صدا ♦ چهارفصل

نویسنده
شادی وطن پرست

‏گریز، رفتن یا هجرت؟! هر کدام را که برای دل کندن اهل هنر از خاک وطن انتخاب کنید، فرجام کار یکسان است. در ‏طول سه دهه گذشته، بسیاری از اهل موسیقی به دلیل نامساعد بودن شرایط کار در ایران به خارج از کشور نقل مکان ‏کردند. اما در میان تعداد بسیار موزیسین‌هایی که از ایران رفته‌اند، برخی نیز که سال‌ها ترک وطن کرده‌ بودند، به ایران ‏بازگشتند و هرچند بسیار کم، اما فعال‌اند. ورق می زنیم پرونده موزیسین هایی را که رفتند، ماندند و یا بازگشتند…‏

tarane1.jpg

‎ ‎او که از “ماندن” خواند و “رفتن” را برگزید‎ ‎

‏ ‏

نیلوفر لاری‌پور(ترانه سرا) - بعضی وقت‌ها آدم‌ها دوست دارند شبیه قهرمان‌های قصه‌ها شوند و بعضی وقت‌های دیگر، ‏قصه‌ها دوست دارند آدم‌ها را اسیر خود کنند. قصه ما از یک روز گرم خرداد شروع شد. قرار بود به سفارش بنیاد ‏جانبازان کلیپی برای تلویزیون بسازیم. با شعری در ستایش از جانباز و خاک ایران. فیلمنامه کلیپ را من نوشته بودم و ‏آهنگساز ترانه، قهرمان قصه ما بود. بحث روز، ترانه بود و تلویزیون؛ که به تازگی چند کار متفاوت از خوانندگان جدید ‏پخش کرده بود. قهرمان قصه ما طرح خوبی به ذهنش رسیده بود که همان جا با ما در میان گذاشت:‏

‎ ‎می‌تونی یه ترانه بگی برای کسانی که از ایران رفتند و توی یه کشور دیگه زندگی می‌کنند؟ یه ترانه که با ‏‏”مسافر خسته” شروع بشه؟‏‎ ‎

این موضوع برای من که همیشه به شعر و ترانه، نگاه عاشقانه‌ای داشتم، جالب بود. ترانه‌ای اجتماعی که می‌توانست ‏عاشقانه هم باشد. همان شب ترانه را گفتم، ترانه‌ساده‌ای که طرح روایی‌اش را دوست داشتم. داستان مسافری که دلیل ‏رفتنش را نمی‌دانست، اما می‌رفت. مسافر خسته‌ای که تمام عمر مسافر بود…‏

جرقه ابتدایی ملودی، توسط «بهروز صفاریان» زده و در کمتر از یک هفته کار آماده شد. تصمیم گرفتیم که ترانه را ‏برای پخش به شبکه جام جم ببریم، چرا که این شبکه برای ایرانیان مقیم خارج از کشور پخش می‌شد، همان‌ها که بهانه ‏ما برای ساخت این ترانه بودند. ولی ناگهان تهیه‌کننده‌ای پیدا شد و قرار شد که این ترانه و ترانه‌های دیگر به صورت ‏آلبوم به بازار بیاید. موضوع ترانه بعدی هم در همان روزها به ذهن قهرمان قصه ما رسید:‏

‎ ‎می‌تونی یه ترانه بگی که به جوونا حالی کنه که انقدر بهانه نگیرند و به فردا امیدوار باشند؟ ترانه‌ای که بگه ‏اینجا، جای خوبیه برای زندگی!‏‎ ‎

این ایده هم شد ترانه «مشق سکوت» و اسفند سال 1377 آلبوم «مسافر» به بازار آمد.‏

‏-‌ یه فیلم سینمائیه، من توش بازی می‌کنم، دو تا ترانه می‌خواد (که البته بعد شد سه تا) باید زود بگی.‏

‏-‌ داستانش چیه؟

‏-‌ فیلمنامه رو میارم بخونی. درباره یه جوون خواننده و آهنگسازه که اینجا بهش اجازه کار نمی‌دن، تا اینکه بالاخره ‏خسته می‌شه و تصمیم می‌گیره بره لس‌آنجلس.‏

