فرضیه عدم تعادل روانی

حسین باستانی
حسین باستانی

اجازه دهید با هم چند خبر آشنا را که در روزهای چهارم و پنجم مرداد ماه جاری رخ داده اند مرور کنیم: 1- خبرگزاری های رسمی کشور خبر دادند که رییس جمهور وزرای ارشاد و اطلاعات را بر کنار کرده است. 2- رسانه های حامی دولت یادآور شدند که با برکناری دو وزیر، کابینه از حد نصاب می افتد. 3- سایت ریاست جمهوری اعلام که تنها وزیر اطلاعات برکنار شده است. 4- وزیر ارشاد نوشت که “ابلاغ نخست” رییس جمهور را “جدی گرفته” و بنابراین به کار خود ادامه نمی دهد. 5- دفتر رئیس جمهور اعلام کرد از نامه وزیر ارشاد به رییس جمهوری “استنباط استعفا نمی شود” و “اگر فرض بر استعفا باشد این استعفا از سوی رییس جمهوری پذیرفته نشده است”.

توجه داشته باشید که همه اتفاقات فوق، تنها در عرض “دو روز” رخ دادند. در مورد دلیل آنها هم، روایت کاملاً یکسانی توسط منابع خبری محافظه کار نقل شده است: در جلسه 31 تیر هیأت وزیران، وزرای ارشاد و اطلاعات از احمدی نژاد به خاطر تعلل در اجرای فرمان رهبری در برکناری رحیم مشایی از سمت معاون اولی رییس جمهور انتقاد کرده اند. واکنش محمود احمدی نژاد به این انتقاد، برکناری سریع هر دو وزیر بوده، اما سپس متوجه شده که طبق اصل 27 قانون اساسی (که تصریح دارد در تعویض نیمی از اعضای کابینه، دولت به رأی اعتماد مجدد نیاز خواهد داشت) تعویض دو وزیر ادامه کار دولت او را غیر قانونی خواهد کرد. در نتیجه، تصمیم گرفته یکی از دو وزیر برکنار شده را به سر کار خود برگرداند حتی استعفای او را هم نپذیرد…

آیا همه تشنج های رخ داده از زمان انتصاب مشائی تاکنون، قسمتی از یک نقشه پیچیده برای منحرف کردن افکار عمومی از انتخابات مخدوش 22 خرداد بوده است؟ برای کسانی که چنین نظری دارند احترام قائلیم و شاید هم حق با آنها باشد. اما به طور کلی، به نظر می رسد در شرایطی که دولت احمدی نژاد در حال کشمکش برای جا انداختن “مشروعیت” دولت خود پس از انتخاباتی مخدوش است، هر گونه تحولی که نشان دهنده بحرانی بودن وضعیت این دولت –به ویژه در میان مدافعان آن – باشد، پیش از هر چیز باعث بالا رفتن روحیه مردم معترض و پایین آمدن انسجام حکومت می شود. اما حتی این هم، همه داستان نیست. می توان موضوع را از زاویه ای دیگر نیز دید و آن اینکه آیا اصولاً تا این حد حساب کردن بر روی “پیچیدگی” و “تعقل” آقای احمدی نژاد و همکارانش، واقع بینانه است؟ به عبارت دیگر، آیا احمدی نژاد موجودی چنین برنامه ریز است که باید برای تمام کارهای او، به دنبال یافتن اهداف و انگیزه های پیچیده و حساب شده باشیم؟ احتمالاً نه.

اجازه دهید مثالی بزنیم: در دوران مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری 84 ، احمدی نژاد در هنگام تعریف زندگی گذشته خود گفت که پدرش در سال 72 “بر اثر حادثه تصادف فوت کرده است”.  ده ماه پس از رسیدن به مقام ریاست  جمهوری، رییس جمهور دوباره اعلام کرد که پدرش فوت کرده است. متعاقباً تمام مقام های مملکتی به او تسلیت گفتند و در مجلس ختم “پدر رییس جمهور” شرکت کردند و خود محمود احمدی نژاد هم به عنوان صاحب عزا در مجلس حضور یافت. آیا ممکن است پدر او دوبار فوت کرده یا آنکه وی در قبل و بعد از ریاست جمهوری خود، از فوت دو نفر به عنوان پدر خود خبر داده باشد؟ قطعاً نه. پس چرا محمود احمدی نژاد چنین دروغی را گفته است؟ وقتی رییس جمهور در مورد موفقیت های دولت خود دروغ می گوید، می توان به راحتی دلیل این کار را فهمید. اما برای دروغ گفتن در مورد مرگ پدر هم مفعت سیاسی مشخصی وجود دارد؟

