نمایش “کریستال تاور” در تهران بر صحنه است. با نویسنده آلمانی و بازیگر ایرانی آنگفت و گو کرده ایم.
گفت و گوی اول: نویسنده آلمانی
غلبه بر تنهایی
رونالد گرنز آلمانی که نمایشنامه “کریستال تاور” او از یکشنبه پنجم اسفندماه به کارگردانی نصرالله قادری در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفت. گرنز در رشته علوم و بعدها خبرنگاری تحصیل کرده و سپس اپرا و نمایشنامه های زیادی را برای تلویزیون ساخته آلمان ساخته است. با این نویسنده آلمانی که به بهانه دیدار از اجرای نمایشنامه اش به تهران آمده، درمورد تئاترایران گپی زده ایم که می خوانید.
موضوع محوری نمایش “کریستال تاور” حادثه یازده سپتامبر است و نویسنده در اصل به موقعیت یکی از برجها و تعدادی از آدمهای آن میپردازد. ضمناً میکوشد که تأویل سیاسی برخی از رسانهها و مفسران سیاسی را مبنی بر این که نقشه انفجار برجها توسط خود سیاستمداران آمریکایی تدارک دیده شده، به اثبات برساند و این موضوع نمایش را از تهدید خصمانه یک گروه خاص فراتر میبرد و آن را به شکل یک موضوع پیچیده و تعلیقزای سیاسی درمیآورد.
آقای گرنز علاقه شما به نمایشنامه نویسی از کجا نشات می گیرد و اصلا چطور شد این کار را تا به حال ادامه دادید؟
من از دوران کودکی به شعر، داستان کوتاه، رمان، فیلم وتئاتر علاقمند بودم.از همان دوران تصمیم به کار کردن گرفتم و آثار بسیاری را نیز خلق کرده ام. موضوع اغلب کارهایی را که تولید می کنم تنهایی انسان ها و سیر آنها به دنیایی است که سرانجامی به مرگ دارند.اما رگه های نور و امید بخشی به زندگی درهریک از شخصیت های کارهایم وظیفه ای است که آن را بردوش خود می بینم.
شما نمایشنامه “کریستال تاور”را قبلا در آلمان اجرا کرده اید؟
بله. من این نمایش را حدود 40 شب در یکی از تئاتر های آلمان اجرا کرده ام که البته آنجا هم مثل ایران از این نمایشنامه به دلیل موضوع خاصش استقبال ویژه ای شد.
شکل اجرایی شما در آلمان با شیوه اجرایی آقای قادری چقدر متفاوت است؟
خب تفاوت این دو اجرا و اصولا نگرش ما با یکدیگر بسیار متفاوت بود. اول اینکه من این نمایشنامه را صورت مونولوگ و یک نفره به صحنه بردم. یعنی در اجرای من یک شخصیت زن که همان آنا پومر باشد تمام داستان را روایت کرده و همه شخصیت ها را نیز بازی می کردند. دوم اینکه طراحی صحنه و دکور من هیچ شباهتی به اجرای تهران نداشت. درآنجا من آسانسوری داشتم که متحرک بود و نفر را بالا و پایین می برد اما درتهران فقط ماکتی از آسانسور می بیننم.
چقدر با دراماتورژی آقایان محسنی و قادری درمورد نمایشنامه تان موافق هستید؟
خب من معتقدم نمایشنامه وقتی نوشته شد و به دست کارگردان و یا هرکس دیگری افتاد دیگر در مالکیت نویسنده نیست. این دوستان با روش های خلاقه شکلی دیگر به “کریستال تاور”دادند که برای من هم جذابیت داشت.برای همین بود که به ایران آمدم تا از نزدیک شاهد هنرنمایی ایرانیان باشم.
مهم ترین هدف شما درنگارش “کریستال تاور”چه بود؟
برقراری ارتباط میان شرق و غرب. متاسفانه در شرق شناخت کافی و وافی درمورد غرب وجود ندارد و اغلب گمان می برند که غرب دیگر آخر همه روشنفکران و راحت طلبان است.درصورتی که با وجود تکنولوژی و امکانات بالقوه درغرب مشکلات فراوانی هم دامنگیر آن است که من فکر می کنم با شناخت این دوقسمت کره زمین از یکدیگر می توان بر قسمت عمده ای از تنهایی های انسان فائق آمد.
چطور شد که با آقای قادری آشنا شدید؟
من قبل از اینکه با ایشان آشنا شوم به ایران رفت وآمد داشتم. سال ها پیش یک سخنرانی در دانشگاه تهران انجام داده ام. از طرف حوزه هنری تهران برای داوری جشنواره ای به نام ماه از من دعوت به عمل آمد که همانجا با آقای قادری آشنا شدم. با توجه به نوع تفکرات یکدیگر پیشنهاد دادیدم که این متن درایران به صحنه برود. ایشان هم بزرگواری کردند و پذیرفتند.
