ده سال روزآنلاین

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

امروز دهمین سالی است که روزآنلاین منتشر می شود. این اتفاق شگفت انگیز را به دوستان خوبم در روزآنلاین تبریک می گویم. نه به این خاطر که روزآنلاین وبسایت خوبی است، اگرچه خوب است. نه بخاطر اینکه روزآنلاین نشریه معتبری است، اگرچه روزآنلاین معتبر است، نه بخاطر اینکه نشریه دوستان خودم و نشریه خودم است، اگرچه از این موضوع خوشحالم و به اینکه در روزآنلاین کار می کنم افتخار می کنم. و نه بخاطر اینکه اصولا ده عدد خوبی است و کلا هر عدد دهی مقدمه یک اتفاق دورقمی است، همه اینها هست ولی ده تا موضوع مهم تر هم وجود دارد که به نظر من این ده موضوع جزو شگفتی های روزآنلاین است. و برای همین ده موضوع هم، دهمین سالگرد نشریه روزآنلاین را تبریک می گویم.

اول: اصولا بزرگترین شگفتی روزآنلاین این است که تعدادی ایرانی، بدون اینکه مجبور باشند، ده سال است که وجود همدیگر را تحمل می کنند و این نشانه مهمی است که احتمال دارد اتفاقات خوب دیگری هم در میان ایرانیان رخ بدهد. البته در ایران موارد بسیاری بوده است که تعدادی ایرانی ده سال در یک جا حضور داشتند، مثلا ایرانی هایی هستند که حتی بیش از ده سال زندانی بودند، ولی آنها مجبورند، مطمئنا اگر یک زندانی ایرانی چاره ای داشته باشد امکان ندارد ده سال به یک وضعیت ادامه بدهد، حتی ایرانی هایی هم هستند که بیش از ده سال در یک اداره کار می کنند، ولی آنها هم مجبورند و کارمند هستند، یا زن و شوهرهایی که ده سال است که هنوز از هم طلاق نگرفتند، آنها هم وقتی دقیقا تحقیق کنید حتما پاسخ می شنوید که بچه دارند، یا کلا یادشان رفته که با هم زندگی می کنند،….

دوم: شگفتی دوم روزآنلاین این است که با وجود اینکه این گروه هم ایرانی هستند و هم با هم کار می کنند، ولی کارشان عوض نشده است. این اصلا عجیب نیست که طرف وقتی رئیس جمهور می شود، سوسیالست باشد و طرفدار پابرهنگان، ولی در سال سوم ریاست جمهوری بشود رئیس مافیا و کل سارقین کشور را اداره کند، دیده شده که طرف بخاطر پافشاری بر اصلاحات رفته زندان، بعد از پنج سال توی زندان نظراتش از بیخ عوض شده، اصلا راه دور چرا برویم، طرف بیست سال زور زده حکومت جمهوری اسلامی را ایجاد کرده، الآن پانزده سال است زور می زند از بین اش ببرد. آن یکی سی سال قبل مخالف انقلاب بوده، بعد از سی سال تازه نیم ساعت است به حقانیت انقلاب پی برده. اصولا همین که یک نشریه، با یک اسم، و بدون اینکه ده بار تعطیل شود و از مجله به باشگاه و از باشگاه به ساندویچ فروشی و از ساندویچ فروشی به تعویض روغنی تغییر شکل ندهد، خودش یک معجزه بزرگ است و بخاطر همین یکی هم که شده باید به روزآنلاین تبریک گفت.

سوم، شک بین یک و دو: یکی از احتمالات مهم البته می توانست این باشد که در واقع روزآنلاین ده سال ادامه پیدا کرده، ولی این تصور که روزآنلاین به عنوان همکاری تعدادی ایرانی ده سال ادامه پیدا کرده باشد، غلط است، مثلا ادامه این همکاری به این دلیل است که دوستانی که در روزآنلاین ده سال با هم همکاری کردند، یواش یواش خصلت های ایرانی شان تغییر کرده، و در واقع کم کم فرانسوی یا انگلیسی یا آمریکایی شده و یادشان رفته که وقتی یک کاری را شروع می کنند باید حتما هر دو سه سالی بعد، آن را عوض کنند و بروند سر یک کار دیگر، ولی این یکی هم به نظر نمی رسد حقیقت داشته باشد، چون بقیه کارهای همکارانم در روزآنلاین عوض نشده، یک روز من عصبانی می شوم و از اولترا راست به اکسترا چپ می روم، یک روز هوشنگ اسدی داغ می کند و در حال انفجار مقاله می نویسد و روزی دیگر چنان مهربان می شود که انگار نه انگار همان هوشنگ دیروزی است و یا نوشابه امیری یک دفعه داغ می کند و گل و گلوله و همه چیز را می ریزد به هم. البته این وسط فقط مسعود بهنود مثل وینستون چرچیل، یا دو درجه لبخندش زیاد می شود یا مثل قوام السلطنه دو درجه اخم می کند.

