ردیف “محیط زیست” و “کودک” و… به عنوان موضوع مبارزه خویش “استفاده” میکنند. در جنبش زنان، نگاه به زن در بهترین حالت شبیه به کودکان است و آنچنان که برای حقوق کودکان تلاش میکنند، برای حقوق زنان نیز میکوشند. حال آنکه، ضرورت رسیدن به حق، صاحب نقش شدن زنان است. یعنی از موضوع به فاعل مبارزه تغییر کنند و به جای آنکه اقلیتی برای آنها – و بدون آگاهی عمومشان از چنین اقلیتی – مبارزه کنند، خود صاحب نقش شوند و میدان مبارزه حقخواهی را پر کنند.
زن به عنوان یک انسان، پیش از آنکه زن باشد انسان است و باید تلاش کرد که به عنوان یک انسان صاحب ”نقش” و پرورنده”استعداد”های انسانی خویش باشد و خود برای کسب حقوق و ایفای نقش میداندار شود. همچنین نباید به زن چون کودک (صغار) نگریست و طوری با او برخورد کرد که گویی خود توان و استعداد دفاع از خود و دستیابی به حقوق حقه خویش را ندارد و دیگرانی در مقام ولی و سرپرست و قیم آنان باید برایشان تصمیم بگیرند و راهشان برند.
این فعالین اگر رویکردی ”آموزشی” و ”آگاهیبخش” نسبت به زن داشتند و به جای نمایندگی و تصمیمگیری برای آنان، به آموزش و آگاهیبخشی آنان میپرداختند، نتیجهای بیشتر و بهتر از آنچه کسب کردهاند را در کارنامه مبارزاتی خود میداشتند. البته مبارزه آگاهیبخش دشواریهایی دارد که بسیاری از آن رویگرداناند.
برای آگاهیبخشی و آموزش باید حضوری میدانی داشت و در تنگناهای زیستَ زنان ایرانی مشارکت فعال و جدی نمود. این رویکرد مبارزاتی، شعار و فریاد و بر بام رسانهها نشستن، و خود را رهبر و لیدر دیگران نمایاندن را نمیپذیرد و صبوری و مرارت میطلبد.
در چنین روشی نمیتوان در برج عاج روشنفکری نشست و برای دیگران دستورالعمل و بخشنامه صادر کرد. لذا بسیاری این رویکرد را نمیپذیرند. در میان فعالین حقوق زن، اقلیتی هستند که این رویکرد آموزشی – آگاهیبخشی را بی قیل و قال در پیش گرفته و در حوزههای متعدد و از جمله کارآفرینی و استقلال مالی زنان و صاحب نقش شدن آنان در مدار توسعه، به نتایجی ارزنده و درخور نیز رسیدهاند؛ نتایجی که اگرچه گسترهاش محدود اما ریشهای و تاثیرگذار است و بذری که پاشانده شده در آینده به ثمر خواهد نشست.
تلاش بانوانی چون ”بیبی خانم استرآبادی”، “طوبی رشدیه”، “صدیقه دولتآبادی” و… را در ایجاد مدارس دخترانه و تعلیم و تربیت زنان، به عنوان نمونههایی تاریخی در رویکردی آموزشی– آگاهیبخشی میتوان مورد بررسی و کاووش قرار داد. تلاش این بزرگان اگرچه در ابتدا محدود و به ظاهر بینتیجه میآمد و مدارسی که راه انداخته بودند را میبستند اما در مسیر تحول و تکامل اجتماعی ریشه دوانید و به بار نشست. به گونهای که شش سال بعد از تاسیس اولین مدرسه توسط بیبی خانم، شصت و سه مدرسه دخترانه با دو هزار و پانصد دانشآموز در تهران دایر شده و از هفت دانشآموز تهرانی یک نفر دختر بود.
در این رویکرد، فعالان در تلاشاند زنان را رشد دهند تا استعدادهای انسانی خویش را بازیابند و بپرورند و صاحب نقش و فاعل مبارزه گردند که برای رسیدن به حق باید صاحب نقش شد.
زنان وقتی در گستره ملی بتوانند با آگاهی از نقش و جایگاه انسانی خویش حتی از مدار جنسیت فرا روند و مبارزه مطالبهمحور و مبتنی بر حق خود را آگاهانه و مبتنی بر نیرو و سرمایه انسانی – ملی خویش بنا کنند، دارای حرکتی ریشهای، عمیق و غیرقابل بازگشت شده و به مدار حق گذار میکنند و صاحب نقش و حق به طورتوامان میشوند.