خیابانهای تهران پس از نیمهشب بسیار ساکت است، اما گوشهای از بخش مرفهنشین شهر، شمهای از آنچه پشت چاردیواریها میگذرد را نمایان میکند. برخلاف پیادهروهای خلوت بلوارهای تهران، کوچههای اطراف سوپر جردن شلوغ است. ترافیک زیاد است و رانندگان پشت فرمان پورشهها و مرسدس بنزهایشان رانندگی می کنند، یا به این خاطر که مست هستند یا اینکه دلشان میخواهد. با اینکه باز بودن باقی مغازهها پس از نیمه شب ممنوع است اما سوپر جردن تا نزدیکی صبح باز است و فروش پس از نیمهشب را در انحصار خود دارد.
آخر هفتهها، جوانان با موهای درستکرده و یقه باز جلوی در مغازه میایستند. گروهی از دختران با موهای نئونی و لبهای بوتاکسکرده با پاشنههای پانزدهسانتی گوشهای دیگر جمع شدهاند. رفت و آمد آنها بیشتر از همراهان مردشان است. به جز این مشتریان دائمی، ساکنان شمال شهر نیز برای خرید سیگار و خوردنی های سبک آخرشب به این مغازه میآیند. داخل مغازه بسیار روشن و شلوغ است و مشتریان سعی دارند قطرههای عرق روی پیشانی و بوی الکل نفسشان را پنهان کنند.
با اینکه بسیاری از ایرانیان در خانههای خود الکل مصرف میکنند اما به ندرت اینکار را مقابل غریبهها انجام میدهند. جامعه طبق ضربالمثل قدیمی فارسی “چاردیواری، اختیاری” عمل میکند و مکانهایی مثل سوپرجردن مواجههای نادر با واقعیت را نشان میدهد. با اینکه فعالیتهایی تقبیحشدهای مثل رابطه جنسی خارج از ازدواج، نوشیدن الکل، فاحشهگری و استفاده از مواد مخدر همهگیر است، ولی به ندرت به مکانهای عمومی کشیده میشود.
در تهران میدانهایی وجود دارد که پیادههای ماتیکزدهاش منتظر مشتری هستند و حضور آنها آنقدر عادی است که هر زنی پس از ۱۰ شب در خیابان بایستد به جای فاحشه اشتباه گرفته میشود. درآخر هفتهها خیابانهای شمال شهر پر از جوانانی است که با ماشینهای اسپرت خود دنبال رابطه یک شبه میگردند، چه با پول چه رایگان. رستورانها و کافههایی هم هستند که اگر مشتریانشان چیز قویتری در کوکتل های بدون الکل خود بریزند چشمهایشان را میبندند.
میهمانیها در خانهها میگذرد. با اینکه همیشه خطر هجوم پلیس وجود دارد اما صاحبخانهها با همان قانون چاردیواری، در خانه خود تا اندازهای احساس امنیت میکنند. اما حتی اگر پلیس هم بیاید راههایی برای خلاصی وجود دارد. این روند در فیلم “اسب حیوان نجیبی است” به خوبی به نمایش درآمده است. در این فیلم کاراکتر اصلی مامور پلیسی است که سراغ خانههایی که در آنها میهمانی است میرود و رشوه میگیرد و در آخر معلوم میشود یک کلاهبردار است. اما فیلم رواج گسترده رشوهخواری و رفتار پلیس را نشان میدهد که سعی میکند با توجه به مقیاس میهمانی و طبقه اجتماعی میزبان، رقم را بالا و پایین ببرند.
برای برخی از ثروتمندان تنها محدودیت، حجم فضای ویلا یا آپارتمانهای لوکسشان است. بعضی با یک کلید خانهشان را تبدیل به یک کلوپشبانه با تمام نورها و میزهای دیجیاش میکنند. میهمانیهایی هم وجود دارد که با نمایش فیلم، اجرای رقص و کنسرت گروههای زیرزمینی برگزار میشود.
اما اکثر مواقع دوستان دور هم جمع میشوند تا فشار روز را از تن خود خارج کنند. نسترن ۳۳ ساله، میگوید برگزاری میهمانی آخر هفته در خانه دو خوابهاش در مرکز شهر تهران به او امید میدهد که هفته را به آخر برساند. او میگوید: “صبحها ساعت ۶ بیدار میشوم، به صورتم آب میزنم و وارد خیابانهای پرترافیک میشوم. غروبها اگر خوششانس باشم ساعت ۸ به خانه میرسم، شام میخورم و میخوابم.” لیوان الکلش را بالا میآورد و میگوید: “اگر این را نداشتم چگونه می توانستم زندگی را بگذرانم؟”
آمتین ۳۵ ساله که دائما از مواد روانگردان مخصوص میهمانیها استفاده میکند این را طور دیگری بیان میکند. پس از اینکه برای مخاطبانش ۱۵ دقیقه در مورد راهنمای استفاده از ال اس دی حرف میزند مکث میکند و میگوید: “میدانید اینجا چطوری است… با اینهمه فشار خارجی، بعضی وقتها احتیاج داری راهی برای مهاجرت پیدا کنی، حداقل به شکل درونی.”
منبع: گاردین - 18 آوریل 2014