آقای جواد ظریف گفته: “در ایران کسی به خاطر عقیده زندانی نمی شود”. نه؛ نمی خواهم در این باره بنویسم، زیاد نوشته اند. آقای وزیر خارجه هم ـ که از قدرت فضای مجازی باخبرست و خود بازیگر این فضا ـ دیده است که جواب داده؛ جواب که نه، توجیه؛کار همیشگی اهل سیاست؛حال بعضی گاه رقصیدن، خوش هم می رقصند.
نوشته خطاب به کسانی است که ادعا می کنند اهل سیاست نیستند، اما در کسوت های دیگر، تجویز سکوت می کنند و در کار توجیه اند؛آنان که حتی پس از دیدن “جوابیه” آقای وزیر هم، همچنان با کوبیدن بر طبل سکوت، سکوت را جار می زنند.
نمی دانم این سیاست از چه زمانی باب شد که “چون جنگ است، سکوت کنیم” چون “افراطیون سود می برند، سکوت کنیم”، چون “تحریم است، سکوت کنیم”، چون….. اما یک نکته را می دانم و آن اینکه با آمدن آقای روحانی، سیاست “هیس، هیس” چنان در گستره وسیعی تبلیغ شد که به تدریج، و تحت تاثیر فضایی که یا مرعوب می کند یا مجذوب، این باور جا افتاد که: قدرت های ۵ به اضافه ۱ نشسته اند تا مثلا کسی در گوشه ای از ایران بگوید: آقا! آخر مصطفی پور محمدی، متهم اصلی پرونده قتل عام زندانیان ۶۷ کجا و وزارت کجا؟ ! و آنها هم بزنند زیر توافق. یا کسی از گرسنگی و بی پناهی، خودسوزی کند و آقای اوباما بگوید: وای!جگرم کباب شد، جمع کنید بساط این مذاکره را!!یا از صورت سوخته دختران مان در اصفهان بگوییم و خانم اشتون بگوید: نه. نه. بروید مجرمین را بگیرید بعد بیایید برای مذاکره…
سیاستی که از یک سو توسط اعضا و وابستگان گروه تازه به قدرت رسیده تبلیغ شد، و از سوی دیگراز جانب کسانی که نتایج تبدیل سیاست “اتحاد و انتقاد” به “اتحاد” را هم تجربه کرده و مضار آن دیده اند؛و البته مردمانی ناامید که باز هم چراغ روشن امید، بر سر راه باد، نهاده اند.
این سیاست هم به ضرر مردمان تمام شد و هم کسانی که اتفاقا با حربه “ببینید مردم ناراضی” را به میدان آمده بودند. چنین شد که دولت ماند و تندروانی افسار گسیخته که تمام قد به میدان آمده اند و هریک به انگیزه ای؛و خیل مردمانی ساکت که رنج های خویش، به کنج خانه ها برده و آزرده اند از “ما فقط یک رای شده ایم”؛ رایی که گویی فقط برای محبوس ماندن در صندوق هاست و پس از آن دیگر هیچ؛رایی که توجه نمی کنیم هرچه در صندوق بماندو هوا نخورد، بیشتر بید می زند.
در این میان اما بیش از همه، حیرت زده واکنش کسانی هستم که کارشان ارتباط مستقیم با آزادی بیان و عقیده دارد اماحتی سوال درباره فلان وزیر و وکیل را هم بر نمی تابند، وآن را “غیر مسئولانه” می خوانند. انگار که در هیچ جای دیگر دنیا، دولتمردان و مردمان درگیر پرونده های حساس نبوده و نیستند. انگار نه انگار وظیفه روزنامه نگار پرسش است، و “توجیه” وظیفه اهل سیاست ؛که اهل سیاست می دانندکی باید “زیر پتو” رفت و کی در برابر “مصدق” شدن یک شبه، لبخندی از سر “فروتنی” زد و در همان حال با حسین شریعتمداری، عکس یادگاری گرفت.
اینها اما به چه کار مامی آید؟ ما را به پاسخ دادن به جای سیاستمداران و توجیه وضعیت آنان چه کار؟ ما که به شهادت صدها وهزاران نفر در پای سیاست، قربانی شده ایم؛حتی جیسون رضاییان. در طول این سالها کم نبوده اند کسانی که با همین عنوان دستگیر، متهم، زندانی و شکنجه شده اند[بعیدست آقای وزیر نداند یا نشناسد]اما حتی یک مورد، در دادگاهی رسمی و قانونی محاکمه نشده و همه نیز، پس از “تبادلات پشت پرده” آزادشده و به خانه هایشان برگشته اند. همه دراویشی که در ایران در بندند، زندانی عقیدتی نیستند؟ این همه دانشجوی زندانی، گرفتار سلول تنگ عقاید و منافع آقایان حکومتی نیستند؟ این روزنامه نگاران خاموشی گزیده، اینان که حکومت تحمل کار آنها در خانه را هم ندارد، محبوس بی تحملی حکومت در برابر “پرسش” نیستند؟ …..
ما، به عنوان اهل رسانه، ساکنان خانه شیشه ای آزادی، در این میانه کجا ایستاده ایم؟ صرف مخالفت با احمدی نژادها، برای موافقت با کارهای احمدی نژادی جناح “فعلا” مقبول، کافیست؟ آن هم درست در نقطه ای که حرفه مارا نشانه گرفته؟ به کدام نشانه می گوییدحرف زدن و نوشتن های اهل قلم، روندی را در ایران مختل کرده، آن گاه که ده ها نشانه داریم از موثر بودن حضوررسانه ها؟ [آخرین اش همین که بالاخره آقای ظریف پاسخکی داده و آسمانی هم به زمین نیامده است]
و کلام آخر: فراموش نکنیم آقای خاتمی، که همچنان رهبر فکری اصلاح طلبان است، روزگاری گفته بود: عدالت هم بدون آزادی، عدالت نیست. آیا رفع تحریم ها، بدون آزادی، رفع تحریم است؟