بهمن قبادی از سینماگران جوان ایرانی به تازگی در نامه ای سرگشاده از قرار ازدواج خود با رکسانا صابری خبرنگار ایرانی الاصل آمریکایی، که به اتهام جاسوسی به هشت سال زندان محکوم شده است، نوشت. در نامه قبادی آمده است: “اگر سکوت کرده بودم به خاطر او بود، و حالا اگر حرف می زنم باز هم به خاطر اوست. به خاطر رکسانا صابری. نامزد، دوست وهمراهم. دختری باهوش و با استعداد که برایم همیشه قابل تحسین بوده و هست. ۳۱ ژانویه بود، روز تولدم صبح تماس گرفت که برای تولدم میآید پیشم تا باهم برویم بیرون. نیامد… زنگ زدم به موبایلش. خاموش بود تا یکی دو روز نمی دانستم چه اتفاقی افتاده. به خانه اش رفتم و چون کلید خانه همدیگر را داشتیم به داخل رفتم ولی نبود… بعد از دو روز زنگ زد و گفت منو ببخش عزیزم مجبور شدم برم زاهدان و من هم عصبانی شدم که چرا به من نگفته؟ گفتم باور نمیکنم و دوباره گفت ببخش عزیزم مجبور شدم و گوشی تلفن قطع شد و منتظر تماس بعدیاش شدم و نزد و نزد. رفتم زاهدان و تمام هتلها را جستجو کردم و چنین اسمی را نیافتند هزار جور فکر مریض کردم تا ده روز… تا اینکه از طریق پدرش فهمیدم که دستگیرش کردهاند و فکر کردم شوخی است فکر کردم سوءتفاهم شده و دو سه روز دیگر آزادش میکنند. اما چند روز گذشت و خبری از رکسانا نشد. نگران شدم و این در و آن در زدم تا بالاخره فهمیدم چه به سرش آمده. قبادی در ادامه نامه اش یادآور می شود، به دلایل مشکلات روحی که به علت توقیف فیلم هایش در ایران دچار شده، صابری را در ایران نگاه داشته است و امروز وی بدین علت احساس عذاب وجدان می کند. او با اصرار بر اینکه صابری بی گناه است، در پایان نامش آورده: “اگر این نامه را مینویسم به خاطر این است که نگرانش هستم. نگران سلامتیاش. شنیدهام که افسرده شده و مدام گریه میکند. او خیلی حساس است. مبادا دست به اعتصاب غذا بزند. نامهام خطاب به همه دولتمردان و سیاستمداران و همه کسانی است که کاری میتوانند بکنند. تو را به خدا دست بردارید. تو را به خدا او را وارد این بازیهای بزرگان نکنید. او نحیفتر و سادهتر از آن است که بتواند در بازی شما شرکت کند. تو را به خدا تمامش کنید نگذارید اینگونه مهره تبلیغاتی این جهان کثیف شود. از من بخواهید که در دادگاه او حاضر شوم و کنار پدر فرهیخته و مادر مهربانش بنشینم و به معصومیت و بیگناهی او شهادت بدهم. دختر ایرانیمان که چشمهای ژاپنی دارد و شناسنامه آمریکایی، در زندان است. وای بر من. وای بر ما!” بهمن قبادی کیست؟ بهمن قبادی در سال 1348 در شهر بانه بین مرز کردستان عراق و ایران به دنیا آمد. او پنج خواهر و برادر دارد، فرزند چهارم خانواده و اولین پسر خانواده است. تا 12 سالگی در بانه زندگی کرد و پس از آن به دلیل جنگ های داخلی به همراه خانواده راهی سنندج شدند. تحصیلات متوسطهاش را در سنندج به پایان برد. وی یکی از عوامل گرایشش به فیلمسازی را وجود سالن سینمایی در بانه می داند که در کودکی برای دیدن فیلم به آنجا می رفت. اولین مشاورانش را مادر و خواهر بزرگش می داند.