چهارم: یکی دیگر از شگفتی های روزآنلاین این است که با وجود اینکه این عزیزان همکار ده سال است در بیرون ایران کار می کنند و بالاخره بالا برویم پایین بیاییم برای خودمان و خودشان اپوزیسیون هستیم، ولی تا به حال تغییر هم که کرده باشیم بالا پایین نشدیم. بالاخره آدم که به فرنگ می آید، دو سال اول می خواهد انقلاب کند، ده سال که بگذرد جمهوریخواه می شود، پانزده سال که بگذرد یک دفعه می بینی سلطنت طلب هم شد، بیست سال بعد هم یک دفعه خبردار می شوی که دارد نماینده مجلس می شود، تعجب می کنی که چطوری این برادرمان که حاضر نبود در انتخابات هم شرکت کند، چطوری می خواهد خودش نماینده مجلس بشود؟ بعد متوجه می شوی که شده نماینده مجلس سوئد یا هلند یا کالیفرنیا و نوادا و در حال مذاکره از طرف دولت سوئد با دولت ایران است.

پنجم، یک شگفتی دیگر روزآنلاین این است که در این دو سه سال گذشته با وجود اینکه اعضایش در رسانه های اجتماعی حضور داشتند و معمولا در فیسبوک و توئیتربالاخره سروکله شان پیدا می شود، و همزمان با پیشرفت و گسترش رسانه های گروهی که باعث شده هموطنان عزیز هفته ای هفت تا سلفی از خودشان آپلود کنند و در هر جمله سی و دو تا غلط املایی داشته باشند و از صبح تا شب به جای انتقال مفهوم کلا با زبان هیروگلیف هی برای هم عکس بفرستند و با هم دیگر بلایکند، هنوز دو کلمه می نویسند و این خودش موضوع مهمی است. خودش معجزه است که هنوز این بچه ها برای بیان نظرات شان کلا به جای پانزده هزار کلمه از هزار کلمه استفاده نمی کنند، همچنان به جای استتوس اندیشی مقاله می نویسند. البته ممکن است این موضوع نشانه پیرشدن و همراهی نکردن با جوانگرایی جامعه مجازی باشد، ولی پیرشدن از غلط نوشتن هنوز بهتر است و به نظر می‌رسد که مثل اتاق زیرزمینی خانه ۱۹۸۴ هنوز یک جایی باید کلمه و کتاب و انتقال مفهوم وجود داشته باشد.

ششم، هفتمین معجزه و شگفتی روزآنلاینکه باید دور سرشان اسفند بگردانم و بریزم توی آتش و دودش را پف کنم توی صورت نوشابه و هوشنگ و امید و مسعود و مهرانگیز و فرشته و آرش و بهروز و بهرام و همه آنهایی که اسمشان را اگر بنویسم خودش یک مقاله می‌شود، همین است که با وجود اینکه یکیشان نیویورک است و چند تاشان لندن و پاریس و همه جای دنیا، همین است که با وجود اینکه پایشان در فرنگ است، ولی رویشان به طرف ایران است، با وجود اینکه شبشان در فرنگ می‌گذرد ولی روزشان با تهران و مشهد و شیراز و تبریز و قم و اصفهان شروع می‌شود و مسئله‌شان ایران است. یادمان هم نرفته که ایران ۲۵۰۰ سال قبل تاریخش آغاز نشده و ۴۰ سال قبل تمام نشده، بلکه هنوز قلب همه مان با تاریخ و نبض امروز می زند. اسم بچه های ایران را نبردم، اگر چه نصف مان آنطرف است و نصف مان این طرف، ولی آنها که در ایران هستند، دیگر لازم نیست وقتی خودشان در ایران هستند، رویشان هم در ایران باشد، چه بگویم و چه نگویم هست.