مثال دیگر: جای تردید نیست که محمود احمدی نژاد در سال 84 ادعا کرده است که امام زمان در عرض دو سال آینده ظهور خواهد کرد. این خبر به طور علنی توسط  حسن روحانی رییس اسبق شورای عالی امنیت ملی ایران و رسول منتجب نیا نایب رییس حزب اعتماد ملی هم بیان شده است. در نگاه اول، می توان این طور فرض کرد که احمدی نژاد با اهداف سیاسی – مثلا برای آن که اقدامات دولتش را مقدمه ظهور امام غایب تلقی کند - چنین ادعای غریبی را مطرح کرده است. اما در این میان، یک نکته مبهم باقی می ماند: چرا احمدی نژاد در سال 84 نگفته بود که امام زمان مثلا چهار یا پنج سال دیگر ظهور می کند؟ چرا او باید از ظهور امام در دو سال بعد  سخن می گفت، که نادرستی آن در همان دوره اول ریاست جمهوری وی قابل اثبات بود؟ آیا برایش مهم نبود که نادرست از آب درآمدن پیش بینی او، باعث انگشت نما شدنش در حلقه های درون نظام پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بشود؟…

اینجاهاست که فرضیه نگران کننده ای تقویت می شود: عدم تعادل روانی محمود احمدی نژاد. بیان این فرضیه، نه برای توهین به نامبرده، که برای هشدار در مورد احتمالی است که بسیاری از رفتارهای محمود احمدی نژاد را به گونه ای خطرناک توضیح می دهد. اگرچه آقای احمدی نژاد مشکلی با بیان مطلب کذب ندارد، اما به احتمال قوی مثلاً وقتی از ظهور امام زمان در عرض دو سال سخن گفته، واقعاً دچار این ذهنیت بوده که راست می گوید و از عالم غیب و وقایع آینده خبر دارد. به همین ترتیب، وقتی وی در اقدامی محیرالعقول از فوت پدر خود در دو زمان مختلف سخن گفته، باید احتمال داد که این کار را نه از سر برنامه ریزی برای کسب منافع مشخص، که به علت عدم تعادل روانی انجام داده باشد.

اجازه دهید یک بار دیگر به فیلم معروف اظهارات آقای احمدی نژاد در ملاقات با آیت الله جوادی آملی را در مورد ظهور یک هاله نور در اطراف وی در هنگام سخنرانی در سازمان ملل متحد نگاه کنیم. به نظر می رسد او واقعاً در هنگام بیان چنین ادعایی، دچار این خیال است که در سازمان ملل، همچون مقدسین در هاله ای از نور قرار داشته. اما حتی اگر فرض کنیم که وی دچار این خیال نبوده و با بیان چنین سخنانی قصد داشته عامداً آیت الله جوادی آملی را فریب بدهد، سوالی دیگر مطرح می شود: آیا کسی که در این توهم است که می تواند به آیت الله های قم بقبولاند که نوری الهی پیرامون او وجود داشته، دارای وضعیت روانی طبیعی است؟ مشکل بتوان به سوال فوق جواب مثبت داد.

چنین ابهاماتی، در مورد بسیاری از دیگر رفتارهای آقای احمدی نژاد نیز وجود دارند. در همین فقره اخیر تشنجات ایجاد شده بر سر انتصاب مشایی و برکناری وزرا نیز، می توان رفتار رییس جمهور را از زاویه ای متفاوت – با توجه به ابهامات موجود در مورد تعادل روانی وی- مورد تحلیل قرار داد.

آیا احمدی نژاد نمی توانست قبل از برکناری دو وزیر، تعداد کل وزرای تعویض شده دولت خود را بشمارد تا متوجه شود با دست خود در حال از رسمیت انداختن کابینه است؟ لابد می توانست. اما ظاهراً به خاطر عصبانیت از آن دو، چنان تعادل خود را از دست داد که متوجه این مساله نشد.