پدرش مأمور پلیس بود و بسیار سختگیر و علایق او را درک نمی کرد: “هروقت پدر می خواست مثلا به خاطر اینکه نزدیک سینما مرا دیده بود تنبیه کند به من دستور می داده که خودم را بزنم و پشت سرم را نگاه نکنم و همینطور خودم را می زدم تا به خانه برسم. به علت شغلش با خلافکاران زیادی سروکار داشت. او معمولاً روی برخی چیزها دیدگاه منفی داشت و مخالف سینما بود و سربازی را مامور مراقبت از من کرده بود؛ فکر میکنم که میزانسن را زمانی یاد گرفتم که برای فرار از مراقبتهای پدرم مجبور به ایفای نقش میشدم.”
در سن شانزده سالگی پدر آنها را ترک کرد و او خود را مسئول خانواده احساس کرد، مجبور شد کار کند و آبمیوه می فروخت. در همان سن و سال بود که اولین فیلم انیمیشن خود را ساخت: “یک روز برای ساختن فیلمی عروسکی، جعبههای زیادی جمع کردم. تماشاگران از سیگارها تشکیل شده بودند و رقابت بین سیگارهای خارجی و ایرانی بود. فیلم را به تهران فرستادم و به عنوان بهترین فیلم انیمیشن سال انتخاب شد.”
قبادی معتقد است مادرش او را به این موقعیت رسانده: “او بود که بیش از پدرم به من کمک کرد. گاهی مادرم مرا نیمههای شب بیدار میکرد و برای دیدن فیلم به خانه دوستان میرفتم. او واقعاً هر دو نقش را برای من پر کرده بود. خواهر بزرگم شاعر بود و اشعار او همیشه تأثیر زیادی بر من می گذاشت، به ویژه زمانی که جوان بودم. خواهرم در نظر من نمونهای است از اینکه یک زن کرد به چه جایگاهی میتواند برسد او مدارک تحصیلی خود را از بهترین دانشگاهها دریافت کرده و اکنون در ایالات متحده زندگی می کند”.
قبادی در سنندج شروع به کار برای رادیو و تلویزیون کرد. آنطور که خود می گوید، قصدش به طور جدی سینما نبود و فقط می خواسته دیده شود و یا صدایش شنیده شود.
از سالن کشتی تا سینما
در سالهای پایانی 60، هنگامی که به سن دبیرستان رسید، در مدت سه چهار سال به پیشنهاد پدرش برای اینکه به مواد مخدر گرایش پیدا نکند به ورزش کشتی پرداخت: “پدرم آرزو داشت من کشتیگیر حرفهای بشوم. مدت چهارسال خودم را تربیت میکردم تا بتوانم آرزوی پدرم را برآورده کنم.“
در سالن کشتی با یک عکاس آشنا و با دیدن کارهای او به عکاسی علاقمند شد و در انجمن سینمای جوانان سنندج به عنوان عکاس شروع به فعالیت کرد: “آن عکاس به من کتابی معرفی کرد به نام فن عکاسی و من برای گرفتن کتاب به کتابخانه مرکزی سنندج رفتم. وقتی کتاب را برمی داشتم چشمم به کتاب دیگری به نام «سینمای 8 میلی متری» افتاد که این کتاب علاقه مرا بیشتر به خودش جلب کرد و شرایطی پیش آمد که شروع به کار فیلمسازی کردم. اولین فیلم کوتاه من یک انیمیشن بود و معلم من هم همان کتاب بود. وقتی متوجه شدم چقدر کار انیمیشن سخت است، شروع کردم به مستند سازی و فیلم داستانی و ساخت این فیلمهای کوتاه پیش زمینه ای برای ساخت اولین فیلم بلند من زمانی برای مستی اسبها شد.”
