گریز، رفتن یا هجرت؟! هر کدام را که برای دل کندن اهل هنر از خاک وطن انتخاب کنید، فرجام کار یکسان است. در طول سه دهه گذشته، بسیاری از اهل موسیقی به دلیل نامساعد بودن شرایط کار در ایران به خارج از کشور نقل مکان کردند. اما در میان تعداد بسیار موزیسینهایی که از ایران رفتهاند، برخی نیز که سالها ترک وطن کرده بودند، به ایران بازگشتند و هرچند بسیار کم، اما فعالاند. ورق می زنیم پرونده موزیسین هایی را که رفتند، ماندند و یا بازگشتند…
او که از “ماندن” خواند و “رفتن” را برگزید
نیلوفر لاریپور(ترانه سرا) - بعضی وقتها آدمها دوست دارند شبیه قهرمانهای قصهها شوند و بعضی وقتهای دیگر، قصهها دوست دارند آدمها را اسیر خود کنند. قصه ما از یک روز گرم خرداد شروع شد. قرار بود به سفارش بنیاد جانبازان کلیپی برای تلویزیون بسازیم. با شعری در ستایش از جانباز و خاک ایران. فیلمنامه کلیپ را من نوشته بودم و آهنگساز ترانه، قهرمان قصه ما بود. بحث روز، ترانه بود و تلویزیون؛ که به تازگی چند کار متفاوت از خوانندگان جدید پخش کرده بود. قهرمان قصه ما طرح خوبی به ذهنش رسیده بود که همان جا با ما در میان گذاشت:
میتونی یه ترانه بگی برای کسانی که از ایران رفتند و توی یه کشور دیگه زندگی میکنند؟ یه ترانه که با ”مسافر خسته” شروع بشه؟
این موضوع برای من که همیشه به شعر و ترانه، نگاه عاشقانهای داشتم، جالب بود. ترانهای اجتماعی که میتوانست عاشقانه هم باشد. همان شب ترانه را گفتم، ترانهسادهای که طرح رواییاش را دوست داشتم. داستان مسافری که دلیل رفتنش را نمیدانست، اما میرفت. مسافر خستهای که تمام عمر مسافر بود…
جرقه ابتدایی ملودی، توسط «بهروز صفاریان» زده و در کمتر از یک هفته کار آماده شد. تصمیم گرفتیم که ترانه را برای پخش به شبکه جام جم ببریم، چرا که این شبکه برای ایرانیان مقیم خارج از کشور پخش میشد، همانها که بهانه ما برای ساخت این ترانه بودند. ولی ناگهان تهیهکنندهای پیدا شد و قرار شد که این ترانه و ترانههای دیگر به صورت آلبوم به بازار بیاید. موضوع ترانه بعدی هم در همان روزها به ذهن قهرمان قصه ما رسید:
میتونی یه ترانه بگی که به جوونا حالی کنه که انقدر بهانه نگیرند و به فردا امیدوار باشند؟ ترانهای که بگه اینجا، جای خوبیه برای زندگی!
این ایده هم شد ترانه «مشق سکوت» و اسفند سال 1377 آلبوم «مسافر» به بازار آمد.
- یه فیلم سینمائیه، من توش بازی میکنم، دو تا ترانه میخواد (که البته بعد شد سه تا) باید زود بگی.
- داستانش چیه؟
- فیلمنامه رو میارم بخونی. درباره یه جوون خواننده و آهنگسازه که اینجا بهش اجازه کار نمیدن، تا اینکه بالاخره خسته میشه و تصمیم میگیره بره لسآنجلس.
- آخرش چی میشه؟
- آخرش؟ هیچی، بالاخره بهش اجازه کار میدن و پسره میمونه.
- چه داستان بیمزهای!
- اینجوریام نیست، باید فیلمنامه رو بخونی.
تهیهکننده سفارش دو ترانه داد. «آتیشبازی» و «پر پرواز» ساخته شده بود و فیلمبرداری هم تقریباً رو به پایان بود که تصمیم گرفتند ترانه دیگری به آن اضافه کنند:
- فقط یه روز وقت داری که ترانه رو بگی.
- آخه درباره چی؟ برای کدوم قسمت فیلم؟
- یه ترانه عاشقانه، مثلث عشقی، سفر، رفتن، همین چیزا دیگه.
و من در فرصت کمی که داشتم ترانه «یه پنجره با یه قفس» را نوشتم. ترانهای که یقین دارم هیچ وقت از یادها نمیرود. زمستان 1379 فیلم «پر پرواز» اکران شد.