آیا احمدی نژاد نمی توانست بفهمد که اگر رهبر جمهوری اسلامی ایران از او حمایت بی مرز نمی کرد و مستقیماً با معتقدان به تقلب در انتخابات درگیر نمی شد، امکان نداشت که وی بتواند به مقام ریاست جمهوری برسد؟ لابد می توانست. اما ظاهراً با گذشت شش روز از صدور دستور رهبر در مورد برکناری مشایی، هنوز در ذهن نامتعادل وی محاسباتی نامفهوم در جریان بود که مانع می شد تا واکنشی علیه پدر عروس خود نشان دهد، و تنها پس از انتشار علنی آن دستور بود که بناچار به ولی نعمت خود تمکین کرد.

آیا احمدی نژاد نمی فهمید که با ارتقای مقام رحیم مشائی به سمت معاون اول رییس جمهور - در حالی که مراجع تقلید قم، 50 نماینده از 88 نماینده مجلس خبرگان و 200 نماینده از 290 نماینده مجلس شورای اسلامی خواستار تعویض وی از پست ریاست سازمان گردشگری شده بودند - چطور همه را علیه خود بسیج خواهد کرد؟ ظاهرا در فضای ذهنی او، مرزهای واقعیت و خیال چنان در هم ریخته که حتی انجام چنین محاسبه ساده ای هم ممکن نبوده است.

لازم به تأکید مجدد است که تمام آنچه ذکر شد برای توهین به احمدی نژاد نیست. اما نمی توان از بیان این هشدار به مسوولان جمهوری اسلامی چشم پوشید که سرنوشت خود را به دست فردی سپرده اند که عدم تعادل روانی او، بیش و پیش از هر چیز حکومتی که آن مسوولان مجبور به حفظش هستند را تهدید می کند. آیا رییس جمهوری که به واسطه یک عدم تعادل آنی، تصمیمی در مورد وزرای خود می گیرد که دولت او را نابود می کند، فرد قابل اعتمادی برای مدیریت موضوعات پیچیده ای چون پرونده هسته ای یا بحران امنیتی ایجاد شده پس از انتخابات است، که به سرنوشت نظام جمهوری اسلامی گره خورده اند؟

می توان فهمید که نهادهای ارشد حکومت ایران، به دلایل واضح مایل به پذیرش تقلب گسترده در انتخابات 22 خرداد نیستند. اما جا دارد که این نهادها متوجه باشند که با ایستادگی بر سر ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، که در دو ماه گذشته هفته ای یک بحران “عظیم” برای نظام ایجاد کرده، جمهوری اسلامی در متفرق ترین، بحرانی ترین و متزلزل ترین شرایط در سه دهه حیات خود قرار گرفته است.

حتی اگر رهبر ایران قادر به کوتاه آمدن در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیست، هنوز راه هایی برای حل آبرومندانه بحران اخیر وجود دارد. آیت الله خامنه ای می تواند با ملاحظه وضعیت روانی ویژه آقای احمدی نژاد، به همان شیوه که در مورد مشایی عمل کرد، از رییس جمهور بخواهد که برای مصالح عالی نظام از پست ریاست جمهوری استعفا دهد. این تصمیمی است که با توجه به تنش های بی سابقه ای که آقای احمدی نژاد با نهادهای نظام ایجاد کرده، امکان توافق بر سر آن در سطح حکومت، کاملاً وجود دارد. با استعفای محمود احمدی نژاد، بدون آن که رهبر مجبور به اذعان به تقلب در 22 خرداد شود، انتخابات ریاست جمهوری خود به خود تجدید خواهد شد. در انتخابات جدید، حتی نهادهای نظام برای ایجاد نکردن تصور “شکست” خود می توانند از نامزدهای اصلاح طلب انتخابات گذشته بخواهند که از کاندیداتوری مجدد خودداری کنند. کاندیداهایی که با ایستادگی بر سر حفظ جمهوریت نظام، وظیفه تاریخی خود را انجام داده و رییس جمهور شدن یا نشدن شان، تفاوتی در جایگاه آنان در جامعه ایران ایجاد نخواهد کرد.

در چنین شرایطی، برگزاری انتخاباتی مجدد – و این بار تحت نظارت واقعی نمایندگان افکار عمومی تا کار به تنشی عظیم تر پس از انتخابات نکشد - می توان کشور را از بحرانی که از 22 خرداد تاکنون دچار آن شده است نجات دهد؛ اگر هنوز عزمی برای حل عقلانی مشکلات وجود داشته باشد.