شمس و امید زندانی

محمد رهبر
محمد رهبر

خانه ویلایی میدانِ جوانان و خیابانی مانده تا حسینیه ارشاد، اگر هنوز مانده باشد و تن به برجی نداده، دیگر از یاد برده است که سالها پیش، از استخر خالی و بالکن مصفایش که می گذشتی، شمس الواعظین، پیپ به دست میان تحریریه ایستاده بود و می خندید و عطر توتون می پیچید و تلکس ها خط می خورد و صفحه ها بسته می شد و یکی از پر شمارترین روزنامه های اصلاح طلب، اول صبح، دست به دست می چرخید.

 از سال 76 گردش ماه و سال، 14 سالی رج زده است، اما انگار که قرنی گذشته و عصری دیگر آمده و از بهار مطبوعات سالهای خردادی، برگ سبزی هم نمانده است. دوم خرداد با هزار امید آمد و سید محمد خاتمی در میان ناباوری دوست و دشمن رییس جمهور شد. اصلاحات پرچمی می خواست تا نشان دهد که ابرهای تغییر رسیده اند. روزنامه ها ی کاغذی پرچم شدند و روزنامه جامعه که از بهمن سال 76 بر پیشخوان نشست، از سابقون بود.

 روزنامه ای که بر کاغذ ایرانی چاپ می شد و بهایش پنجاه تومن آن روزها و گرانتر از باقی هم قطاران. با این حال خواننده هایش می خریدند و می خواندند و به شماره پنجاه نرسیده به شمارگانِ سیصد هزار نسخه رسیده بود.

ماشاالله شمس الواعظین که دوستانش “محمود” صدایش می کردند ، سردبیر روزنامه رنگی مستقل و اصلاح طلبی بود که همان ابتدا و در شماره اول با یک مانیفست حرفه ای، راه و رسمش را روشن کرد. بی طرفی در اخبار و از همه جسورانه تر حذف عناوین و القاب . با این حساب رهبر را با همان عنوان قانون اساسی و مقام رهبری ذکر می کرد و معظم اش را قلم می گرفت.

جامعه، نویسندگان و گویندگانی داشت که سالها بود جایی برای گفتن و نوشتن نداشتند، از ابراهیم یزدی و حبیب الله پیمان و ملی مذهبی ها گرفته تا استادان دانشگاه که به فرنگ بودند و صدایشان پیش از این به ایران نمی رسید.

شمس در اقدامی جسورانه چند وقتی هم به رسم روزنامه های حرفه ای دنیا ، جامعه را در دو نوبت صبح و عصر منتشر می کرد تا خبری جا نماند و جالب اینکه بسیاری از خوانندگان هر دو نوبتش را می خریدند. بعد از سالهای کیهان و جوانی این اولین باربود که شمس الواعظین دوباره به روز و روزنامه باز می گشت و اینبار با پختگی.

شمس از کیهان آمده بود اما رفتنش به کیهان با انقلاب بود. از مدیران جوان و خوش اقبال انقلابی بود که در 24 سالگی به سردبیری کیهان رسید و گرچه خودش می گفت این تصادفِ تقدیری رابه خود نگرفته و تلاش می کرده  تا روزنامه نگاری را به تجربه بیاموزد و از همین بر ترکِ موتور خبرنگار حوادث می نشسته و خبر می گرفته است، با این احوال باز هم باورش نمی شده که چه طور در آن سن و سال ،کیهان را به او داده بودند.

سالهای کیهانی گذشت و با مدیریت  تازه و تاختن مهدی نصیری، برای شمس و خیلی های دیگر حتی مجال ماندن در کیهان فرهنگی  هم نماند و این مجله هم  که به همتِ شمس به نظرگاه دکتر عبد الکریم سروش تبدیل شده و مقالات قبض و بسط سروش قیل و قالها بر انگیخته بود، از دست رفت. شمس الواعظین و دوستانش به عرصه خصوصی آمدند و ماهنامه کیان را از همان سال 70 منتشر کردند.

 کیان و دست اندرکارانش هنوز هم در ادبیات بازجویان نظام به عنوان حلقه  بر اندازانِ نرم جمهوری اسلامی تعبیر می شوند.گواه اینکه شمس الواعظین سال 88 و دوماه انفرادی بعد از انتخابات، باز هم درباره کیان و اصحابش بازپرسی شد.

با اینکه مجله کیان تاثیر چشمگیری بر نسل دانشجو و مستعد تفکر گذاشت و روشنفکری دینی را در انبوه وعظ و خطابه رو حانیان صاحب تریبون کرد، اما شاید بتوان گفت علاقه اصلی شمس الواعظین نه ماهنامه که روزنامه بود.

 ارتباط هر روزه با همه اقشار جامعه و همراهی اتفاقات در هر لحظه. روزنامه جامعه آن آرزو بود و دویِ امدادی شمس و تحریریه اش و دویدن میان روزنامه های توقیف شده هم چیزی نبود جز عشق و اراده .

