توضیح: این مطلب در روزآنلاین منتشر شد و طبیعتا باید به آن لینک می دادم، ولی مطلب آنقدر ناویراسته و پر غلط بود که اصلاحش کردم. البته سعی می کنم مطلب روزآنلاین را هم اصلاح کنم.
ناسیونالیست ایرانی: فقط چهار دقیقه وقت لازم است تا با بررسی تاریخ ملی گراها و آزمایش خون پاک آریایی و کشف روزانه 700 صفحه از ترجمه های لوح کورش توسط ایرانیان در فیس بوک، به این نتیجه برسیم که عملا 70 درصد ناسیونالیست های دو آتشه، در حقیقت همان فاشیست هایی هستند که معتقدند خون ایرانیان پاک ترین، تاریخ ما زیباترین و مردان و زنان ایرانی باهوش ترین مردم دنیا هستند، و این فقط بخاطر نژاد آنهاست. ( این افراد معمولا برای خدمت به وطن مادری، به آمریکا مهاجرت می کنند، و تقریبا تمام عمرشان، یعنی از گهواره تا گور ناسیونالیست می مانند. ) سن متوسط شان بین 17 تا 20 سال و پس از یک دوره بهبودی از چهل سالگی آغاز و نمونه های آن تا نود سالگی هم دیده شده است. در حال حاضر تنها ناسیونالیست های جهان که هنوز ملی گرا مانده اند، ناسیونالیست های ایرانی هستند.
اصلاح طلبان ایرانی: اصلاح طلبان ایرانی دو گرایش متفاوت دارند، اصلاح طلبان تندرو که تنها راه اصلاح کشور را انقلاب می دانند، ولی از انقلاب پنجاه و هفت خجالت می کشند. اصلاح طلبان میانه رو هم که انقلابی نیستند، اینقدر عقب عقب می روند که از بالای بام می افتند توی بغل روحانی و البته خیلی هاشان هم جزو جنبش سبز هستند و هم از آن می ترسند. اصلاح طلبان ایرانی تنها گروهی هستند که 90 درصدشان با تغییر شرایط تغییر عقیده نداده اند. آنان یک شک بزرگ دارند، اینکه نمی دانند می خواهند با حکومت بجنگند یا می خواهند بخاطرش بمیرند. اصلاح طلبی از سن شانزده سال شروع می شود و تا پنجاه سال ادامه پیدا می کند و بعد از درمان معمولا به طرف میانه روی یا محافظه کاری می روند.
چپ های ایرانی: البته من خیلی هم معتقد نیستم که ما در ایران چپ مارکسیست داریم. چپ های هموطن غالبا آدمهایی هستند که دوست دارند به بچه های فقیر، یتیمان، روستائیان عزیز، درماندگان کمک کنند، جلوی فساد دولتی و اخلاقی را بگیرند. توجه به خانواده از مسائل مهم چپ های ایران است، به عبارت دیگر تنها گروهی که واقعا از نظر اخلاقی و مذهبی آدمهای سختگیری هستند، همین چپ های ایرانی هستند. به همین دلیل اغلب بچه های آخوندها چپ می شوند، ولی بچه های ناسیونالیست ها تا آخر عمرشان ناسیونالیست می مانند. البته ذغال خوب هم بی تاثیر نیست.
فمینیست ایرانی: فقط لازم است پنج دقیقه فمینیست ها بخصوص رهبران شان را دنبال کنیم، تا بفهمیم 80 درصد این فمینیست ها هنوز فرق لزبین و فمینیست را نمی دانند. فمینیست ها یا در داخل ایران کار می کنند- که در این حال از نظر بقیه فمینیست ها خائن به آرمانهای « کلارا زتکین» هستند- یا خارج از ایران کار می کنند. آنهایی که در خارج کار می کنند، یا کار شرافتمندانه ای مثل بقالی ایرانی، داستان نویسی و روزنامه نگاری یا چلوکبابی دارند، یا با یک موسسه غیردولتی کار می کنند. فمینیست های خارج از کشور، در دو ماه اول خروج شان از ایران دنبال دوستان شان می گردند و به فکر بازگشت به ایران هستند. از ماه دوم تا پنجم تلاش می کنند و در یک سازمان غیر دولتی کار پیدا می کنند. این مراحل برای آنها اتفاق می افتد؛ اول خواستار لغو حجاب اجباری می شوند، بعد خاطرات شان را با اسمهایی شبیه « در تهران با وحشت»، یا « وقتی شوهرم هر شب به من تجاوز می کرد» می نویسند. در مرحله بعد می شوند طرفدار جدایی خوزستان و آذربایجان و بلوچستان؛ حتی جنبش جدائی طلبی کرمان هم در دست احداث است، منتهی معلوم نیست که می خواهند وقتی جدا شدند به کجا بپیوندند. فمینیست های ایرانی یا در ایران زندگی می کنند و پس از مدتی شوهر می کنند و ناسیونالیست می شوند، یا در خارج زندگی می کنند و پس از یک دوره کار سنگین تئوریک طلاق می گیرند و با دوست دخترشان به زندگی ادامه می دهند.