‏-‌ آخرش چی می‌شه؟

‏-‌ آخرش؟ هیچی، بالاخره بهش اجازه کار می‌دن و پسره می‌مونه.‏

‏-‌ چه داستان بی‌مزه‌ای!‏

‏-‌ اینجوریام نیست، باید فیلمنامه رو بخونی.‏

تهیه‌کننده سفارش دو ترانه داد. «آتیش‌بازی» و «پر پرواز» ساخته شده بود و فیلمبرداری هم تقریباً رو به پایان بود که ‏تصمیم گرفتند ترانه دیگری به آن اضافه کنند:‏

‏-‌ فقط یه روز وقت داری که ترانه رو بگی.‏

‏-‌ آخه درباره چی؟ برای کدوم قسمت فیلم؟

‏-‌ یه ترانه عاشقانه، مثلث عشقی، سفر، رفتن، همین چیزا دیگه.‏

و من در فرصت کمی که داشتم ترانه «یه پنجره با یه قفس» را نوشتم. ترانه‌ای که یقین دارم هیچ وقت از یادها نمی‌رود. ‏زمستان 1379 فیلم «پر پرواز» اکران شد.‏

‏ ‏

قصه ما از همان قصه‌هاست که دوست دارد واقعیت باشد، مثل زندگی. فقط پایان قصه را، آنطور که دوست داریم ‏می‌نویسیم. ولی زندگی، دست من و تو نیست. گاهی یک سلام، یک پلک به هم زدن، یک مکث کوتاه سرنوشتت را ‏عوض می‌کند. حالا حتماً خوشبختی! خوشبخت‌تر از زمانی که اینجا بودی. کنسرت می‌گذاری، کلیپ می‌سازی، مصاحبه ‏می‌کنی، طرفدارانت هم که بی‌شمارند. کافی است کسی در مصاحبه‌ای - مغرضانه یا بی‌غرض- از تو گله‌ کند. آن وقت ‏نامه‌ها، تلفن‌ها، کامنت‌ها، وبلاگ‌ها، ای‌میل‌ها و… طرف را ناک اوت می‌کنند و من ته دلم خوشحال می‌شوم که این مردم ‏فراموشکار، هنوز مسافر خسته‌شان را از یاد نبرده‌اند.‏

ولی با دلتنگی‌ات چه می‌کنی؟ نگو که دلتنگ نیستی، چرا که نمی‌توانی غمی که این روزها در ته چشمت موج می‌زند را ‏پنهان کنی. انگار هنوز خو نگرفته‌ای به درختانی که هیچ وقت پشتشان قایم‌باشک بازی نکرده‌ای، پنجره‌هایی که بوی ‏قرمه‌سبزی آشپزخانه را به کوچه هدیه نمی‌کنند، کوچه‌هایی که در آن ها گم نشده‌ای و خیابان‌هایی که تو را به یاد هیچ ‏کس نمی‌اندازد.‏

نمی‌دانم، شاید این منم که اشتباه می‌کنم، به قول شاعری که نمی‌شناسمش:‏

شنیده‌ام که رفته‌ای بهار را میان مرزهای تازه جست‌وجو کنی/ بهار را چنین خیال کن که یافتی!/ تو جان خسته را چه ‏می‌کنی؟

tarane2.jpg

‎ ‎آن ها که آمدند‎ ‎

‏- «مسیح (شیدرخ) محقق» با نام مستعار «شیدی» یکی از آن هاست. او نواختن گیتار را از 12 سالگی آغاز کرد و ‏همراه با برادرانش گروه راکی راه انداخت با نام «مامیز». اما کمی بعد نمایندگی کمپانی لوازم صوتی استودیویی را ‏گرفت و پس از انقلاب نیز به کار مسترینگ پرداخت. او در دوران بیماری پدرش، برای ایجاد تحولی در روحیه‌ پدر، ‏موسیقی اصیل و مقامی می‌گذاشت و کم‌کم خودش نیز به موسیقی ایرانی علاقمند شد و به نواختن تار و سه‌تار پرداخت و ‏کم‌کم موسیقی ایرانی را وارد آثارش کرد. مدتی که خارج از ایران بود، به کاربرد کامپیوتر در موسیقی الکترونیک ‏پرداخت. شیدی پس از بازگشت به ایران دو آلبوم «دو پیکر» و «عاشقی پیداست» را در استودیوی خانگی‌اش ضبط ‏کرد. هم اکنون در شمال ایران زندگی می‌کند و در حال تدارک آلبوم جدیدش است.‏

