مساله احمدی نژاد نیست

نویسنده

ری تکیه

دو سال پیش در چنین ماهی، محمود احمدی نژاد، شهردار تهران که مردم او را به زحمت می شناختند به ریاست جمهوری ایران انتخاب شد. از آن زمان، نطق های آتشین و خوی جنگ طلبانه وی، خطر ادعاهای مبالغه آمیز ایران را پیش چشم دستگاه دیپلماسی بوش و هم پیمانان او قرار داد. تصویر تهدید آمیزی که احمدی نژاد ترسیم کرد، عبارت بود از راندن ایران به مسیری گستاخانه، توسعه برنامه سلاح های هسته ای برای نابودی اسراییل و بیرون کردن ایالات متحده از خاورمیانه است.

تا این جا چنین ادعاهای شومی دور از واقعیت به نظر می رسید. با گذشت نیمی از دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، سیاست خارجی او تفاوت چندانی با پیشینیان اصلاح طلب و یا مصلحت گرای قبلی نداشته است.

خطر ایران در هیچ موضوع دیگری به اندازه برنامه شتابان هسته ای این کشور مستند نیست. به نظر می رسد نه تهدیدات نظامی ایالات متحده و نه قطعنامه های متعدد شورای امنیت سازمان ملل، ایران را از سیاست هسته ای که در پیش گرفته منصرف نخواهد کرد. هرچند همه مایل هستند به احمدی نژاد نسبت جنگ طلبی بدهند اما برنامه هسته ای ایران با جدیت فراوان در زمان هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور پیشین، آغاز شده است. در غرب او را یک مصلحت گرا می پنداشتند که می شود با او وارد معامله شد. در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی اصلاح طلب، ایران فعالیت های هسته ای خود را به امید دستیابی به یک توافق با غرب برای مدتی بیش از دو سال به حالت تعلیق درآورد. ولی باز هم همان دولت خاتمی بود که در سال 2005 به تعلیق پایان داد و تلاش های دیپلماتیک بیشتر را عقیم گذاشت.

اگر احمدی نژاد انتخاب نمی شد، خط سیر هسته ای ایران تفاوت چندانی با الان نمی کرد. میل ایستادگی در برابر ایالات متحده و نمایش قدرت در منطقه خاورمیانه، موفقیت دولت ها را در ایران را با گزینه هسته ای یکی کرده است.

تا زمانی که واشنگتن انتقادات تلخ خود را از سوء مدیریت و دخالت های ایران در سیاست عراق ادامه می دهد، سرزنش ها در مورد نفوذ ایران در عراق متوجه احمدی نژاد نخواهد بود، چرا که در واقع این تهاجم به دور از مصلحت اندیشی آمریکایی به عراق است که باعث رشد گروه های شیعه وابسته به ایران شدو می بایست مورد سرزنش قرار گیرد.

استراتژی تهران لزوماً صدور انقلاب اسلامی به همسایه دیوار به دیوارش نیست، بلکه تقویت هم پیمانان شیعه برای مشارکت در استیلای ایران بر منطقه خاورمیانه است. ایران با صرف کمک های مالی در پی تسلط بر گروه های شیعه بوده و در عین حال با صرف کمک های تسلیحاتی از تجهیز مناسب شیعیان برای نبرد با جنگجویان سنی اطمینان خاطر پیدا می کند. به زحمت می تواند گفت این سیاست از ابتکارات احمدی نژاد باشد.

آنچه زنگ خطر را برای پایتخت همه کشورهای دنیا به صدا در می آورد، ادعاهای مکرر احمدی نژاد در مورد اسراییل برای “پاک شدن از نقشه جهان” است. علیرغم انکار این گفته توسط دیپلمات های ایرانی، این الفاظ آتش افروزانه که گاه پهلو به عقاید ضد یهودی می زند، اساس نطق های موجود در این کشور مذهبی را تشکیل می دهد. به هر حال چنین گفته هایی بیش از آنکه آشکار شوند، پنهان نگه داشته می شوند. ایران به دنبال نابود کردن اسراییل نیست اما دادن چنین شعارهایی را به چشم یک ابزار برای جلب نظر دولت های عرب نگاه می کند. این یک واقعه اسفناک در خاورمیانه است که بیاناتی چنین حقیرانه، مایه افزایش محبوبیت سیاسی قلمداد می شود.

در واقع ریاست جمهوری احمدی نژاد، اثرات نامطلوبی بر حیات جمهوری اسلامی گذاشته است. یک حکومت بی اندازه مشکوک، که خود را مشغول تعطیل ساختن نهادهای مدنی، سرکوب گروه های مدافع دموکراسی و بازداشت افراد ایرانی-آمریکایی به جرم جاسوسی کرده است. معذلک هسته اصلی سیاست خارجی ایران، علیرغم حضور احمدی نژاد و سبک پارانویایی سیاست هایش، بدون تغییر باقی مانده است.

از سال 1989، همزمان با پایان جنگ و درگذشت آیت الله روح الله خمینی، ملاحظات مصلحت گرایانه در صحنه بین المللی به تدریج جایگزین ایدئولوژی ها شد. واقعیتی که پابرجا مانده این است که ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای و تمایل به گسترش نفوذ در عراق، خصوصاً با احتساب هدف تاریخی ایران برای برتری در منطقه، همواره بخشی از استراتژی ایران بوده است.

از آنجا که جاه طلبی های ایران قابل محاسبه و درک است، ایالات متحده می تواند با ایرانی ها در این مورد به گفتگو بنشیند. فقط وقتی که طرز فکر مربوط به وجود یک احمدی نژاد غیر منطقی از ذهن کنار برود، آنگاه واشنگتن می تواند موضوع نه چندان آسان دیپلماسی را تازه شروع کند.

منبع: بوستون گلوب – 2 سپتامبر