با توجه به سابقه داوری تان در جشنواره ماه و نمایش های ایرانی که دیده اید، به نظرتان سطح کیفی کارهای ایرانی چگونه است؟
بسیار واضح است که گروه های ایرانی حتی در سطح حرفه ای از نبود امکانات که رنج می برند. آنها آثار درخشانی را تولید می کنند که درنوع خودشان بی نظیر هستند. من درمیان کارهای ایرانیان تولیداتی را شاهد بودم که به مراتب ازکارهای آلمان و دیگر کشورهای غربی جلوتر بودند.در کشور ما به شدت از تئاتر حمایت می شود و برای این هنر ارزش و احترام ویژه ای قائلند. بنابراین کارها هم خوب است. در ایران انگار توجه زیادی به این مساله نیست. ولی نیروهای شگفت انگیزی درایران دیده ام.
در مورد گروهی که کارتان را به صحنه برده اند بگویید.
اقرار می کنم نمایش قادری از اجرای من درآلمان بهتر بود.او کارگردان باهوش و سیاستمدار است. خوب می داند که دربرابر مشکلات چگونه برخورد کند. برای اجرای کریستال تاور در تئاترشهر تهران 4 بار بازبینی داده و هربار با سانسورهای بسیاری مواجه شده است. اما به خوبی بر خود و گروه کنترل داشته و کارها را به خوبی جلو برده است. بازی بازیگران او هم به شدت تکنیکی و قابل ستایش است. خانم مهرخ افضل(آنا پومر)، وحد جبار(ادوارد تک)، بهرام تشکر(آرتور گابرل) در صحنه می درخشند و بقیه هم به شایستگی حضور خود را ثابت می کنند. طراحان خوبی دارند اما مدیران دولتی باید به مراتب باهوش تر عمل کنند.
گفت و گوی دوم: بازیگر ایرانی
سال های پر فراز و نشیب
درجامعه تئاترایران همه محسن حسینی را می شناسند. هنرمندی که پس از سالیان دراز دوری از ایران و زندگی درغربت با کوله باری از تجربه به وطن برگشته و مشغول به کار در زمینه بازیگری و کارگردانی است. آخرین شماره صفحه گفت و گوی تئاتر روز در سال 1386 را به ایشان اختصاص داده ایم که از مشکلات و کمبودهای تئاتر ایران سحن گفته است….
آقای حسینی الان مشغول بازی در نمایش کریستال تاور به کارگردانی نصرالله قادری هستید. همکاری بین شما چگونه شکل گرفت؟
آقای قادری همیشه نسبت به من لطف داشتند. وقتی من از آلمان برگشتم او از اولین دوستان من در تهران محسوب شد. البته فرصت های زیادی هم پیش آمد تا ما به اتفاق یکدیگر به سفربرویم. در همین سفرهای کاری بود که با طرزتفکر هم آشنا شدیم و باعث شد تا اولین جرقه ها در مورد یک کار مشترک به وجود بیاید. بنابراین نمایشنامه “کریستال تاور” را به من پیشنهاد کردند.
این نمایشنامه توسط نویسنده ای آلمانی به نگارش درآمده است. اما مثل اینکه اثر توسط شما و آقای قادری دراماتورژی شده است.
بله. کاملا صحیحه. در ابتدا نمایشنامه به شکل مونولوگ بود که فقط شخصیت آناپومر درآن وجود داشت و باقی شخصیت ها توسط همین نقش بازی می شد. در واقع دراماتورژی ما روی نمایشنامه مربوط می شد به بیرون کشیدن این نقش ها از دل نمایشنامه و جان دادن به هر یک ازآنها.
آیا نویسنده را هم درجریان این اتفاق قرار دادید؟
بله. نویسنده حتی از آلمان به ایران آمد و هفته ابتدایی اجراها حضورداشت. او اجرای خودش از این نمایشنامه در آلمان را به ما نشان داد و با تغییر و تحولات هیچ مشکلی نداشت. به نظر او این هم شکلی از کار بود که در ایران این گونه تجربه می شد.
آقای حسینی در این هفت سالی که به ایران آمدید وضعیت تئاتر را چگونه ارزیابی می کنید؟
وقتی در آلمان بودم همواره به دنبال خبرهای هنری و تئاتری ایران بودم و آنها را پیش خودم مرور می کردم. همین ها باعث شد تا برای ادامه فعالیت های خود به ایران بیایم. البته تصور من تا قبل از آمدن تقریبا چیز دیگری بود که وقتی از نزدیک همه چیز را لمس کردم کمی تاسف چاشنی احساساتم شد. تئاتر ایران سال های پر فراز و نشیبی را سپری می کند.من اعتقاد دارم هنوز تعاریف و تجارب در اینجا به شکل درست و سازمان یافته ای در نیامده است و تقریبا همه دچار سردردهای مضمنی هستند که بانی آن سر در گمی در شکل مدیریت هاست. به نظرمن تئاتر یک کشور به تنهایی هیچ معنایی ندارد و اصلا وجود ندارد. این مدیریت است که تئاتر را به وجود می آورد و یا نابود می کند. مهم ترین ضعف تئاتر ایران در این چند ساله به نظرم فقط شیوه مدیریت و سیاست گذاری است. متاسفانه کسانی به مسند مدیریت نشسته اند که متخصص نیستند و می خواهند با قدرت نمایی برنامه ریزی های خود را پیش برند. متاسفانه در این زمینه و حتی در آموزش های ما هم نخبگان و روشنفکران بزرگی را کنار زده اند و بدون مشورت و درخواست راهنمایی از سواد و تجربه آنها همچنان به پیش می تازند.
