صحنه

نویسنده
پیام رهنما

تراژدی یا کمی بیشتر…

 

“تراژدی با کمدی اضافه ” ترکیبی از دواثر” آوازقو” و” بازیگرتراژدی علی رغم میل خود “ می باشد که این روزها به کارگردانی اسماعیل شفیعی درتالاراصلی مولوی اجرا می شود. متن اصلی این هر دو نمایشنامه متعلق به آنتوان چخوف روسی است.

چخوف متولد1860 است و پایان زندگی اومربوط به سال  1904 بر اثر ابتلا به بیماری سل می شود.

 

 

نمایش “ تراژدی با کمدی اضافه”، ما را به تماشای دو واگویه، یکی در بستر تاریکی و ‏دیگری در بستر روشنائی دعوت می کند. هر دو واگویه، بر خلاف ظاهرشان، واگویه‌هایی ‏از سر حزن و تلخی هستند که شخصیتی را وا می‌دارد بر خلاف میل باطنی‌اش صحنه‌ ‏تئاتر را ترک کند و دیگری را به ترکِ جانِ خویش فرا می‌خواند. دراین دونمایشنامه چخوف تلاش دارد تا جنبه های زندگی اجتماعی رادرقالب تئاتربه میدان بیاورد ومشکلات ودغدغه های ذهنی وجسمی افراد وقهرمانان نمایش خود را با عنصرروایت به تماشاگربازگوکند. به همین ترتیب است که دراپیزود اول نمایش یعنی “آوازقو”دوشخصیت درفضای پشت صحنه تئاتربا یکدیگربرخورد وازبازنمایی زندگی کلام به میان می آورند ودرادامه می بینیم که دراپیزود دوم اجرا شخص اصلی نمادی از بازیگرزندگی است که توصیفات صحنه های پردغدغه جهان اطراف خودرابه تصویردرمی آورد.

چخوف درنگارش این دومتن گله مندی های خود ازروزمرگی را نقد می کند وآنجا که به تنگنا می رسد فریاد بیچارگی برمی آورد. در حقیقت، آرامش پرسوناژها، تصویری است که از آثار وی به ذهن می‌ماند. لیکن ‏در پس این آرامش ظاهری، آنجا که سخن از”تمپو” یا هیجانات و احساسات و عواطف ‏پرسوناژهاست؛ دنیای دیگری در جریان است. بیش از آنکه زبان و اعمال فیزیکی، نشانگر ‏درون آدم‌های چخوف باشد؛ نگاه‌ها و ضربان قلب آن‌هاست که اسرار هیجان انگیز ‏درونشان را بازتاب می‌دهد و از همین روست که نگارش و اجرای آثار این نویسنده ‌شهیر روس، سهل و ممتنع می‌نماید.

 

او مهمترین بیماری و عارضه دوران مدرن را : بی حوصلگی، خستگی، بی علاقه گی و پوچگرایی انسان خرده بورژوا و بعضی از روشنفکرانش می داند.

مایکوفسکی، شاعرروسی زبان درباره این نمایشنامه نویس می گوید: زبانش ساده، قاطع، کوتاه و روشن بود، مانند جملات عامیانه دلخواه ما یعنی: روز بخیر، یا بفرمایید یک استکان چای. هر جمله او خود داستان کوتاهی است. چخوف هنرمند شکاک و منتقد زمان تزاری است. او در آثارش به طرح پرسش می پردازد بدون اینکه جوابی ایدئولوژیک یا اخلاقی پیشنهاد کند. به نظر بعضی از کارشناسان ادبی، چخوف با کمک نمایشنامه های مدرن خود، راهگشای تاتر پوچگرا و ابزرد اروپایی نیزگردید.

اما اسماعیل شفیعی درمقام کارگردانی که این دواثرچخوف را به صحنه می برد در مواجه با تماشاگر دست به طراحی هایی می زند که اغلب نتایج آن باعث به هم خوردن تمرکز واقعی مخاطب خود است. مهم ترین اتفاقی که دراجرای اپیزود اول وجود دارد طراحی نورپردازی است. شفیعی با آوردن دو شمع درصحنه وخاموش نمودن همه امکانات تابشی بالغ بر40 دقیقه تماشاگران خود را از دیدن بازی بازیگران وحتی شناسایی ساده صحنه نمایش محروم می سازد. به این ترتیب است که بعد از دقایقی تماشاگراین نمایش حوصله از کف داده وبه ناچار ادامه خط داستانی وبصری اجرارا رها می کند.

کارگردان درهدایت بازیگران خود درهردواپیزود گرفتار درشت نمایی های بیهوده ای گردیده تا شاید به این وسیله بتواند ضعف بیان وبدنی که همه بازیگران به دلیل کم تجربگی درخود می بینند را پوشش دهد. اودرآرایش خطوط حرکتی بازیگران بسیار ساده وکم زحمت عمل می کند تا بدانجا که اغلب میزانسن ها تکراری ویکنواخت می نمایاند. به نظر می آید عمل وعکس العمل های نانوشته دردیالوگ های چخوف به چشم نمی آید تا بازی باسمه ای وبی انگیزه بازیگران درهراپیزود بیش از پیش به چشم آید.

رضا مهدی زاده درمقام کارگردان اما تمامی تلاش خود را درشکل واجرای دکور به کار می گیرد تا اندکی از بارخلا ارتباط مناسب نمایش با تماشاگررا محدود سازد. استفاده ازآیینه درفضای اطراف صحنه وشکل کاربردی مناسبی که درطول اپیزود دوم به آن داده می شود می تواند یکی از نکاتی باشد که درلحظاتی به عنوان امتیاز “تراژدی با کمدی اضافه”محسوب وثبت شود. درمیان دوعنصرطراحی لباس وصحنه به جهت رنگ پردازی هماهنگی خاصی دیده می شود. استفاده از رنگ های خنثی وسردفضای کلی اجراراتحت الشاع قرار می دهد ومی تواند نزدیکترین انگاره ی تصویری به تحلیل این دواثرچخوف دراجرای شفیعی باشد.

بنابراین شاید “تراژدی با کمدی اضافه” پیش از اجرای عمومی خود نیاز به دقت نظر بیشتر وتامل کافی درانتخاب موسیقی، هدایت بازیگران، طراحی میزانسن ها، هماهنگی عناصر شمایلی وکرداری باشد.