همه با هم یا همه با من؟

سعید رضوی فقیه
سعید رضوی فقیه

مراسم روز مجلس، سه شنبه گذشته و همزمان با دهم آذر ماه  سالروز شهادت مرحوم سید حسن مدرس در محل مجلس شورای اسلامی برگزار شد. این مراسم به مناسبت عنوانش ( شکرانۀ وحدت ) و نیز بنا به اظهارات چند روز قبل آقای علی لاریجانی رئیس قوه مقننه قرار بود جلسه آشتی و وفاق همه نیروهای سیاسی وفادار به انقلاب و جمهوری اسلامی و نماد وحدت و همبستگی ملی باشد، اما بنا به دلایل و عللی این هدف برآورده نشده است و هم از اینرو می توان گفت با توجه به اهمیت روز مجلس و جایگاه خانه ملت در میان نهادهای حکومتی و نیز با توجه به تلاشهای میاندارانه رئیس مجلس برای رفع اختلافات، علی القاعده این اقدام آشتی جویانه اصلا موفق نبوده و به هیچ وجه از سوی چهره های اصلی مورد نظر جدی گرفته نشده است. دلیل این مدعا آن است که نه تنها چهره های اصلی جنبش اعتراضی به گونه ای قطعا قابل پیش بینی در این جلسه حضور نداشتند بلکه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نیز که از سال شصت  به این سو همواره شخص دوم نظام و کشور بوده با غیبت خود به نوعی در این زمینه اعلام موضع کرده است. به علاوه نه تنها مخالفان و معترضان وضع کنونی با عدم حضور پیام نارضایتی خود را ارسال کرده اند بلکه رئیس فعلی قوه مجریه آقای احمدی نژاد نیز روز مجلس و دعوت رئیس قوه مقننه را جدی نگرفته و از حضور در این مراسم سرباز زده است. در یک کلام هیچ یک از رؤسای پیشین و کنونی قوۀ مجریه و هیچیک از رؤسای سابق مجلس به استثنای رئیس مجلس هفتم که همچنان نماینده است در این مراسم حضور نداشتند وبنابر این می توان گفت طرح برقراری آشتی و وفاق به بهانه مراسم روز مجلس در خانه ملت خیلی زود شکست خورده و مثل بسیاری طرحهای دیگر در این زمینه سریعا بایگانی شده است.

اما در توضیح اینکه علل و اسباب شکست زود هنگام این طرح آشتی و طرحهای مشابه قبلی چیست، چند نکته را می توان متذکر شد. نخست اینکه شخص یا نهادی که می خواهد میان طرفین یک دعوا صلح و آشتی بر قرار کند و شکاف و نقار را بپوشاند علاوه بر بی طرفی مورد رضایت طرفین باید از وزن و اعتبار کافی جهت تاثیر گذاری بر مدعیان و جلب رضایت انها در باز شدن باب  گفت و گوها و ادامۀ آن نیز برخوردار باشد. بنابر این می توان گفت اگر طرفین مشاجرات و منازعات اخیر پس از انتخابات ریاست جمهوری، دعوت رئیس مجلس را جدی نگرفته اند یا ناشی از آن است که بی طرفی وی را باور ندارند و یا ناشی از آن است که وزن و اعتبار کافی برای آقای لاریجانی یا مجلس قائل نیستند. وزن و اعتباری که با اتکا به آن چهره های مطرح و تاثیر گذارسیاسی حاضر باشند بر سر میز مذاکره گرد هم بیایند.

آقای احمدی نژاد به عنوان یک طرف ماجراهای اخیر نشان داده است که اساسا نه تنها برای مجلس بلکه برای هیچ نهاد دیگری ارزش و اهمیت چندانی قائل نیست. نحوه برخورد وی با تصمیمات مجلس آنجا که مخالف یا معارض با اهداف و تصمیمات قوه مجریه است نشان از آن دارد که ایشان جایگاه مجلس را به عنوان قانونگذار مستقل از قوه مجریه و دارای حق نظارت تامه بر دولت به رسمیت نمی شناسد. برخی نامه نگاری های تاریخی آقای احمدی نژاد با آقای لاریجانی در دو سال اخیر نیز حکایت از آن دارد که ایشان برای شخص آقای لاریجانی نیز چندان وزانت و اعتباری قائل نیست تا حاضر باشد حرمت میانجیگری وی را حفظ نماید.

اما از سوی دیگر مخالفان و معترضان نیز نه به بی طرفی آقای لاریجانی و مجلس باور دارند و نه وزن و اعتبار کافی برای این دو قائلند تا دعوت به آشتی و حل و فصل اختلافات را جدی بگیرند ووارد بازی حکمیت آقای لاریجانی شوند. به علاوه معترضان این نکته را طی ماههای گذشته به خوبی دریافته اند که اساسا هیچگونه تضمینی برای ورود به گفت و گو های معطوف به آشتی وجود ندارد. برخورد آقای لاریجانی و بسیاری از نمایندگان مجلس طی ماههای گذشته بخوبی حکایت از این دارد که آنها خود یک طرف ماجرایند و اگرچه با دولت وآقای  احمدی نژاد در بسیاری موارد اختلاف دارند اما در مسائلی نظیر قصه انتخابات ظرفیت و قابلیت بی طرفی ندارند. نطق ها و اظهار نظرهای بسیاری از نمایندگان در باب مسائل و حوادث اخیر و شکایتهای دسته جمعی ایشان از رهبران جنبش اعتراضی حکایت از همین امر دارد.  این فقدان بی طرفی خود ریشه در امر دیگری دارد که مستقیما به وزن و اعتبار مجلس هشتم از نگاه منتقدان و معترضان بر می گردد و آن این است که اکثریت حاضران در مجلس هشتم ـ درست مثل مجلس هفتم -  نمایندگان واقعی ملت نیستند و در یک انتخابات آزاد و رقابتی به خانه ملت راه نیافته اند و اگر الطاف شورای نگهبان با رد صلاحیت های گسترده و غیر قانونی  شامل حال ایشان نمی شد امکان حضور در قوه قانونگذاری را نمی یافتند.