قصه ما از همان قصههاست که دوست دارد واقعیت باشد، مثل زندگی. فقط پایان قصه را، آنطور که دوست داریم مینویسیم. ولی زندگی، دست من و تو نیست. گاهی یک سلام، یک پلک به هم زدن، یک مکث کوتاه سرنوشتت را عوض میکند. حالا حتماً خوشبختی! خوشبختتر از زمانی که اینجا بودی. کنسرت میگذاری، کلیپ میسازی، مصاحبه میکنی، طرفدارانت هم که بیشمارند. کافی است کسی در مصاحبهای - مغرضانه یا بیغرض- از تو گله کند. آن وقت نامهها، تلفنها، کامنتها، وبلاگها، ایمیلها و… طرف را ناک اوت میکنند و من ته دلم خوشحال میشوم که این مردم فراموشکار، هنوز مسافر خستهشان را از یاد نبردهاند.
ولی با دلتنگیات چه میکنی؟ نگو که دلتنگ نیستی، چرا که نمیتوانی غمی که این روزها در ته چشمت موج میزند را پنهان کنی. انگار هنوز خو نگرفتهای به درختانی که هیچ وقت پشتشان قایمباشک بازی نکردهای، پنجرههایی که بوی قرمهسبزی آشپزخانه را به کوچه هدیه نمیکنند، کوچههایی که در آن ها گم نشدهای و خیابانهایی که تو را به یاد هیچ کس نمیاندازد.
نمیدانم، شاید این منم که اشتباه میکنم، به قول شاعری که نمیشناسمش:
شنیدهام که رفتهای بهار را میان مرزهای تازه جستوجو کنی/ بهار را چنین خیال کن که یافتی!/ تو جان خسته را چه میکنی؟
آن ها که آمدند
- «مسیح (شیدرخ) محقق» با نام مستعار «شیدی» یکی از آن هاست. او نواختن گیتار را از 12 سالگی آغاز کرد و همراه با برادرانش گروه راکی راه انداخت با نام «مامیز». اما کمی بعد نمایندگی کمپانی لوازم صوتی استودیویی را گرفت و پس از انقلاب نیز به کار مسترینگ پرداخت. او در دوران بیماری پدرش، برای ایجاد تحولی در روحیه پدر، موسیقی اصیل و مقامی میگذاشت و کمکم خودش نیز به موسیقی ایرانی علاقمند شد و به نواختن تار و سهتار پرداخت و کمکم موسیقی ایرانی را وارد آثارش کرد. مدتی که خارج از ایران بود، به کاربرد کامپیوتر در موسیقی الکترونیک پرداخت. شیدی پس از بازگشت به ایران دو آلبوم «دو پیکر» و «عاشقی پیداست» را در استودیوی خانگیاش ضبط کرد. هم اکنون در شمال ایران زندگی میکند و در حال تدارک آلبوم جدیدش است.
- «آلدوش آلپانیان» پیش از انقلاب کنسرتهایی در کلوپ آلمانیها و قصر شیرین همراه با گروهاش که با نام «هیپیها» شهرت داشت، برگزار میکرد که بیشتر به اجرای کاور قطعات مشهور آن دوران میپرداختند. گرایش او بیشتر به موسیقی راک است. بعدها او با «داوود آژیر» گروه «فایربال» را راه انداخت و کار آهنگسازی را هم شروع کرد. این دو و چند تن دیگر به این موسیقی وفادار باقی ماندند، ولی آن هایی که معروف شدند، به موسیقی شش و هشت گرویدند.
آلدوش و داوود قبل از انقلاب از ایران خارج شدند. اولی از موزیسینهای موفق موسیقی تلفیقی (جهانی) در نواحی سانفرانسیسکو محسوب میشد و آلبوم «کودک درون»اش در آن دیار محبوب شد و جایزهای را نیز از آن خود کرد. در این کار او از اشعار ایرانی، که بیشتر سروده «کوروش انگالی» بود، و از ملودیهای ساده و دلربایی سود برد که بویی از موسیقی محلی خودمان نیز داشت. او همچنین به تهیهکنندگی چندین کار دست زده که از آن میان میتوان به آلبوم اول گروه «اکسیوم آو چویس» اشاره کرد. دومی از فرانسه سر در آورد و به تحصیل و بعدها تدریس گیتار کلاسیک در چند مؤسسه صاحب نام پرداخت و کنسرت های زیادی هم در توشه دارد. این دو چند سال پیش در ایران به هم برخورد کرده و تصمیم به همکاری مجدد گرفته و آلبوم جدیدی هم ضبط میکنند که کار آن مدت زمانیست که تمام شده و هنوز در راهروهای ارشاد سرگردان است، اگرچه یکبار تمام مراحل اداری را طی کرده و به خط پایان رسیده بود!