پس از آن، با ساخت فیلمهای هشت میلیمتری به فیلمسازی روی آورد. حاصل آن دوران، تعدادی فیلم داستانی و مستند هشت میلیمتری است: “هفتاد درصد از فیلمهایی که ساختم برای تلویزیون بوده. یک دوره بود که یادم است قرارداد بستم که 13 تا فیلم برایشان بسازم. قصه هم نداشتم. مشکلات مالی و خانوادگی فشار وارد کرد و مجبور شدم یک قراردادی به این شکل با تلویزیون ببندم. «سطل آشغال» و «باز باران با ترانه» را ساختم که مجموع خاطرات من بود.”
مهاجرت به تهران
قبادی در سال 1371 برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در رشته فیلمسازی در دانشگاه صدا و سیما مشغول به تحصیل شد، تمام واحدهایش را گذراند ولی فارغ التحصیل نشد. وی در سال 1376 فعالیت حرفه ای سینمایی را با فیلم “ننه لالا و فرزندانش” به عنوان دستیار کامبوزیا پرتوی آغاز کرد. او در همان سال فیلم “ زندگی درمه” را ساخت. این فیلم روایت زندگی پسر چهارده سالهای است که بعد از مرگ پدر و مادرش مجبور به سرپرستی از خواهر و برادر کوچک خود میشود. او درس را رها کرده و مشغول قاچاق اجناس میان مرز ایران و عراق میشود. این فیلم در مدت یک سال چند جایزه بین المللی را از آن خود کرد و مسیر تازهای در زندگی او گشود.
قبادی در سال 1378 در فیلم “تخته سیاه” ساخته سمیرا مخملباف بازی کرد: “خانواده مخملباف که در کردستان مشغول فیلمسازی درباره کردها بودند، از مشوقهای خوب من به شمار میآیند. من نسبت به آنها که در سرزمینم فیلم میساختند احساس مسئولیت زیادی میکردم؛ درنتیجه با پیشنهاد محسن مخملباف برای بازی در نقش معلم فیلم دخترش موافقت کردم.”
او در همان سال بعنوان دستیار کارگردان در فیلم “باد ما را خواهد برد”، با عباس کیارستمی همکاری کرد: “بهعنوان دستیار اول با عباس کیارستمی شروع به کار کردم و پس از اینکه فیلم ساخته شد مردم در سطحی بینالمللی با کردستان آشنا شدند.”
آغاز با “زمانی برای مستی اسب ها”
این فیلم، نخستین فیلم مستند کردی زبان سینمای ایران است که در سال 1379 ساخته و موفق به کسب جایزۀ دوربین طلایی جشنوارۀ فیلم کن آن سال شده است. موسیقی این فیلم ساخته حسین علیزاده است که جایزه بهترین موسیقی سال به آن تعلق گرفت.
فیلم داستان رنج خانوادهای است که اعضای آن را کودکان تشکیل میدهند، مادر آنها فوت کرده و پدر قاچاقچی مفقود شده است، برادر و خواهرهای جوانتر، برادر بزرگتر خود، ایوب را به عنوان “بابا” تلقی میکنند. ایوب در صدد کسب پول برای پرداخت هزینه عمل جراحی برادر معلول خود بنام مادی است. همانند پدرش به قاچاق روی میآورد که برای این کار، از مسیرهای طولانی خطرناک و پوشیده از برف کوهستانی که مینگذاری نیز شده، عبور میکند. خواهرش رژین تصمیم به ازدواج میگیرد با این تصور که شوهرش هزینه عمل جراحی مادی را خواهد داد، اما بدلیل معلول بودن مادی، خانواده پسر عروسی را به هم می زنند و در عوض به عنوان شیربها به او یک قاطر می دهند. ایوب همراه با مادی و قاطر به روستایش مراجعت می کند و امیدوار است با فروش قاطر، پول عمل برادرش را به دست آورد. قاچاقچیان مرزی به اسبهای بارکش الکل می دهند که در حال مستی بتوانند سرمای زمستان را تحمل کنند.
آوازهای سرزمین مادری ام
قبادی در سال 1381 فیلم “آوازهای سرزمین مادری ام” را ساخت. فیلمی درباره روابط انسانها. ۶۰ درصد این فیلم در ایران و۴۰ درصد دیگر آن در عراق فیلمبرداری شده است. موسیقی فیلم ساخته ارسلان کامکار است. این فیلم با نام ”گمگشته” در عراق شناخته میشود.