‏- «آلدوش آلپانیان» پیش از انقلاب کنسرت‌هایی در کلوپ آلمانی‌ها و قصر شیرین همراه با گروه‌اش که با نام «هیپی‌ها» ‏شهرت داشت، برگزار می‌کرد که بیشتر به اجرای کاور قطعات مشهور آن دوران می‌پرداختند. گرایش او بیشتر به ‏موسیقی راک است. بعدها او با «داوود آژیر» گروه «فایربال» را راه انداخت و کار آهنگسازی را هم شروع کرد. این ‏دو و چند تن دیگر به این موسیقی وفادار باقی ماندند، ولی آن هایی که معروف شدند، به موسیقی شش و هشت گرویدند.‏

آلدوش و داوود قبل از انقلاب از ایران خارج شدند. اولی از موزیسین‌های موفق موسیقی تلفیقی (جهانی) در نواحی ‏سانفرانسیسکو محسوب می‌شد و آلبوم «کودک درون»اش در آن دیار محبوب شد و جایزه‌ای را نیز از آن خود کرد. در ‏این کار او از اشعار ایرانی، که بیشتر سروده «کوروش انگالی» بود، و از ملودی‌های ساده و دلربایی سود برد که بویی ‏از موسیقی محلی خودمان نیز داشت. او همچنین به تهیه‌کنندگی چندین کار دست زده که از آن میان می‌توان به آلبوم اول ‏گروه «اکسیوم آو چویس» اشاره کرد. دومی از فرانسه سر در آورد و به تحصیل و بعدها تدریس گیتار کلاسیک در چند ‏مؤسسه صاحب نام پرداخت و کنسرت های زیادی هم در توشه دارد. این دو چند سال پیش در ایران به هم برخورد کرده ‏و تصمیم به همکاری مجدد گرفته و آلبوم جدیدی هم ضبط می‌کنند که کار آن مدت زمانی‌ست که تمام شده و هنوز در ‏راهروهای ارشاد سرگردان است، اگرچه یکبار تمام مراحل اداری را طی کرده و به خط پایان رسیده بود!‏

‏- «سعید گنجی» در دورانی که در ایران بود، در یک گروه موسیقی که در دبیرستان تشکیل داده ‌بودند، گیتار بیس ‏می‌نواخت. بعد ایران را برای تحصیل در رشته‌ مهندسی راه و ساختمان ترک کرد و سپس به تحصیل در رشته‌ کامپیوتر ‏پرداخت. در کنار تحصیل، در گروه‌های موسیقی بیس می‌نواخت و کار صدابرداری را در سال 1985 با یک استودیوی ‏خانگی آغاز کرد و اولین کار ضبط‌ش را بر روی کاست فر ترک تجربه کرد. سپس به صدابرداری تئاتر و میکس ‏قطعات پرداخت. پیش از آمدن به ایران، دوره‌ صدابرداری را در مدرسه‌ ‏CRI‏ گذراند و به دلیل پاره‌ای مسائل خانوادگی ‏به وطن بازگشت. اولین قدم‌اش راه اندازی استودیویی با نام «سکوت سحر» بود که بسیاری از دستگاه‌ها و ‏میکروفن‌هایش را از آمریکا با خود آورده بود. استودیو جان نگرفت و سعید به دلیل ناشناس بودن، مجبور به بستن ‏استودیو شد. هم اکنون فعالیت‌های کمی در زمینه‌ صدابرداری می‌کند و به گفته‌ خودش، منتظر فرصتی مناسب ‏می‌گردد…‏