حزب اللهی ایرانی: گروه مذکور جانوران کمیابی هستند و نسل شان در حال انقراض است، آنها می خواهند با وحدت در داخل با دنیا بجنگند، ولی با خانواده شان هم غالبا درگیرند. آنها می خواهند همه مردم را به زور بفرستند بهشت، ولی خودشان بروند به جهنم. دوست دارند همه میلیاردها از میان بروند، بعد خودشان از همه بیشتر بالا می کشند. می خواهند همه روزنامه ها را نابود کنند، ولی خودشان هر چه می خواهند در روزنامه شان بگویند. دوست ندارند ایرانیان مرسدس سوار بشوند، ولی خودشان پورشه سوار می شوند. جلوی مردم معمولی که می روند ترکیه می گیرند، ولی خودشان می روند لاس وگاس که ببینند گناهکاران چه کسانی هستند. حزب اللهی بودن یک مرحله گذار است، که بین سه روز تا سی سال ممکن است طول بکشد. معمولا اگر بودجه دولت پائین باشد ممکن است تا ده پانزده سال حزب اللهی بمانند، ولی اگر بودجه قطع شود، می زنند بیرون و از آن پس دیگر تمام است.
اپوزیسیون خارج از کشور ایرانی: اپوزیسیون خاک( خارج از کشور) ایرانی معمولا کسانی هستند که هر نوع سازش با حاکمیت را غلط می دانند، و معتقدند که باید مردم داخل با شجاعت و مبارزه بی امان حکومت را از بین ببرند، ولی خودشان با اسم مستعار در فرنگ زندگی می کنند. این اپوزیسیون ایرانی معتقدند 99.9 درصد مردم و بخصوص مخالفان عامل وزارت اطلاعات هستند، اما در همان زمان معتقدند که 98.8 درصد مردم با حاکمیت مخالفند. بعضی فعالان اپوزیسیون خاک به ایران می روند، و همیشه در بازگشت گزارش می دهند که همه چیز در کشور نابود شده است، ولی نمی گویند چرا به جای یک هفته دو ماه در ایران می مانند.
تکنوکرات های ایرانی: آنها مدیران سازمانهای حکومتی و دولتی هستند. آنها معمولا در خانه شان منتقد جدی حکومت اند و با آن از طرق مختلف مبارزه می کنند، اما وقتی سر کار می روند، مهم ترین کارشان دیدن نیمه پر لیوان با تلسکوپ است، آنها معمولا کار سیاسی چشمگیری نمی کنند، اگر می کردند، تا حالا به اتهام نفوذ در نظام دستگیر شده بودند. کار این تکنوکرات ها در حوزه سیاسی این است که شبها در خانه فضای کشور را در میهمانی ها سیاه نمایی می کنند، ولی وقتی به سرکار می روند سعی می کنند با استفاده از وایتکس با هر نوع سیاه نمایی مبارزه کنند.
سلطنت طلبان ایرانی: این عده با چند گروه تعریف می شوند؛ گروه رضا پهلوی که معتقد است باید رفراندوم برگزار کرد و جنبش سبز را هم تائید می کنند، اما هوادارانش معتقدند که رهبران جنبش سبز حداقل یک بار باید اعدام شوند. رضا پهلوی از پدر و پدر بزرگش انتقاد می کند، ولی طرفدارانش هر کسی را که از رضاشاه و پسرش انتقاد کنند، با اشتیاق کامل آنها را جر می دهند. سلطنت طلبان می خواهند ایران را به روزهای خوب گذشته برگردد.
مبارزین مسلح ایرانی: بزرگترین گروه مخالف حکومت سازمان مجاهدین خلق ایران است که انتقاد اصلی شان این است که ولایت فقیه خیلی بد است و باید تا نیم ساعت دیگر از روی کره زمین محو شود، چرا؟ چون در انتخاب رئیس جمهور دخالت می کند. در حالی که رهبر سازمان زن خودش را به عنوان رئیس جمهور مادام العمر تعیین کرده و خودش به غیبت کبری رفته است.
نتیجه گیری اخلاقی: همه مان از دیگران انتظار داریم کاری بکند که خودمان نمی کنیم.
نتیجه گیری فولکلوریک: درازی شاه خانم به پهنای ماه خانم.