حرف روز

نویسنده
زهره دستان

به جرم نرگس بودن    


نرگس اصلا مشهور نبود.
نرگس بازیگر نیست، ورزشکار نیست، روزنامه نگار نیست، فعال سیاسی و دانشجویی نیست. نرگس شاید خانه دار باشد، شاید کارمند بانک باشد، شاید هنرمند باشد، شاید سازی بنوازد، شاید نقاش باشد، شاید دستی به قلم ببرد، شاید تمام روز با خانواده اش باشد، شاید با دوستانش در کافی شاپ یا پاساژی قرار بگذارد…. شاید، شاید، شاید… نرگس یکی از میلیون ها دختر این سرزمین است که تا همین یک سال و نیم پیش زندگی کاملا عادی داشت. اما از خرداد 88 بدون اینکه هیچ کار خاصی کرده باشد، بدون اینکه در زندگی اش تغییری داده باشد یا بخواهد تغییری بدهد، بدون اینکه کار جدیدی شروع کرده باشد، بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشد…. در کمتر از یک هفته مجرم بالفطره شد.
جرم: دختر میرحسین موسوی و زهرا رهنورد هستم.
تا همین یک هفته پیش هنوز نرگس یک مجرم ناشناس بود. با چهره ای و صورتی گم میان بسیاری از دختران ایرانی که به جرم دختر بودن گناهکارند. شاید هنوز می توانست روزمره های پیشین خود را زندگی کند، شاید هنوز می توانست خارج از خانه اش احساس امنیت کند. شاید هنوز می توانست در خیابان های این شهر لعنتی قدم بزند.
یک هفته ای می شود نرگس را به مسلخ موبایل و سیاست برده اند. یک هفته ایست نرگس را تنها به جرم موسوی بودن، به جرم زن بودن، به جرم زیبا بودن، قربانی سیاست های کثیفشان کرده اند.
نرگس موسوی را ندیده ام و نمی شناسم. فقط عکس هایی دیده ام که می گویند تصویر اوست. دختری زیبا، خوش پوش، دوست داشتنی. لباس پوشیدنش را دوست دارم، ژست ها و نگاه های عکسهایش را دوست دارم، شاید هم قد خودم باشد، شاید در خیابانی از کنار هم گذر کرده و یکدیگر را نشناخته باشیم و شاید از این پس هم نشناسیم بس که او شبیه خیلی از دختران ایران است.
این روزها برایم مهم نیست در مصر و تونس چه می گذرد، برایم مهم نیست تقاضای راهپیمایی میرحسین و کروبی رد شده، برایم مهم نیست هوای تهران دوباره به هشدار رسیده…. این روزها نگران نرگسی هستم که نمی شناسم. نگرانم که وقتی اولین بار خودش عکس ها را دید یا دوستی یا فامیلی تلفن زد و گفت: نرگس عکساتو دیدی؟ بر او چه گذشت؟ این روزها نه به پدرش فکر می کنم، نه به مادرش. فقط نگران زندگی دختری هستم که گناهش نرگس موسوی بودن است و همین.