نظرتان در مورد سطح کیفی نمایش هایی که توسط کارگردانان ایرانی تولید می شود چیست؟
باید اقرار کنم که تولیدات جوانان این روزها به مراتب بهتر و خلاقانه تر از پیشکسوتان این رشته است. مثلا همین امسال ما نمایش هایی با کیفیت بالا از چند کارگردان جوان دیدیم که هم دارای کیفیت بالایی بودند و هم فروش خیلی خوبی داشتند. نمایش ددالوس و ایکاروس، کوارتت، یک سمفونی ناکوک و…از جمله کارهای شاخص سال 86 بودند که هنوز هم از کشورهای دیگر دعوت نامه های اجرایی دارند. ولی همین تئاترها متاسفانه از طرف مدیران ارشاد و مرکز هنرهای نمایشی مورد بی مهری قرار گرفته است و حتی هنوز تسویه حساب های مالی آنان صورت نگرفته است.
شما سال ها در تئاتر اروپا و آلمان مشغول فعالیت های تئاتری بودید. اگربخواهید یک قیاس کلی از تئاتر ایران و آلمان داشته باشید به چه نکته ای اشاره می کنید؟
در آلمان گروه ها و حزب های متفاوتی هستند که مستقیما به سیاست های حکومت نقد می زنند و به راحتی افکار و عقاید خود را در این دست مسائل بروزمی دهند. مثلا همین کلاوس پیمان که امسال در جشنواره تئاتر فجر نمایش ننه دلاور را آورده بود یکی ازچپ گرایان تئاترآلمان غربی است. اما هیچ وقت او را به دلیل عقایدش محکوم و یا مورد آزار و اذیت قرار نمی دهند. اتفاقا به چنین افرادی است که اجازه کار داده می شود و بودجه مناسب برای تولید. اما در ایران امثال بیضایی یا قطب الدین صادقی همیشه در حاشیه قرار دارند و متن اصلی کسانی هستند که در بند کاغذبازی های بی پایان اداری هستند.
مهم ترین اتفاق تئاتری در سال 1386 به نظر شما چه بود؟
همه می دانند که تعطیلی چندماهه تئاتر شهر به بهانه تعمیرات چه ضربه بزرگی بر پیکر تئاتر حرفه ای این مملکت زد. کشور هفتاد و چند میلیونی فقط یک مجموعه تئاتر شهر دارد که آن هم یادگار سال های گذشته است. چرا؟ واقعا چرا بعد از 1357 دیگر هیچ مجموعه تئاتری خاصی ساخته نشده و همه چیز درحد وعده و وعید باقی مانده است؟ من یادم است که آقای قالیباف چندین بار در سخنرانی های خود در مراسم های تئاتری درمورد احداث یک مجموعه تئاتری خبرهایی می داد و قول افتتاح آن را دادند. اما اینهایی که می گویم مربوط به اواخر سال قبل می شود و هنوز هم هیچ کلنگی به زمین نخورده است.
در سال 1386 فشار سانسور و تولیدات مذهبی و سفارشی در تئاتر بیشتر از سال های گذشته بود. این روند در ارائه نمایش های شما چه تاثیری گذاشت؟
متاسفانه همین گونه بود. همین نمایش آقای قادری که الان روی صحنه است تا به اجرا برسد 5 بار بازبینی شد و اصلا چنان بلایی سر کار آوردند که شیرازه اثر به کلی به هم ریخت. اسم شخصیت ها عوض شد، دیالوگ ها تغییر کرد و میزانسن ها عوض شد. این روند در اغلب کارهای امسال به طرز مشکوکی ادامه پیداکرد. اینها همه دخالت های نابه جا و غلط و حتی بیش از پیش مدیران به اصطلاح فرهنگی در کارهای هنری است.
و یک آرزوی بهاری.
گرچه هیچ امیدی به بهبودی اوضاع حاکم بر جامعه فرهنگی و هنری ندارم اما امیدوارم روزی برسد که هر آن کس که شایسته بودن است در جای خود قرارگیرد تا بتوان کورسوی امید را برای نسل بعدی روشن نگاه داشت. امیدوارم لطف و مهربانی سرمنشا همه آرزوهای بهاری هموطنان باشد تا مهر و عطوفت در دل ها جای گیرد.