میرزا به همراه برات و پسر دیگرش عوده، قصد دارد هناره، زن سابق خود را که بیستوپنج سال پیش او را ترک کرده و به عراق رفته، پیدا کند. میرزا در طلب عشق از دست رفتهاش که به نوعی با هنر آوازخوانی او پیوند عمیقی دارد، روستاها و انسانهای زیادی را پشت سر میگذارد و در تمام آن روستاها و مناطق با استقبال مردمی مواجه میشود که او را میشناسند. در طول سفر مردم، او و پسرانش را میشناسند و آنها گاه و بیگاه مجبور میشوند برای مردم موسیقی بنوازند و در بعضی روستاها نیز، به عزا بنشینند. آنها در مسیر یافتن نشانی از زن، با ماجراهای بسیاری برخورد میکنند.
این فیلم در همان سال توانست پنج جایزه بین المللی از جمله جایزه فرانسوا شاله را از آن خود کند.
لاک پشت ها هم پرواز می کنند
”لاک پشت ها هم پرواز می کنند” فیلمی به نویسندگی و کارگردانی بهمن قبادی، در سال ۱۳۸۳ ساخته شدهاست. این فیلم ۹۶ دقیقهای به زبان کردی و با زیرنویس فارسی در یکی از سالنهای سینما فرهنگ تهران به نمایش درآمد. موسیقی فیلم ساخته حسین علیزاده است.
لاک پشتها هم پرواز میکنند که پیش از این ماهواره (ستلایت) نام داشت نخستین فیلمی بود که پس از اشغال عراق توسط آمریکا، در عراق ساخته شد. فیلم در جریان جنگ عراق به زندگی گروهی از مردم کرد در مرز ترکیه و ایران میپردازد. کاک ستلایت علاوه بر نصب آنتنهای ماهواره برای اهالی اردوگاه پناهجویان، سر دسته گروهی از بچههای دهکده نیز هست که کارشان جمعآوری مینهای پیرامون دهکدهاست. این بچهها که بیشتر دچار قطع عضو هستند با کمک ماهواره موفق به از کار انداختن مینهای زمینی برای به دست آوردن درآمد خود میشوند. تا اینکه دختری 14 ساله به نام آگرین به همراه برادرش وارد دهکده میشوند. او در جریان حمله نیروهای عراقی به حلبچه، توسط سربازانی که والدینش را کشته اند مورد تجاوز قرار میگیرد. آگرین قصد خودکشی دارد. این فیلم روایت سرگذشت آگرین است.
این فیلم 39 جایزه بین المللی و 3 جایزه ملی را از آن خود کرده است. در سال 1386 برناردو برتولوچی کارگردان بزرگ ایتالیائی از بهمن قبادی برای همکاری در فیلم خود به عنوان دستیار افتخاری دعوت به عمل آورد. برتولوچی از فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند به عنوان بهترین فیلمی که در سالهای اخیر دیده است یاد کرد.
نیوه مانگ
”نیوه مانگ” آخرین ساخته قبادی، که جایزه بزرگ صدف طلایی فستیوال سن سباستیان اسپانیا را از آن خود کرد، در سال 1385 ساخته شد.
مامو، نوازنده پیر و سرشناس کردستان، همراه فرزندانش سفری را برای اجرای کنسرت در عراق پس از صدام آغاز میکند. در این سفر، کاکو مرد میانسالی که خود را ارادتمند مامو میداند، به عنوان راننده و با اتوبوسی که از دوستش قرض گرفته است، او را همراهی میکند. مامو یکییکی فرزندانش را که در نواحی مختلف زندگی میکنند جمع میکند، اما آخرین پسرش پیش از سوارشدن به اتوبوس از پدر میخواهد دقایقی از ماشین پیاده شود. پسر به مامو میگوید که پیر روستا گفته که بهتر است مامو به این سفر نرود زیرا هنگامی که ماه کامل شود برای او اتفاقی خواهد افتاد. مامو میگوید به هر طریق که باشد این سفر را ادامه خواهد داد زیرا سالهاست جلوی کارش گرفته شده است. مامو به سراغ زن خوانندهای به نام هشو (به معنای خوشه انگور) میرود که سالهاست همراه 1334 زن دیگر در تبعید زندگی میکند اما هشو صدای پیشینش را همراه با اعتماد به نفس از دست داده است. آنها در مسیر عبور از مرز با حوادث و موانع متفاوتی روبهرو میشوند.