روزنامه جامعه هنوز به سالی نرسیده توقیف شد، روزنامه بعدی توس بود که باز هم همان بلا نازل شد و بعدی نشاط و بعدی عصر آزادگان و عاقبت پلمپ ساختمان و دستگیری و زندان و پاییز مطبوعات در بهار سال 79.

با اینکه فقط سه سالی گذشته بود اما شاید بتوان گفت که روزنامه های اصلاح طلب در پرورش نسلی تازه و انتقال تجربه از کهنه کارها به جوانها، سالهای متروک دهه شصت و هفتاد را جبران کرده بودند. نسلی تازه به روزنامه ها آمد و کاری یاد گرفت و این میان شمس الواعظین سهم بسیار داشت.

روزنامه های شمس که با هر بار تغییر نام و اندکی دست کاری در فرمت و به خط نستعلیقی بر پیشخوان می رفتند، جایی برای آزمون و خطای روزنامه نگاران جوان بود. شمس این دل راداشت که بسپارد و برود و اعتماد کند. روزنامه نگار جوان آن سالها به یاد دارد که شمس الواعظین این امکان را می داد که اولین یاداشتهایش را در بهترین صفحه روزنامه بنویسد و حتی اصرار می کرد تا عکس نویسنده هم کنار مطلب بیاید.

روزنامه های شمس از چپ و راست و اصلاحگرا و محافظه کار مطلب می گرفت و کسی درلیستِ قرمز نبود . حداقل اینجا آزادی بیان بود. شمس امید  داشت که مطبو عات رکن چهارم دموکراسی شوند. می گفت که نمی توان روزنامه ای با سیصد هزار تیراژ را توقیف کرد ، گرچه توقیف می کردند اما اصرار شمس به انتشار بعدی ها نشان می داد که به این راحتی هم نمی توان توقیف کرد.

انتقادها را می شنید و می خندید و از عتاب خبری نبود. روزنامه نگار جوان آن سالها به یاد دارد که چگونه نامه بلند بالایی سر شار از حرفهای گزنده را به شمس داده و سردبیر خوانده و روز بعد با صدایِ بم مهربانی تشکر کرده است.

اعتقاد به آزادی بیان در روزنامه های شمس گاهی حتی به مذاق همراهان خوش نمی آمد ، وقتی وزارت ارشاد عطا الله مهاجرانی هفته نامه تندروی شلمچه به مدیر مسوولی مسعود ده نمکی را تعطیل کرد. شمس مقاله ای نوشت و از توقیف این هفته نامه که از دشمنان همیشگی رونامه های مستقل به حساب می آمد انتقاد کرد.

در واقعه هجده تیر سال 78 میان دانشجویان کتک خورده حاضر شد و همه رابه آرامش دعوت کرد با این حال اهلِ مصالحه هم نبود. یک هفته بعد وقتی حاکمیت با سرکوبی گسترده اوضاع را به دست گرفت و راهپیمایی دست سازی به راه انداخت، شمس الواعظین حاضر به همراهی با تبلیغات رسمی نشد و تعداد راهپیمایان که صدا وسیما میلیونی اعلام می کرد، همان دهها هزار نفر گفت که فریاد روزنامه کیهان را در آورد.

نامه ید الله سحابی خطاب به آیت الله خامنه ای را هم با اینکه می دانست روزنامه عصر آزادگان را به توقیف می کشاند و او را به زندان، به  دست گرفت و در اتاق صفحه بندی می گفت این نامه ما را به توقیف خواهد برد، اما ارزشش را دارد.

بهار سال 79 همه چیز تمام شد. روزنامه ها به تعبیر مهندس موسوی فله ای توقیف شدند و شمس الواعظین به زندان رفت. باز هم به زندان رفت و در تمام سالهای گذشته این زندان رفتن ها بارها تکرار شده، آنقدر که سردبیر گفته که به زندان رفتن عادت کرده است.

ازهمان سال 79 دیگر روزنامه ای به نام شمس منتشر نشد، می توان حدس زد چه رنجی برده است از این سالهای خانه نشینی، روزنامه آریا روزنه امیدی بود تا دوباره شمس به مطبوعات بازگردد که قبل از انتشار اخطار گرفت و نیامده رفت.

 شمس الواعظین در این سالها نایب رییس انجن صنفی منحل شده مطبوعات بوده و سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبو عات. با این حال هیچ سمتی طعم روزنامه صبح را ندارد.

با آمدن موسوی و کروبی به انتخابات، شمس الواعظین از هر دو حمایت کرد و  به جای مقاله هایی که نمی توانست بنویسد، مصاحبه کرد و 16 ماه زندان تازه حاصل همان گفتن هاست. شمس گفته بود که محافظه کاران تقوی را با وایتکس شسته اند.

به صراحت گفته بود که احمدی نژاد به جای ترمیم کابینه باید استعفا دهد و دولتش را به تور ایران گردی تشبیه کرده بود.

17 مرداد و روز خبر نگاری که گذشت، شمس زندان بود اما پیامش را از قبل داده بود؛او به همه روزنامه نگاران ایرانی، چه در وطن و غربت امید داد و رفت: “نا بسامانی ها رو به پایان است حتی اگر هزینه اش سنگین باشد.“