- «سعید گنجی» در دورانی که در ایران بود، در یک گروه موسیقی که در دبیرستان تشکیل داده بودند، گیتار بیس مینواخت. بعد ایران را برای تحصیل در رشته مهندسی راه و ساختمان ترک کرد و سپس به تحصیل در رشته کامپیوتر پرداخت. در کنار تحصیل، در گروههای موسیقی بیس مینواخت و کار صدابرداری را در سال 1985 با یک استودیوی خانگی آغاز کرد و اولین کار ضبطش را بر روی کاست فر ترک تجربه کرد. سپس به صدابرداری تئاتر و میکس قطعات پرداخت. پیش از آمدن به ایران، دوره صدابرداری را در مدرسه CRI گذراند و به دلیل پارهای مسائل خانوادگی به وطن بازگشت. اولین قدماش راه اندازی استودیویی با نام «سکوت سحر» بود که بسیاری از دستگاهها و میکروفنهایش را از آمریکا با خود آورده بود. استودیو جان نگرفت و سعید به دلیل ناشناس بودن، مجبور به بستن استودیو شد. هم اکنون فعالیتهای کمی در زمینه صدابرداری میکند و به گفته خودش، منتظر فرصتی مناسب میگردد…
- از جمله این موزیسینها میتوان به «فریدون آسرایی» اشاره کرد که پس از بازگشت به ایران، میخواند و آلبوم منتشر کرده. همچنین «همایون مشیراخباری» که پس از رجعت، «استودیو آونگ» را راهاندازی کرد و صدابرداری میکند. عبدی یمینی، پژمان حکیمی و امیر شاملو نیز در این گروه میگنجند.
خارجی ها
اما دیگر موزیسینهای فعال در عرصه موسیقی ایران، کسانی هستند که هویتی غیر ایرانی دارند. ولی با حضورشان دیدگاهی متفاوت و مفید در موسیقی ایران ایجاد کردهاند. توجه کنید:
- «درشن جوت سیک آنند» نوازنده هندی تباری است که در ایران متولد شده. پدر بزرگاش به دلیل علاقهای که به ایران داشت، پس از تاسیس مدرسهای در سیستان و بلوچستان، در ایران ماندگار شد. درشن، سیک است و به دلیل همین شمایل و عمامه ای که بر سر میبندد، در کنسرتها جلب نظر میکند. او نوازنده توانایی در نواختن تبلا است.
- «الیاس حمیدی» پسرک نوجوان افغانی که میتواند یکی از بهترین نوازندگان تبلا باشد، از دوران کودکیاش تبلا مینواخت و حضورش در کنسرتهای «فرمان فتحعلیان» جلب نظر میکرد. این پسر پس از مدتی که به کشورش برگشته بود، دوبار به ایران بازگشت و در آخرین کنسرت فتحعیان حضور داشت.
- «هنریک ناجی» نوازنده گیتار و خواننده سوئدی است. ناجی 4 سال پیش از سوئد به ایران آمد و پیش از آن به فعالیتهای موسیقی در کشورش میپرداخت. او توسط «مریم مقدم» همسرش، با موسیقی و شعرهای کلاسیک ایران آشنا شد و قطعاتی را بر مبنای رباعیات خیام ساخت و تنظیم کرد. ناجی دلیل انتخاب اشعار کلاسیک را پرداختن به قدمت و ریشه اصلی شعر و موسیقی ایران ذکر میکند. او در حین مطالعه ترجمههای انگلیسی اشعار کلاسیک ایران با رباعیات خیام ارتباط بیشتری برقرار کرد. او کنسرتهایی برگزار کرد و همراه با نوازندگان ایرانی، نوعی موسیقی جهانی را ارائه داد و خود رباعیات خیام را به زبان انگلیسی خواند. او مدتی است که هم در ایران و هم در سوئد زندگی میکند.
- «آنتونی آردین» نوازنده ساکسیفون از انگلیس است. او نیز پس از ازدواج با دختری ایرانی، به دلیل پارهای از مسائل به ایران آمد و توسط اینترنت سعی در یافتن موزیسینهای ایرانی کرد. او اولین اجرایش را در ایران، تیرماه 1382 با کنسرت گروه «همساز» به سرپرستی مسعود شعاری تجربه کرد و سپس در آلبوم «درسایه باد» که مجموعهای است از کنسرتهای گروه موسیقی همساز، بین سال های 82 تا 85، ساکسیفون نواخت. آردین علاقه بسیاری به موسیقی ایرانی و تلفیق سازها و نواها دارد.
- هستند بسیار نوازندگان و آهنگسازانی همچون «لوریس چکناواریان» که هم در ارمنستان و هم در ایران به کار آهنگسازی و رهبری ارکستر مشغول است؛ یا «کریستف رضایی» که او نیز هم در ایران و هم در فرانسه به موسیقی کلاسیک و تلفیقی میپردازد.
منبع: ماهنامه «نسیم هراز»