در روزهای منتهی به 16 آذر بسیاری از دانشجویان بازداشت شده اند اما در مقایسه باتجربه دهه 70 میلادی، این بازداشتهای گسترده توجهی را که جنبش دانشجویی ایران انتظار دارد در میان جنبش دانشجویی در اروپا و امریکا بر نمی انگیزد. جنبش دانشجویی ایران در دهه های 60 و 70 میلادی ارتباطات خوبی با جنبشهای دانشجویی کشورهای دیگربرقرار کرده بود، اینک اما آن ارتباطات به شکل سابق وجود ندارد. دلایل متعددی برای این اتفاق وجود دارد؛ برخی از این دلایل گریزناپذیرند و در برابر برخی می توان راه حلهای بدیلی ارائه کرد.
1- دلیل اول افول جنبش دانشجویی دراروپا و آمریکا است. در دهه ها ی 60 و 70 جنبش دانشجویی جنبشی رو به رشد بود تا آنجا که بسیاری از نظریه پردازان که سرآمدشان مارکوزه بود، به تنگ آمده از آنچه شبه بورژوا شدن پرولتاریا در غرب می خواندند، به جنبش دانشجویی امید بسته بودند. اینک اما سرمایه داری در غرب شیپور پیروزی را دمیده و پایان تاریخ را رقم زده است. در آمریکا تقریبا اثری از جنبش دانشجویی وجود ندارد؛ آنچه هست دانشجویانی سیاسی هستند که برای ورود به سیاست رسمی در دو حزب اصلی ایالات متحده تمرین مشق سیاست می کنند. رهبران سابق جنبش دانشجویی، نمایندگان پارلمان و اعضای دولتهایی هستند که قصد سرنگونیشان را داشتند، هیپی های دیروز اینک مدیران شرکتهای چند ملیتی اند. اعتراض به مذاکره تبدیل شده است و منطق سود سرمایه داری هر آنچه سخت بوده و استوار را دود کرده و به هوا فرستاده است.
2- فقدان نهاد مشخص و مشروعی که بتواند در خارج از کشور مدعی نمایندگی جنبش دانشجویی ایران باشد. در دهه 60 و 70 کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا و امریکا نهادی شناخته شده ومشروع بود اینک اما چنین نهادی وجود ندارد، لاجرم مشخص نیست با چه کسی باید سخن گفت و همکاری کرد.
3- حکومت شاه بسیار به تصویر ایران در جوامع اروپایی حساس بود از این رو همکاری جنبشهای دانشجویی دو کشور می توانست زمینه خوبی برای فشار بر حکومت شاه فراهم کند؛ جمهوری اسلامی اما اساسا توجهی به تصویر خود در جوامع اروپایی و آمریکایی ندارد و ظاهرا از بدنامی خود نه تنها شرمسار نیست بلکه به آن می بالد و این بدنامی را زمینه ای برای نفوذ در دل ملتهای مسلمان خاور میانه می داند، از این رو جنبش دانشجویی در ایران نیز در کشاکش خود با جمهوری اسلامی به همکاری با جنبش دانشجویی اروپا توجه کافی نکرده است.
4- جنبش دانشجویی در اروپا عموما چپ و ضد امپریالیست بوده است. از قضا حکومت ایران در طی این سی سال ضدامپریالیست ترین کشور جهان بوده است، هر جا صدای پای رادیکالیسم شنیده می شود رد پای ایران انقلابی قابل مشاهده است. ایت الله خمینی مفاهیم مارکسیستی را برگرفت، ماتریالیسم را از آن زدود و آنها را با زبان اسلامی بیان کرد، مستحکم ترین دژ امپریالیسم در خاور میانه را فتح کرد، به لنین خاورمیانه بدل شد و اسلام انقلابی را در تمام منطقه گسترد. ناگزیر بخشهای مهمی از جنببش دانشجویی در اروپا نسبت به ایران انقلابی احساس سمپاتی دارند. راه حل این مشکل از سویی این است که طرف ایرانی بکوشد واقعیت جامعه ایران و ستمهایی که بر مردم ایران روا داشته می شود را به طرف اروپایی بشناساند و از سوی دیگرباید توجه داشته باشیم ما فراتر از چپ و راست بودن و لیبرال و مارکسیست بودن، انسانیم؛ نقاب ایدئولوژی نباید چنان جلوی چشمانمان را بگیرد که از کنار ضدانسانی ترین کردارها به بهانه خیر بزرگتر و مصلحتی مهم تر بگذریم.
ایران همواره موتور محرک خاور میانه بوده است. ملی شدن صنعت نفت موجی از ملی گرایی را در خاور میانه به راه انداخت و انقلاب اسلامی در ایران زمینه ساز ظهور فراگیر بنیادگرایی اسلامی و اسلام رادیکال در خاورمیانه شد که اینک دامن اروپا و آمریکا را نیز گرفته است. ایران امروز درگیر نبرد میان اسلام رادیکال از سویی و نیروهای سکولار و اسلام میانه رو از سویی دیگر است؛ پیروزی گروه دوم می تواند موجی از دموکراسی خواهی را در منطقه به همراه داشته باشد، نبرد با بنیادگرایی اسلامی و تروریسم برآمده از آن راه حل نظامی و امنیتی ندارد، گر چه برخورد نظامی، امنیتی با آن هم اکنون ناگزیر شده است. اسلام رادیکال را پیش از هر چیز باید در همانجا که پدید آمده است شکست داد و سمبولیک ترین و آماده ترین مکان برای شکست اسلام رادیکال، موطن آن یعنی ایران است. وقایع بعد از ریاست جمهوری اینک هم توجه جنبشهای دانشجویی در جهان را به ایران جلب کرده و هم اهمیت این رابطه را بر طرف ایرانی اشکار ساخته است. تقویت نهادهای مدنی در ایران بهترین راه برای کمک به رسیدن به چنین هدفی است و در این راه همبستگی جنبشهای دانشجویی به عنوان جنبشهای پیشرو می تواند بهترین راه حل باشد.