از آنجا

نویسنده


یادداشتی بر شرایط فرهنگی سینمای امروز

دیکتاتوری توام با استبداد در فضای فرهنگی

جواد طوسی


 
نمی‌توان برای نقد الگوی ثابتی مشخص کرد، نقد در فضای فرهنگی است که معنای خودش را پیدا می‌کند. باید قبل از اینکه «نقد» را به چالش بکشیم به آسیب‌ شناسی محیط هنری و آثار هنری بپردازیم. نقد تنها در صورت رونق فضای فرهنگی است که می‌تواند اعتلا یابد، باید یک همفکری و همدلی عمومی ایجاد شود تا هم صاحبان یک اثر و هم منتقدین در نقطه‌ای ایده‌آل به هم برسند.
اگر انقطاع فرهنگی به وجود بیاید آن وقت فیلمسازان و به طور کل کسانی که اثری را خلق کرده‌اند دچار یک دیکتاتوری توام با استبداد خواهند شد و آن زمان از دست منتقد کاری بر نمی‌آید. اصولا نقد تنها در فضایی فرهنگی نمو پیدا می‌کند نه در شرایط ضدفرهنگی. متاسفانه ما پاتوق‌های فرهنگی آنچنانی نداریم و خیلی کم پیش می‌آید که منتقدان و صاحبان اثر رو در روی هم قرار بگیرند و جلسه نقد و بررسی داشته باشند. این اتفاق ممکن است فقط در برخی از جشنواره‌ها یا برخی فرهنگسراها یا تعداد اندکی برنامه تلویزیونی بیفتد.
کسانی که دغدغه‌های فرهنگی دارند، نمی‌توانند همدیگر را پیدا کنند چون فرصت‌های این چنانی خیلی کم فراهم می‌شود و استمرار ندارد. در این فرصت‌هاست که هم فیلمساز و هم منتقد می‌توانند به شناخت درستی از هم برسند. وقتی صاحب اثری (چه درحوزه فیلم، سینما، مستند و تئاتر) منتقد را دشمن خود فرض نکند و بتواند در آن جلسه هم با او دیالوگ برقرار کند و هم تاب شنیدن انتقاد را داشته باشد این رابطه سیری تکاملی پیدا می‌کند و منتقد می‌تواند خلاقیت‌های بهتری را از خود بروز دهد.
عامل دیگری که در حال حاضر باعث شده در حوزه نقد دچار مشکل و دعواهای متعددی بشویم شکاف نسلی بین هنرمند و منتقد است. متاسفانه بین منتقدان جوان و هنرمندان دیالوگ‌های درستی برقرار نمی‌شود و افراد به واسطه اینکه سن منتقد کمتر از هنرمند است در مقابل او گارد می‌گیرند و یا حتی برعکس هنرمندان جوان در مقابل منتقدان پیشکسوت حالت تهاجمی دارند. اگر آن پاتوق‌های فرهنگی به طور طبیعی نه تحمیلی وجود داشته باشد بستری به وجود می‌آید که این نگاه‌های انفعالی از بین برود و حتی کسانی که نسبت به سینمای ایران حس خوبی ندارند و آن را از لحاظ حرفه‌ای قبول ندارند با این جلسات ملزم شوند که به فضای فرهنگی کشورشان اعتنای بیشتری داشته باشند.
ضمن اینکه این تصور باید جا بیفتد که هر هنرمندی به منتقد نیاز دارد و این یک رابطه دوطرفه است. چندی است که این شرایط خصم‌انگیز به وجود آمده؛ یادم می‌آید که ما زمان قبل از انقلاب در حوزه نقد شرایط متکثری نداشتیم و افراد با وجود اختلاف سلیقه به یک تفاهم نسبی می‌رسیدند، اما الان هردو طرف در مقابل هم با یک گاردی حاضر می‌شوند و فقط به فکر تخطئه یکدیگر هستند. منتقد هم مانند هنرمند یک الگوست و ویترین جامعه محسوب می‌شود. اگر ضعف‌های درونی داشته باشد دچار دافعه عموم می‌شود. از طرفی اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم منتقد اثری را نمی‌بیند که شایسته نقد باشد.
در حال حاضر سینمای ما را فیلم‌های مبتذل و به ظاهر خنده‌دار گرفته است، فیلم‌هایی که حتی ارزش دیدن هم ندارند چطور می‌توان از منتقد انتظار داشت که مردم را دعوت به دیدن چنین فیلم‌هایی کند؟ این اشکال در سیاست گذاری‌‌های سینمایی است که به حجم انبوهی از این فیلم‌های نازل پروانه ساخت داده می‌شود و حالا وقتی سینما رو به نابودی رفت تازه به این فکر می‌کنیم که باید با این فیلم‌ها مقابله کرد.
به هر صورت هرچیزی یک ورودی و مبدا دارد. چرا باید اجازه ساخت به این فیلم‌ها داد و بعد پشیمان شد؟ اینکه دیگر اشکال ما منتقدان نیست! البته این را هم بگویم که در همین شرایط هم برخی از منتقدان نگاهی آرمان‌گرایانه مفرط به این سینما دارند. نمونه‌اش می‌شود منتقد برنامه هفت (مسعود فراستی) که بخشی از موضع‌گیری‌هایش منطقی و برخی افراط‌ گرایانه است. ما باید بضاعت حرفه‌ای این سینما را هم ببینیم و بعد نظرات آرمانی بدهیم. در کل من این نظر را دارم که باید یک جور حس اعتماد بین منتقدین و سینماگران به وجود بیاید تا منتقدان هم بتوانند آثار مورد علاقه‌شان را انتخاب کنند و درباره‌اش نظر بدهند. این اتفاق زمانی می‌افتد که آثاری که در این سینما نمایش داده می‌شود آثار ارزشمند و قابل دفاعی باشد وگرنه یک منتقد بیکار نیست که درباره آثار سوپرمارکتی جلسات نقد و بررسی برگزار کند.
منبع : خبر آنلاین