 

 بنابر این چنانچه اکثریت نمایندگان مجلس هشتم نمک گیر و مدیون جریان افراطی حاکم نبودند شاید می توانستند بر اساس عقلانیت مستقل از اراده حاکم و با لحاظ منافع و مصالح ملی در این زمینه تصمیم بگیرند اما بالطبع به عنوان وکلای حکومت و دولت از عهده نمایش استقلال رای بر نخواهند امد و دقیقا از همین روست که چه در مورد رای اعتماد به وزیران پیشنهادی احمدی نژاد و چه در مورد لایحه هدفمند کردن یارانه ها به رغم شعارهای اولیه در نهایت تن به خواسته های دولت دادند و سر پیچی از اوامر پشت پرده را تاب نیاوردند.

با این اوصاف معترضان و معارضان نه تنها مجلس هشتم و رئیس آنرا داور بی طرف نمی دانند بلکه انها را واجد وزانت و اعتبار کافی برای عهده داری این داوری و حکمیت نیز نمی انگارند و از همین رو این دعوت را نیز مثل دعوتهای پیش از آن به هیچ وجه جدی نگرفته اند و هستی خود را گرو ورود به بازی حکمیت بی ثمر و چه بسا بد فرجام نکرده اند.

علت دیگری که موجب ناکامی طرح وفاق و آشتی به ابتکار آقای لاریجانی شده نوع  وحدت و وفاق مورد نظر ارباب قدرت  است. بدون تردید وحدت و آشتی در متن اختلافات و بحرانهای سیاسی تعریف و شرایط و لوازم خاص خود را دارد. اما متاسفانه دست اندرکاران و تصمیم گیرندگان کنونی، معنایی که از وحدت در نظر دارند وحدت “همه با من” است و نه وحدت “همه با هم”. به عبارت دیگر آنها معتقدند که مخالفان و معترضان در هر شرایطی موظفند از همه حقوق و خواسته های خود چشم پوشیده و به شرایط طرف مقابل گردن بگذارند و طرف مقابل نیز هر وقت که میل و اراده اش اقتضا کرد وحدت را بصورت یکجانبه نقض کند. بالطبع این بی اعتمادی تجربه شده به هیچ آدم عاقلی اجازه نخواهد داد وارد بازی بی تعریف و فاقد قواعد مشخص و بدون تضمین های لازم شود. اگر طالبان وحدت و آشتی حاضر بودند به صورت برابر و همسطح وارد گفت و گو با مخالفان شوند تا چشم انداز وحدت “همه با هم” تحقق یابد قطعا درخواستهای ایشان از سوی نیروهای دلسوز کشور بی پاسخ نمی ماند. به ویژه در شرایط کنونی که کشور دوران سختی را در مصاف با رقبای منطقه ای و فرا منطقه ای از سر می گذراند.  اما درخواستهای تحکم آمیز برای حصول وحدت “همه با من” و به کار بردن سیاست کهنه چماق و هویج در عرصه منازعات داخلی چندان ثمری در این زمینه در برنخواهد داشت و خلاصه این دانه ها مرغان زیرک سیاست را به دام نمی کشاند.

نکته دیگردر باب اسباب ناکامی اینگونه دعوت ها به وحدت و آشتی این است که مخالفان و معترضان اعتقاد و اعتماد محکم به جدیت دعوت کنندگان ندارند و بنابر این وحدت مورد نظر آنها را وحدت واقعی و پایدار تلقی نمی کنند. در واقع برخی از قدرتمندان تنها در شرایط ضعف سیاسی و مواجهه با بحران دست وحدت به سوی مخالفان دراز می کنند و بنابراین بطور جدی در مظان این بد گمانی و بی اعتمادی قرار دارند که به محض رفع، نقض عهد کرده و دوباره مشت آهنین خود را از زیر دستکش مخملین به صورت عریان بیرون خواهند آورد. فی المثل این تصور که چند روز پس از تصویب قطعنامه ی ضد ایرانی در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی و تجربه ی برخوردهای مزدورانه ی چین و روسیه با پرونده ی هسته ای ایران و همچنین چند روز قبل از مراسم شانزده آذر که آبستن حوادث غیرقابل پیش بینی است، به یکباره تهدیدها و شکایتها و دشنامها تعطیل می شوند و دست وحدت و آشتی به سوی معترضان دراز می گردد؛ این باور را در مخالفان تقویت می کند که دعوت به وحدت هم مثل بسیاری از شعارها و ادعاهای دیگر امری موسمی است و تاریخ مصرف خاص خود را دارد.