او بر خلاف فیلم های پیشین در این فیلم از بازیگران معروفی چون هدیه تهرانی، گلشیفته فراهانی و حسن پورشیرازی استفاده کرده است. این فیلم تاکنون 10 جایزه بین اللملی را از آن خود کرده؛ قبادی نیوه مانگ را حرفه ای ترین فیلم خود می داند. او درباره این فیلم می گوید: “نیمهماه یک فیلم بسیار سمبولیک است. این نام را به آن دادهام، زیرا فقط میتوان نیمی از مسایل را در میان صحنههای فیلم درک کرد. در پایان فیلم نمیتوان فهمید که آیا نیوهمانگ واقعی یا یک فرشته است. تمام فیلم روی همین نیمه نامرئی و غیرقابل لمس متمرکز شده. کردستان عراق آن نیمهای است که دیده نمیشود.”
این فیلم توسط وزارت ارشاد دولت نهم توقیف شد. گفته می شود دلیل توقیف نیوه مانگ این بوده که این فیلم درباره جدایی طلبی کردهاست.
جایگاه موسیقی در آثار قبادی
موسیقی در فیلم های قبادی جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد که نشات گرفته از علاقه وافر او به موسیقی است. او در موسیقی فیلم هایش از آهنگسازان بنام ایران از جمله حسین علیزاده بهره جسته است.
او می گوید: “من با موسیقی زندگی میکنم و واقعاً عاشق موسیقی هستم. زمانی که راه میروم، غذا میخورم، در هواپیما هستم و قبل از اینکه به خواب بروم به موسیقی گوش می دهم. فکر میکنم که کردها همیشه زندگی سختی داشتهاند و برای تحمل آن، دو راه حل پیدا کردهاند. ابتدا عشق به موسیقی؛ یک موسیقی احساساتی و پرشور که با ریتم آن زندگی میکنند. دوم، زبان اصیل. موسیقی در زندگی همه کردها از اهمیت خاصی برخوردار است.” اگر قبادی رهبر دنیا بود… ”اگر ما به تاریخ و وقایع دنیا نگاهی بیاندازیم، در می یابیم که هنرهمواره ما را به شیوۀ مثبتی تحت تأثیر قرار داده است. هنر تأثیر بسیار قوی ای بر بیشتر وقایع مانند انقلاب یا تحول یک جامعه دارد.به نظرم بهتر است که هنررا از سیاست جدا کنیم، برای اینکه هر زمان که این دو با هم ترکیب می شوند، هنر آسیب می بیند. اگر من رهبر دنیا بودم، 60 درصد بودجۀ موجود را به تأسیس مؤسسه های فرهنگی و هنری اختصاص می دادم تا بدین وسیله به هنرجایگاهی به مراتب بزرگتر در جامعه داده شود. من به گونه ای انقلاب فرهنگی بوجود آورده و دنیا را از جنگ منزه می کردم. من هرگز سانسور را در کارهایم اعمال نکرده ام و هرگز نیزاجازه سانسور کردن نخواهم داد. اما ممکن است که هنرمندان را نصیحت کنم که به مذهب توهین نکرده و در کارهایشان اثری از نژاد پرستی دیده نشود. اخیراً دریافته ام که فلسفۀ زندگی تماماً درباره لذت است. بنابراین تلاش می کنم که از همه چیز زندگیم مانند فیلمسازی و دوستانم لذت ببرم.” فیلم و فیلمسازی، زندگی قبادی قبادی خود را معتاد به فیلمسازی و محور اصلی موضوع فیلمهایش را تجربههای زندگی و دنیایی که در آن زندگی میکند، می داند. بخش غالب متن فیلمهای او در زمان فیلمبرداری شکل