هفتم، البته آن یک اتفاقی هم که جای تبریک دارد همین است که بروبکس روزآنلاین با اینکه از ایران بیرون آمدند، ولی سلیقه شان الحمدالله تغییر اساسی نکرده، البته طبیعی است که آدم و بخصوص ایرانی جماعت وقتی از ایران بیرون می آید سلیقه اش بکلی زیر و رو می شود. منطقی هم هست، پارک که نیامدیم، مثلا آمدیم مملکت غریب. اصلا آدم اگر می خواهد سلیقه اش عوض نشود، چه مرضی دارد مملکت خودش را ول کند، بیاید بنشیند وسط پاریس که برج ایفل عوض اینکه شاد و شنگولش کند، عین آینه دق برود توی چشمش و وقتی صدای ساعت بیگ بن را می شنود، یادش بیافتد که بقول عجم جماعت، بندر لندن راهش دوره. اصلا آدمی که نمی خواهد سلیقه اش عوض شود محکم می چسبد به قنادی بی بی که هی در فرانسه هوس شیرینی ناپلئونی و در کپنهاک هوس شیرینی دانمارکی نکند. ولی ماها که خودمان نیامدیم، همین می شود که آدم سلیقه اش خیلی تغییر نمی کند. فرق می کند با حال آن هموطنانی که از سه سال قبل از اینکه از ایران بیرون بیایند جز استیک و فیله مینیون و لازانیا و پاستا و کوت دنیو و آنتقوکوت نمی خورند و جز کافه لاته و شراب بوردو و دایت کوک نمی نوشند، پایشان که به پاریس و برلین می رسد عشق خوردن قورمه سبزی و قیمه نذری و آبگوشت دارند و نوشیدن چای زعفرانی و شربت به لیمو و عرق سگی، در تهران دنبال سوسیس فرانکفورتر می گردند و در فرانکفورت دنبال کله پاچه. اصلا همینش با حال است که وقتی از ایران بیرون می آییم ده سال بدبختی می کشیم تا بشویم فرانسوی و آلمانی، بعد که آلمانی می شویم تازه به فرهنگ ایرانی علاقه پیدا می کنیم و چنان عاشق ایران می شویم که به داشتن کمتر از ده تا بمب اتمی آریایی هم قانع نیستیم.

هشتم: اصلا همین که بروبکس روزآنلاین در ولایت غربت هنوز به ساعت ایران منتشر می شوند و تعطیلات شان طبق تقویم ایران است، خودش جای امیدواری است، حالا بگذریم که هم جمعه مسلمین را تعطیل می کنیم و شنبه ارمنی ها را. ولی همین که یکشنبه منتشر می شویم هنوز ۲۵ سانت جای شکرش به وقت ایران باقی است.

نهم: این یکی نمی دانم از معجزات فرنگی شدن است یا فرنگی نشدن که بچه های روزآنلاین یاد گرفتند که باید مثل این فرنگی هایی که حزب محافظه کارشان کارش حفظ کردن آن چیزهایی است که دارند، به جای اینکه هر نیم ساعت یک تحول جدید بکنیم و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول و دوم و سوم و چهارم که مرده شور همه شان را اجماعا ببرد، بکنیم، سعی کردیم و سعی کردند همین تجربه را حفظ کنند و ادامه دهند و اگر هم کار جدیدی می خواهند بکنند، به همان کار قبلی یک چیزی اضافه کنند. بیست سال قبل همیشه وقتی می خواستم بگویم یک نشریه خوب چه نشریه ای است، مجله انگلیسی سایت اند ساوند را مثال می زدم، که سردبیرش سی و پنج سال سرکار بود تا پیر شد و دیگر نمی توانست کار کند و بردندش خانه و معاونش سردبیر شد، حالا فکر کنید من در این ده سال آخر در ایران بیست تا روزنامه و مجله عوض کردم و راه انداختم و تعطیل کردم که یک مجله درست کنیم که سی و پنج سال کار خودش را ادامه دهد. البته ممکن است بگوئید که در دنیایی که اورکاتش می آید و دو سال می شود دهکده جهانی و بعد فیسبوک می آید و یک دفعه توئیتر و یوتیوب و وایبر و واتس آپ و اینستاگرام و پینترست و صد تا دهکده جهانی درست می شود که آدم نمی داند سرکدام چشمه دم کدام کدخدا را ببیند که توی کدام ده راهش بدهند، یعنی چه که آدم مجله ای راه بیاندازد و سی و پنج سال مثل جنتی بتپد توی اتاق رئیس که آخرش اتاق کارش خانه آخرتش باشد، ولی نه، درست است که زوکربرگ جلوی چشم مان بالغ شده و داماد شد، ولی ببین چطوری سعی می کند هم بماند و هم تغییر کند.

دهم هم همین که خوشحالم که با بهترین دوستان دنیا ده سال است دارم کار می کنم. ده سال است هر روز دارم در روزآنلاین طنز می نویسم. تبریک به همه بچه های روزآنلاین، تبریک به همه خواننده های روزآنلاین و تبریک به همه شماها که این همه سال کنار ما بودید. حالا گوش شیطان کر و چشمش کور و زبانش لال چشم نزنم فردا زمین و زمان به هم بریزد و روزمان شب بشود، سعی می کنیم نشود، ولی اگر هم شد، همین که ده ساله شدیم خودش یک رکورد است. ده سالگی روز به همه دوستان مبارک.