خبرنگاری در لجنزار

تا پیش از این مردم عزیز عکس ها و فیلم های خصوصی یکدیگر را از کنار خیابان می خریدند یا بلوتوث می کردند. تا پیش از این خرید و فروش این فیلم ها و عکس ها جرم بود و نیروی پرتلاش و محترم انتظامی برای دستگیری عاملان انتشار، تلاش می کرد.
اما حالا به لطف فعالیت برادران و خواهران با ایمان در سایت ها و خبرگزاری های ارزشی و انقلابی مانند باشگاه خبرنگاران جوان و رجانیوز و بولتن و… عکس های دختران ایرانی را می توان قانونی منتشر کرد و به تجاوز به حریم خصوصی دیگران افتخار کرد و نامش را روشنگری گذاشت.
باشگاه خبرنگاران جوان و سایت های همفکرشان دربار انتشار عکس های دختر میرحسین نوشته اند:عکس ها در فضای عمومی گرفته شده اند پس به حریم خصوصی کسی تجاوز نشده است. برادران مومن خوب می دانند این کار با شعارهایشان جور نیست و همزمان توجیهش را هم منتشر کرده اند. کسی باید از آنها بپرسد اگر کارتان جرم نیست چرا پنهانی انجامش داده اید؟ چرا از پشت درختها و یواشکی از آدمهایی که آنجا بودند تصویر گرفته اید؟ غیر از این نیست که سیاست مجوز هر کثافت کاری را صادر می کند.
مدعی شده اند عکس ها را یک دانشجوی عکاسی در اختیارشان گذاشته، باز هم پیشاپش دروغشان را توجیه کرده اند. لابد آن دانشجوی ناموجود داشته یک پروژه درسی انجام می داده و اتفاقی تصمیم گرفته به جای عکاسی مردم را “دید بزند”؟ کاملا مشخص است با موبایل فیلم گرفته و تصاویر را از روی فیلم ها تهیه شده اند. و کاملا مشخص است زمان این تصاویر تابستان است. باید فهمید چه کسی و به چه دلیلی پس از این همه مدت فیلم را در اختیار برادران ارزشیمان گذاشته است؟
از همین آقایان که مدعی اند چون تصاویر در فضای عمومی تهیه شده اند، اشکالی ندارد، می پرسم: اگر کسی مثل شما خانواده محترمتان را حین قدم زدن در پارک یا غذا خوردن در رستوران دید بزند و عکس بگیرد و تصاویرشان با تیترها و توضیحات مشابه منتشر شود، نظرتان چه خواهد بود؟
در کشورهای غربی شاخه ای از عکاسی با عنوان “پاپاراتزی” وجود دارد. پاپاراتزی ها همه جا در تعقیب افراد مشهور و خانواده هایشان هستند تا از آنها در هر شرایطی عکس و فیلم بگیرند و با فروش این تصاویر به روزنامه ها و سایت های زرد و پاپ پولی به جیب بزنند. پاپاراتزی ها را جزء بی اخلاق ترین افراد می دانند، چون از تجاوز به هیچ حریمی و شکستن هیچ اصل اخلاقی ابا ندارند. آنان زندگی خصوصی افراد مشهور را تلخ و اسایش را از آنها سلب می کنند.
اگر یک عکاس خبری را پاپاراتزی خطاب کنید، به او توهین کرده اید؛ اما فکر می کنم “پاپاراتزی” خواندن بعضی از عکاسان فعال در رسانه های ایران، توهین به پاپارتزی هاست. آنها دست کم برای پولی هنگفت کار می کنند و ادعای اخلاق مداری و دینداری ندارند. اینجا عده ای با عنوان خبرنگار و عکاس، برای چندغاز پول، و با شعار دین و اخلاق و قانون، به زندگی خصوصی افراد تجاوز می کنند و قلم هایشان را به هر دروغ و تهمتی آلوده می کنند بدون اینکه احساس شرم و گناهی داشته باشند.
خبرنگاری و روزنامه نگاری در ایران به محاق رفته، وقتی آنان که دغدغه مردم و کشور را داشتند یا در زندان هستند یا آواره غربت یا در خانه هایشان میان دود سیگار گم شده اند. خبرنگاری و روزنامه نگاری در ایران به محاق رفته وقتی این فضا پر شده از خودفروشان مغزی.

برای نرگسی که نمی شناسم

پس از انتشار عکس هایی با تیتر “دختر میرحسین موسوی در حال…. ” سایت های طرفدار جنبش سبز و میرحسین بلافاصله عکس دختر دیگری را منتشر و تاکید کردند نرگس کسی دیگر است. از این افراد می پرسم مگر دختری که در عکس های ابتدایی حضور داشت جرمی مرتکب شده؟ مگر عکس های منتشر شده او را در حال ارتکاب عملی خلاف عفت عمومی، دزدی یا قتل نشان داده اند؟
آیا به نظر شما هم سیگار کشیدن یک دختر، همراهی با دوستان و شوخی و خندیدن و بیرون بودن موها جرم و خلاف قانون و شرم آور است؟ آیا اگر کسی دختر میرحسین و رهنورد یا هر سیاستمدار و انقلابی دیگر است باید مانند پدر و مادرش باشد؟ حق ندارد زندگی شخصی خودش، افکار خودش و سبک لباس پوشیدن خودش را داشته باشد؟
اگر به نظر شما هم دختر این تصاویر به خاطر بیرون بودن موها، مدل لباس، سیگار کشیدن و همراهی دوستانش مجرم است ونمی تواند از خانواده موسوی باشد، آن همه اعتراض به گشت های ارشاد چه بود؟ چرا برای برگشتن گشت ارشاد تقاضا ندهیم و امضاهایی در حمایت از آن جمع نکنیم؟
ترجیح می دهم دخترحاضر در آن تصاویر نرگس موسوی باشد. دختر میرحسین و زهرا رهنورد باشد؛ نه یک نرگس موسوی دیگر. ترجیح می دهم آنها دختری داشته باشند که باعث شود بدانند جوانان ایران امروز چگونه اند، چه می خواهند، چطور زندگی و تفریح می کنند، علائقشان چیست و چه می خواهند. بدانند قرارهای دوستانه جوانان امروزی کجاست، با دوستانشان کافی شاپ ها چه می گویند. موسوی و رهنورد اگر ادعای تغییر برای ایران دارند، باید تغییر را کنار خودشان ببینند و لمس کنند و از جوانان امروز وقع های سی سال پیش را نداشته باشند.
ترجیح می دهم دختر آنها کسی باشد کمابیش شبیه من و دوستانم. کسی از نسل ما، با علائق ما. کسی که مثل ما از نسل پدر و مادرش جدا شده.
نرگسی که نمی شناسمت، اگر تو را در این عکس ها دیده ام و حالا کمی بیشتر می شناسم، از خدا می خواهم این روزها برایت سخت نگذرند. از خدا می خواهم دلت آرام باشد و روزهایت شاد. شاید اینجا را بخوانی. فقط می گویم:
دختر ایران، زیبا بمان

تیتر برگرفته از آثار باربارا کروگر