میگیرند. او می گوید به محیط کارش تسلط دارد و درطی روز اطرافش را برای پیدا کردن نکتههای جدید و استفاده از آنها در روز بعد مرور میکند و به این علت فیلم او روند مستندی دارد. قبادی درباره همکاری با کیارستمی می گوید: “او به دنبال کسی بود که بتواند زبان کردی را صحبت کند. در حقیقت من نه به عنوان دستیارش بلکه به عنوان مدیر تولید با او کار کردم. کیارستمی به من یاد داد که باید با احساسات زیاد فیلمسازی کرد و در زمان فیلمبرداری باید تمرکز فکری داشت.” قبادی در بانه شهر محل زادگاهش در حال ساخت اولین سالن سینماست. او می گوید در کردستان سالن سینما وجود ندارد و این خود نشان میدهد که این منطقه از نظرها دور مانده است. هدف قبادی از همکاری با فیلمسازانی که در خطه کردستان فیلم می سازند، تشویق به ساختن فیلم در سرزمین مادریش است: “میخواستم از این ناحیه فیلمهایی بسازم که باعث توجه فیلم سازهای دیگر شده تا بتوانم ارزش واقعی این سرزمین را نمایان کنم. و از هیچ تلاشی در این راه دریغ نکردم. دعوتنامههای این فیلم سازها را قبول کردم و حتی در بعضی از این فیلمها به عنوان هنرپیشه بازی کردم. به نظر من هر هنرپیشه الگو شروع کارش را از تجربههای واقعی زندگی میگیرد.” پیچیدن کیهان و شورجه به پای قبادی به دنبال قرار گرفتن نام قبادی، جزو فهرست صد فیلمساز برتر جهان، در کتاب سینمای حاضر از انتشارات مشهور تاشن روزنامه کیهان مطلبی را به قلم جمال شورجه منتشر کرد که در آن گفته شده بود: “چاپ اسم قبادی به عنوان یکی از صد فیلمساز برتر جهان در کتاب سینمای حاضر نادیده گرفتن دیگر فیلمسازان شاخص کشورمان است و چیزی جز ایجاد تفرقه بین انبوه فیلمسازان دیگر نیست. ما قطعاً فیلمسازان خوب دیگری به غیر از قبادی داریم که انتشارات تاشن می توانست از آنان اسمی به میان بیاورد.” قبادی بیست و دو فیلم کوتاه و چهار فیلم بلند در کارنامه خود دارد. حضور در جشنوارهها به عنوان داور جشنواره بینالمللی فیلم کن، بخش دوربین طلایی، 1381 جشنواره بینالمللی فیلم روتردام، هلند، 6 الی 17 بهمن 1384 جشنواره بینالمللی فیلم جونجو، کرهجنوبی، 6 الی 16 اردیبهشت 1385 جشنواره بینالمللی فیلم ویلادوکنده، پرتقال، 12 الی 20 تیر 1385 رئیس هیات داوران بخش مسابقه سومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم آنونی مال، 23 الی 28 مرداد 1385 جشنواره بینالمللی فیلم سائوپائولو، آبان 1385 فیلم بلند نیوه مانگ لاک پشتها هم پرواز میکنند آوازهای سرزمین مادری ام زمانی برای مستی اسبها فیلم کوتاه دف آن مرد آمد جنگ تمام شد باز باران با ترانه دنگ سهمیه دفتر ماهی خدا مثل مادر مهمانی زندگی در مه نغمههای دختران دشت وظیفه م حسینی سربازی به نام امین پانتول کبوتر نادر پرید باجه تلفن بالکن ز مثل زندگی گل باجی نگاهی گذرا از زاویه دیگر سرتراش خانه هفده تمام