‏- از جمله‌ این موزیسین‌ها می‌توان به «فریدون آسرایی» اشاره کرد که پس از بازگشت به ایران، می‌خواند و آلبوم ‏منتشر کرده. همچنین «همایون مشیراخباری» که پس از رجعت، «استودیو آونگ» را راه‌اندازی کرد و صدابرداری ‏می‌کند. عبدی یمینی، پژمان حکیمی و امیر شاملو نیز در این گروه می‌گنجند.‏

tarane3.jpg

‎ ‎خارجی ها‏‎ ‎

اما دیگر موزیسین‌های فعال در عرصه‌ موسیقی ایران، کسانی هستند که هویتی غیر ایرانی دارند. ولی با حضورشان ‏دیدگاهی متفاوت و مفید در موسیقی ایران ایجاد کرده‌اند. توجه کنید:‏

‏- «درشن جوت سیک آنند» نوازنده‌ هندی تباری است که در ایران متولد شده. پدر بزرگ‌اش به دلیل علاقه‌ای که به ‏ایران داشت، پس از تاسیس مدرسه‌ای در سیستان و بلوچستان، در ایران ماندگار شد. درشن، سیک است و به دلیل همین ‏شمایل و عمامه ای که بر سر می‌بندد، در کنسرت‌ها جلب نظر می‌کند. او نوازنده‌ توانایی در نواختن تبلا است.‏

‏- «الیاس حمیدی» پسرک نوجوان افغانی که می‌تواند یکی از بهترین نوازندگان تبلا باشد، از دوران کودکی‌اش تبلا ‏می‌نواخت و حضورش در کنسرت‌های «فرمان فتحعلیان» جلب نظر می‌کرد. این پسر پس از مدتی که به کشورش ‏برگشته بود، دوبار به ایران بازگشت و در آخرین کنسرت فتحعیان حضور داشت.‏

‏- «هنریک ناجی» نوازنده‌ گیتار و خواننده‌‌ سوئدی است. ناجی 4 سال پیش از سوئد به ایران آمد و پیش از آن به ‏فعالیت‌های موسیقی در کشورش می‌پرداخت. او توسط «مریم مقدم» همسرش، با موسیقی و شعرهای کلاسیک ایران ‏آشنا شد و قطعاتی را بر مبنای رباعیات خیام ساخت و تنظیم کرد. ناجی دلیل انتخاب اشعار کلاسیک را پرداختن به ‏قدمت و ریشه اصلی شعر و موسیقی ایران ذکر می‌کند. او در حین مطالعه ترجمه‌های انگلیسی اشعار کلاسیک ایران با ‏رباعیات خیام ارتباط بیشتری برقرار کرد. او کنسرت‌‌هایی برگزار کرد و همراه با نوازندگان ایرانی، نوعی موسیقی ‏جهانی را ارائه داد و خود رباعیات خیام را به زبان انگلیسی خواند. او مدتی است که هم در ایران و هم در سوئد زندگی ‏می‌کند.‏

‏- «آنتونی آردین» نوازنده‌ ساکسیفون از انگلیس است. او نیز پس از ازدواج با دختری ایرانی، به دلیل پاره‌ای از مسائل ‏به ایران آمد و توسط اینترنت سعی در یافتن موزیسین‌های ایرانی کرد. او اولین اجرایش را در ایران، تیرماه 1382 با ‏کنسرت گروه «همساز» به سرپرستی مسعود شعاری تجربه کرد و سپس در آلبوم «درسایه باد» که مجموعه‌ای است از ‏کنسرت‌های گروه موسیقی همساز، بین سال های 82 تا 85، ساکسیفون نواخت. آردین علاقه‌ بسیاری به موسیقی ایرانی ‏و تلفیق سازها و نواها دارد.‏

‏- هستند بسیار نوازندگان و آهنگسازانی همچون «لوریس چکناواریان» که هم در ارمنستان و هم در ایران به کار ‏آهنگسازی و رهبری ارکستر مشغول است؛ یا «کریستف رضایی» که او نیز هم در ایران و هم در فرانسه به موسیقی ‏کلاسیک و تلفیقی می‌پردازد.‏

منبع: ماهنامه «نسیم هراز»‏